• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5763 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت

گفت‌وگو با تاها بهبهاني به مناسبت برپايي نمايشگاه «سي مرغ به ياد سيمرغ»

ثبتِ خيالِ منزه

صبا موسوي

«سي‌مرغ به ياد سيمرغ» نمايشگاه تاها بهبهاني از 7 ارديبهشت در گالري آرت‌سنتر برپا بود. اين نقاش و مجسمه‌ساز بيش از نيم قرن در فرهنگ و هنر ايران سابقه كار خلاقه دارد. او كه غناي ادبيات ايران را پايه خلق آثار خود مي‌داند، در جهان مولانا نفس مي‌كشد و انگار از آنجا به عطار مي‌رسد. بيراه نمي‌گويد كه هنر برايش «بيان آرزوها و احساسات شخصي» است. شناخت درست جامعه را از دغدغه‌هاي هنرمند و دوري از بت‌سازي دروغين در دنياي هنر را ضرورت مي‌داند. رويايش بازگشت به اقتدار و صلابت و قدرت هنر ايران‌زمين است. به مناسبت برپايي نمايشگاه «سي‌مرغ به ياد سيمرغ» با اين نقاش و مجسمه‌ساز گفت‌وگو كرديم.

 

مختصري از نمايشگاه «سي مرغ به ياد سيمرغ» و چگونگي شكل‌گيري آن بگوييد.

نمايشگاه كنوني به همت دستيارم و مدير محترم آرت‌سنتر برپا شده است. شايد وقفه‌اي كه به دليل بيماري كرونا در جهان اتفاق افتاد و دامنگير ما نيز شد، لازم بود باز ديداري با مخاطبان هميشگي و وفادارم و مخاطب‌هاي جوان امروز كشورمان داشته باشم. نسل‌ها به سرعت تغيير مي‌كنند. اگر ما اقدامي براي سلام و احوالپرسي با آنها نداشته باشيم حق دارند كه هنرمندان چند نسل گذشته را به خوبي نشناسند. در هر صورت اين ديدارها با جوانان برايم دلچسپ بود. آمدند و با صلابت و وقار سوال و جواب كرديم.

عنوان نمايشگاه به روشني تداعي‌‌كننده حال‌وهواي عرفاني آن است. جايگاه عرفاني پرندگان در تفكر شما از كجا ريشه مي‌گيرد و عطار كجا ايستاده است؟

«سي مرغ به ياد سيمرغ» دومين نمايشگاهم با اين مضمون است. نمايشگاه اول حدود 30 سال پيش با نمايش تابلوهاي نقاشي‌ام برگزار شده بود و اين نمايشگاه به شكل مجسمه‌هاي برنزي به نمايش درآمده است. در هر صورت اداي ديني به عارف بزرگ، عطار نيشابوري است. شخصيتي كه منطق‌الطير را دارد و داستان سيمرغ را كه مي‌تواند بزرگ‌ترين نمايش سوررئاليستي در جهان باشد ولي تاكنون كسي جرات و جسارت آن را نداشته كه در قامت كارگردان، آن را اجرا كند. من 25 سال با مولانا زندگي كرده‌ام و جايي كه مولانا گفت :« هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم يك كوچه‌ايم» تازه فهميدم بايد به درب خانه چه كسي بروم، با عشق رفتم و با عشق به امروز رسيدم.

قفل‌ها در آثار شما چه معنايي مي‌دهند؟

مجسمه‌اي دارم با عنوان «تاوان خردمندي صد قفل به هر‌بندي ». «پرومته » در اساطير يونان آتش را كه نماد خرد و دانش است به انسان هديه مي‌كند. خدايان خشمگين مي‌شوند و او را در قله كوهي به زنجير مي‌كشند تا كركس‌ها سينه او را بشكافند و قلبش را بيرون بياورند. اين تاوان خردمندي است كه از يونان باستان تا به امروز ادامه دارد. در ادبيات خودمان هم مثال‌ها و اشعار بسياري داريم، «فلك به مردم نادان دهد زمام مراد/ تو اهل فضلي و دانش همين گناهت بس ». نشاندن آدم‌هاي نالايق و ناشايست بر زمام امور امروز در دنيا كار متداولي شده است. اخلاق و معرفت معني خود را گم كرده‌اند.

