دار و دسته حسن صباح
حسن لطفي
داستان بلند آشيانه عقاب نوشته زينالعابدين موتمن را سالها پيش خواندم، زماني كه هنوز دل در گرو سينما نداشتم و هنگام خواندن رمان يا داستاني پي اين نبودم كه ببينم به درد فيلم يا سريال ميخورد، اما همان زمان هم تصور كردم ماجراي حسن صباح (ماجراهاي تاييد شده يا اتفاقات و روايات غيرقطعي سه يار دبستاني و...) جان ميدهد براي ساخت فيلم يا سريالي جذاب . در اينكه پيش و بعد يا هم زمان با من عده زيادي با خواندن اين كتاب يا خداوند الموت پل آمير و كتابها و مقالات مرتبط با حسن صباح و ياران وفادارش به چنين درك و باوري رسيدهاند، شكي نيست . عده زيادي كه بودن فيلمسازاني در بينشان طبيعي است . فيلمسازاني كه لابد برخيشان هم در ذهن و روياشان ساختن فيلمي درباره اين شخصيت اسطورهاي بارها آمده و رفته است . بارور شده و شايد هم تا مرحله نگارش يا حتي تكميل فيلمنامه هم پيش رفته است . اينكه چرا اين شخصيت جذاب توسط فيلمسازان هموطنش به صورت جدي به تصوير در نيامده بيترديد با امكانات و شرايط اقتصادي صنعت سينما در ايران و چه بساز و چه نسازهاي تصميمگيران سينماي ايران است . اقتصادي كه با توجه به بازار بسته سينماي ايران امكان ساخت فيلمهاي پر خرج را از فيلمسازان مستقل غيردولتي گرفته است . تهيهكنندگان دولتي هم فيلمهاي گرانشان در چارچوب داستانهايي است كه توسط بالادستيهاشان تاييد شود . بالادستيهايي كه به قهرمانان و اسطورههاي ملي (كوروش كبير، حسن صباح، آريوبرزن، بابك خرمدين، ابومسلم خراساني و...) تمايلي ندارند و ترجيح ميدهند شخصيتهاي برجسته به تصوير در آمده بيش از سبقه ملي، در عالم دين سرآمد باشند . تهيهكنندگان بخش خصوصي هم حتي اگر بخواهند سراغ نامداران سرزمينشان بروند با اما و اگرهاي زيادي روبهرو هستند كه اجرايش جداي از نگراني از هدررفت سرمايه وصل به دنيايي ميشود كه تصميمگيراني متغير دارد . به همين خاطر همانند باقي سرمايهگذران در بخشهاي ديگر نميدانند اين محصول فرهنگي كه قرار است توليد شود چه سرانجامي خواهد داشت . نتيجه چنين اوضاعي ميشود سريال حشاشين كه توسط عبدالرحيم كمال نوشته و پيتر ميمي در كشور مصر كارگرداني كرده است . سريالي كه اگر انتظار داشته باشيم در پي واقعيت تاريخي كشورمان باشد انتظاري توام با خوشبيني بيش از حد است . نهايت انتظاري كه از چنين سريالهاي ميتوان داشت، بيان جذاب داستان است . اتفاقي كه حداقل براي بيننده عادي كم توقع اين سريال افتاده است . منظورم بينندهاي است كه جلوههاي بصري و هنري فيلم چندان برايش مهم نيست . سريال را هنوز نديدهام اما كسان بسياري را سراغ دارم كه از تماشايش لذت بردهاند، كساني كه هنگام تماشاي سريال چندان به اين فكر نميكنند كه مجوزش توسط معاونت امور سينمايي يا فلان مركز صادر شده يا نشده ! مهم دستيابي آسان به چنين آثاري است . به راحتي خودشان ميتوانند حق انتخاب را به خودشان بدهند . ممنوعيت و بگير و ببند هم نه تنها از تعداد اين بينندگان كم نكرده و نميكند، بلكه بر بينندگان بياعتماد به تصميمگيران امور سينمايي ميافزايد . (بدون شك با اعلام ممنوعيت سريال حشاشين تعداد بينندگانش بيشتر خواهد شد) قصدم تاييد يا رد اين اتفاق نيست . مثل هر رويداد ديگري سببساز فرصتها و تهديدهاي بسيار است . تهديدها و فرصتهايي كه عدم توجه به آن سالهاي زيادي باعث از دست رفتن موقعيتهاي هنري مهم براي فيلمسازان كشور ما شده است . فيلمسازاني كه اگر با آزادي عمل، حمايت (حتي اندك) و... روبهرو بودند، ميتوانستند آثار تاريخي درجه يكي درباره كوروش كبير، آريوبرزن، حسن صباح و دار و دسته الموتيش خلق كنند .