ادبيات تا كجا ريشه در خيال شما دارد؟

مسلما من با اتكا به ادبيات غني و گرانبهاي كشورم خلق مي‌كنم. مي‌سازم و نفس مي‌كشم. آنچه مرا سر پا نگه مي‌دارد همين بزرگان عرفان و صاحبان سير و سلوكند كه هنوز پشتوانه هويت و آبروي ما در جهان هستند.

بيانيه نمايشگاه شما توسط دكتر صفاالدين جهانباني نوشته شده، چگونه اين همزيستي انديشه شكل گرفته است؟

دكتر صفا‌الدين جهانباني دوست پنجاه و اندي ساله من، شخصيتي بزرگ و تاثيرگذار در سال‌هاي قبل از انقلاب بر اهل ادب و هنر و فرهنگ كشومان بوده است. مقدمه كتاب «پرندگان تاها » را كه آثار من از سال 1351 تا 1374 هجري است، ايشان نوشته‌اند و اين نوشتار بر ديوار آرت سنتر، بخشي از آن مقدمه است. شناخت او از ريشه‌هاي ادبي كار من و تسلط او بر ادبيات گذشته كشورم هميشه براي من قابل احترام بوده است.

دليل استفاده شما از برنز با توجه به موضوع پرندگان در آثارتان چيست؟

فقط با برنز كار مي‌كنم، البته بعد از تجربيات زياد با متريال‌هاي ديگر به برنز رسيدم. برنز فلزي است كه بعد از طلا و نقره از ارزش بالايي برخوردار است. هم ماندگار است و هم با صيقل يافتن، شفاف و بلورين مي‌شود. امروزه در دنيا كساني‌كه با برنز كار مي‌كنند، كمتر از كساني است كه با متريال‌هاي جديد و ناپايدار كار مي‌كنند و اين خود گواه اهميت و سختي كار است. رنگ‌پذيري برنز، با اسيدها، كنتراست‌ها، زبري و لطافت اين فلز، مرا در رساندن پيام‌هايم بيشتر كمك مي‌كند.

بعد از اين‌همه سال تجربه زيستي در عالم هنر در مقام خالق اثر هنري، امروز هنر براي شما عبارت از چيست؟

هنر براي من بيان بصري آرزوها، خواسته‌ها و تجربه‌هايي است كه در سال‌هاي متمادي آموخته‌ام و سعي مي‌كنم آنها را با مهارت، دقت و وسواس در قالب يك تابلو يا يك مجسمه خلق كنم و به نمايش در آورم. هنر يكي از عميق‌ترين اشكال بيان احساسات شخصي است و ميل به خلق هنر به اندازه تاريخ بشريت قدمت دارد. راهي براي تبادل مفاهيم فكري و ادبي و همبستگي و دوستي است.

رفت‌وآمد ذهن و خيال با خلق دنياي دو بعدي بوم و سپس سه بعدي حجم چگونه براي شما شكل مي‌گيرد؟

مي دانيد كه نفس خيال، خود، خالق است. يعني خيال، خلق مي‌كند. حالا چه خوب چه بد. خيال، خود را گسترش مي‌دهد و تا به خود بيايي خراب و محو مي‌شود. انساني هنرمند است كه خيال منزه و شفاف را ثبت مي‌كند و قبل از آنكه خراب يا بيات شود، به صفحه بوم مي‌آورد و با رنگ و روغن آن را ثابت مي‌كند. اگر بتواند آن خيال را دور بزند يعني 360 درجه دور آن بگردد، آن خيال مجسمه مي‌شود و اين يعني 359 زاويه ديد اضافه بر نقاشي. تازه مجسمه‌ساز بايد به اتكا، سنگيني و ايستايي مجسمه‌اش بر يك نقطه هم فكر كند. يعني معماري و رياضي هم وارد كار مي‌شود. در نقاشي، هنرمند اين دغدغه را ندارد. در هر صورت هر دو خيال است. مهم آن است كه بر دل نشيند وگرنه خيال، وهمي بيش نيست.

به صورت شخصي نقاشي را بيشتر دوست داريد يا مجسمه‌سازي را؟

من وقتي نقاشي مي‌كنم خودم هستم و خودم. در اختيار خودم هستم. هر لحظه كه بخواهم از جلوي سه‌پايه بلند مي‌شوم و كار را تعطيل مي‌كنم. ولي وقتي وارد كارگاه مجسمه‌سازي‌ام مي‌شوم، فقط در مرحله طرح و ساختن مدل اوليه خودم هستم. باقي راه را بايد با ديگران طي كنم. كساني‌كه براي به ثمر رسيدن طرح و ايده و مدل من، به كمك آمده‌اند. آنجاست كه من تنها يك هنرمند نيستم، بايد مدير خوبي هم باشم كه بتوانم عده‌اي را مديريت كنم و مسلما كار سخت مي‌شود، چون نبايد خطا كرد. هر خطا به منزله برگشت به اول كار است و خسارت‌هاي زيادي دارد. مثلا در يك مجسمه سه‌متري كه 300 كيلو وزن دارد، احتياج به چندين كارگر براي بالا و پايين كردن آن است. كارگراني كه بايد صبور باشند و وسواس‌هاي مرا تحمل كنند.

مي‌دانيد كه بخشي از تحصيلات من، طراحي براي صحنه‌هاي تئاتر و تلويزيون و سينما بود، آنجا هم همين حس را داشته‌ام. هميشه مجري طرح‌هاي خودم بوده‌ام.

راه هنر براي شما كجاها صعب و كجاها هموار است؟

در زندگي هر شخص، وقتي هدف و مقصد مد‌نظر باشد مسلما راه رسيدن را با سرعت و گاهي با تاخير، بالاخره طي مي‌كند. هنر هم از اين مقوله جدا نيست. اگر هدف و مقصد داشتي، راه هموار مي‌شود وگرنه در بيراهه‌ها گم مي‌شوي و عمر به بطالت مي‌گذرد. فرق هنرمند با سايرين در اين است كه هنرمند به دنبال احساساتش مي‌رود و اگر اين احساسات از ملات و زيرساخت فرهنگي برخوردار نباشد، آزمون و خطاي بيشتري دارد. حس بي‌محتوا و بي‌پشتوانه معناگرا راه به جايي نمي‌برد.

با توجه به تغييرات سريع در دنياي معاصر، هنرمند چگونه مي‌تواند هنرمند باقي بماند؟ شما بعد از نيم قرن فعاليت، چطور همچنان تاها بهبهاني مانديد؟

كار، كار. من زندگي را در بسياري موارد بر خودم سخت گرفتم. آرزوي لميدن در جاي گرمي در بعدازظهر يك زمستان سخت و جاي خنكي در اوج تابستان گرم را بر خود حرام كردم. من در تابستان هم پاي كوره 800 درجه ذوب شيشه كار كرده‌ام، چون عاشق كارم بوده‌ام، چون احساس وظيفه مي‌كرده‌ام. ابتدا در مقابل خودم كه زنده‌ام و بايد افكار و عقايدم را از خيال به عمل درآورم، از كاركردن نترسيدم و هنوز هم در 76 سالگي همان روحيه را در خود زنده نگه داشته‌ام.

قديم‌ها مي‌گفتند خوراك هنرمند نان و پنير است. به نظر مي‌رسد شما مخالف اين تلقي سنتي باشيد.

اين يك تفكر استعماري است كه هنرمند با شكم گرسنه و دست خالي هرجا رود قدر ببيند و بر صدرنشيند. ديگر دوره ژنده‌پوشي و در به دري و بي‌خانماني ون گوگ وار و گوگن‌گونه گذشته است. امروز يك هنرمند واقعي بايد چنان از سلامت روح، روان و جسمش مراقبت كند كه بتواند روزانه 12 ساعت كار كند، سرپا بايستد. زمان براي هنرمند بسيار كوتاه است. او نياز دارد از زمان خود در حد اعلا بهره‌برداري كند. امروز جهان، فكر و حرف نو مي‌خواهد. هنرمند بايد با زيست درست توان جوابگويي آن را داشته باشد.

هنرمند موفق چه ويژگي‌هايي دارد؟

شناخت درست جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم، همزمان با شناخت جهان پيرامون آن. آناليز درست حوادثي كه مي‌تواند هنرمان را با مخاطبين واقعي بيشتري مواجه كند. پذيرفتن يك زندگي سالم و ساده و دوري از بسياري از جزييات كاذب و آلوده و مقطعي.

فكر مي‌كنيد تاثيرات خارج از دنياي هنرمند و آثارش همچون گالري دارها، منتقدان، تبليغات و شرايط در روند پيشرفت او چقدر مهم هستند؟ تا چه اندازه مي‌توانند زودگذر يا ماندگار باشند؟

از اواخر سال‌هاي دهه 1960 ميلادي يك جريان مافيايي در دنيا براي به انحراف كشيدن حركت‌هاي شفاف، صديق و درست فرهنگي به راه افتاد كه منافع اقتصادي و سياسي هم از آن برده‌اند و مي‌برند و بيشتر هدف‌شان جهان سوم بود. بي‌هويت كردن، بت‌سازي‌هاي دروغين، بزرگ‌نمايي آدم‌هاي بي‌سواد و سطحي، به سخره گرفتن تاريخ و ادبيات و فرهنگ گذشته كشور ما. سعي در تهي كردن جوانان و ترويج لاابالي‌گري داشته و دارند. همه و همه براي خنثي كردن پتانسيل‌هاي ارزشمند يك جامعه است، اين جريان هنوز ادامه دارد و هر روز بتي مي‌آورند و فردا بت ديگري. امروز جهل سوار بر خرد شده و مي‌تازد و بي‌رحمانه ارزش‌ها را نابود مي‌كند. مجسمه‌اي دارم با عنوان (چشمم ز «هو » بالم ز «حق » ديوار جهلت مي‌درم) . بالاخره روزي اين ديوار جهل بايد فرو بريزد. همچنين امروزه در دنيا گالري‌دارها و موسسات فرهنگي فراواني هستند كه زندگي هنرمند را تامين مي‌كنند تا بتواند فقط به كار هنري بپردازد. وقتي دغدغه روزمرگي نباشد و فكر و ذهن در اختيار خلاقيت باشد، نتيجه بهتري عايد خواهد شد.

تا چه اندازه زيست بر خلق هنرمند اثر دارد؟ آيا هنرمندان زيست‌ شان را هنرمندانه به اثر تبديل مي‌كنند يا مي‌تواند اين موضوع نقشي در خلق نداشته باشد؟

زندگي بسياري از هنرمندان را در تاريخ هنر مي‌خوانيم كه براي روزمر‌گي كار ديگري مي‌كردند و شب‌ها به خلق اثر مي‌پرداختند. آنجا كه جبر حاكم مي‌شود، هنرمند به هر وسيله‌اي سعي مي‌كند بتواند خلاقيت خودش را داشته باشد. در ادبيات ما بسياري از بزرگان و عرفا هم چنين بوده‌اند. سعدي در شرح حال خودش دارد كه زماني به كار گِل مشغول بوده يعني كارگر خشت‌ساز. خشت مي‌زده. يا بعضي از عرفا كشت و زراعت مي‌كردند. براي همه از روز اول همه‌چيز حاضر و آماده نيست. مگر تاجرزاده‌ها و متمولين كه از بين آنها كمتر هنرمندي در تاريخ هنر ظهور كرده است.

به هنرمندان جوان چه مي‌گوييد؟

ايران كشور غني، بزرگ و پر آوازه‌اي است. در تمام كتابخانه‌هاي دنيا، كتاب‌هاي متعددي در مورد معماري و فرهنگ ايران، آداب و رسوم ايرانيان به زبان‌هاي مختلف وجود دارد. مردم دنيا به ما احترام مي‌گذارند. ياد بگيريم با هنرمان بر تعداد كتاب‌هاي كتابخانه‌هاي جهان بيفزاييم. آدم‌ها، جريان‌هاي سياسي، حكومت‌ها مي‌آيند و مي‌روند . تاريخ ايران ثابت كرده است آنچه مي‌ماند هنر و هنرمند است.

و روياي امروز تاها بهبهاني چيست؟

روياي من بازگشت به اقتدار و صلابت و قدرت هنر نياكان‌مان است و مي‌دانم با همت جوانان مستعد و لايقي كه داريم محقق خواهد شد. جواناني كه سالم زندگي كردن، ساده‌زيستي و روح بزرگ داشتن را در خرد نهادينه كرده‌اند.


من زندگي را در بسياري موارد بر خودم سخت گرفتم. آرزوي لميدن در جاي گرمي در بعدازظهر يك زمستان سخت و جاي خنكي در اوج تابستان گرم را بر خود حرام كردم. من در تابستان هم پاي كوره 800 درجه ذوب شيشه كار كرده‌ام، چون عاشق كارم بوده‌ام، چون احساس وظيفه مي‌كرده‌ام. ابتدا در مقابل خودم كه زنده‌ام و بايد افكار و عقايدم را از خيال به عمل درآورم، از كاركردن نترسيدم و هنوز هم در 76 سالگي همان روحيه را در خود زنده نگه داشته‌ام.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون