گزارش اختصاصي «اعتماد» از جشنواره كن 2024 - 2
روز ملاقات و سه فيلم با داستانهاي متفاوت
لادن موسوي
يكي از بخشهايي كه هر ساله در جشنواره كن رخ ميدهد، «ملاقات» با شخصيتهاي مطرح سينماست كه قبلا به مستر كلاس معروف بود. علت تغيير نام اين بخش به اين دليل بود كه دعوتشدگان ميگفتند كه براي درس دادن نميآيند و فقط ميخواهند گفتوگو كنند، بنابراين دو، سه سالي است كه نام اين بخش به «ملاقات» تغيير پيدا كرده است.
در اين بخش بزرگان سينماي جهان دعوت ميشوند تا كار و تجربيات خود را با خبرنگاران و سينمادوستان در ميان بگذارند. امسال جشنواره كن «مريل استريپ» ابر بازيگر امريكايي را براي اين «ملاقات» انتخاب كرده بود. اين بازيگر ۷۴ ساله بيشك بزرگترين بازيگر زن سينماي جهان است. بازيگري كه توانايي حذف خود و غرق شدن در شخصيتهايي را دارد كه نقششان را بازي ميكند .
به غير از اين ملاقات، از سه فيلم برايتان ميگويم كه دو تا از آنها در بخش مسابقه و آخري در بخش خارج از مسابقه به نمايش درآمدند.
داستان «زن جوان با سوزن» در كپنهاگ، در سال ۱۹۱۹ ميگذرد. «كارولين» كارگري جوان است كه براي زنده ماندن در فقر و بدبختي تلاش ميكند. زني كه شوهرش در جنگ ناپديد شده و نميتواند زندگياش را پيش ببرد. او تحت توجه رييسش قرار ميگيرد و از او حامله ميشود و قصد ازدواج با او را دارد كه ناگهان شوهرش با صورتي دفرمه و سوراخ شده از جنگ پيدايش ميشود. كارولين او را بيرون ميكند اما نقشههايش براي سر و سامان گرفتن با رييسش و ازدواج با او نقش بر آب ميشود. در حالي كه كارولين قصد سقط جنين دارد، با «داگمار» زني با جذبه كه رييس شركتي غيرقانوني براي به سرپرستي گرفتن بچهها است، آشنا ميشود. پيوندي قوي بين اين دو زن به وجود ميآيد و كارولين قبول ميكند تا در كنار او نقش شيردهنده براي نوزادان را بر عهده بگيرد، بيآنكه بداند كه «داگمار» رازي بزرگ را از او مخفي ميكند...
اين فيلم كه سومين ساخته كارگردان سوئدي«مگنوس وون هورن» است، فيلمي سياه و سفيد در سبك اكسپرسيونيست است كه از نظر بصري، بهشدت زيبا و استتيك است و تكتك پلانهايش شبيه كارت پستال هستند. اين فيلم كه بر اساس يك داستان واقعي ساخته شده است، جهنمي را به ما نشان ميدهد كه بعد از پايان جنگ جهاني اول، براي اكثريت مردم به وجود آمده بود. اين فيلم يكي از تلخترين و در عين حال خشنترين فيلمهايي است كه در سالهاي اخير ديدهام. ميزانسن و فيلمبرداري بهشدت استيليزه «زن جوان و سوزن» تنها كمكي است كه كارگردان به ما ميكند تا بتوانيم از داستان جدا شده و از عهده ديدن فيلم تا به آخر بر بياييم. فيلم به مانند رماني آغاز ميشود كه بر روي بدبختي شخصيت اصلياش «كارولين» تمركز دارد. قبل از اينكه كمكم به تريلري سياه تبديل شود كه هرچند دقيقه يك بار لرزه بر اندام تماشاگر بيندازد. حرف اصلي كارگردان را ميتوان از دهان شخصيت «داگمار» شنيد كه ميگويد: « دنيا جاي وحشتناكي براي زندگي است ولي بايد تظاهر به خوب بودن آن كنيم» از نگاه «وون هورن» در اين دنياي وحشي، گاهي زندگي نكردن و زنده نبودن انتخاب بهتري است. اينكه آيا با نگاه او موافقيم يا نه داستان ديگري است…. نگاه فمينيستي كارگردان را در جاي جاي «زن جوان و سوزن» ميتوان ديد. او زناني را در فيلمش به تصوير كشيده كه در آن سالها حتي براي بدن خود و مادر شدن خود حق تصميمگيري نداشتند. حق انتخابي كه همچنان، در سال ۲۰۲۴ در خيلي از كشورهاي جهان وجود ندارد. جنگي كه امروزه به مانند صد سال پيش، همچنان بين زنان و دولتها وجود دارد… «زن جوان با سوزن» فيلمي متفاوت با فيلمبرداري زيبا، قاببنديهاي دقيق و داستاني تلخ اما درست است كه تماشاگر را نه تنها در طول فيلم درگير ميكند و لحظهاي حق نفسكشيدن را به او نميدهد، بلكه حتي بعد از اتمام فيلم هم در فكر نگهمان ميدارد.
فيلم ديگري كه ديدم «الماس نتراشيده» يا «الماس خشن» (بسته به اينكه نام فيلم را از فرانسه يا از انگليسي ترجمه كنيم) بود كه كار اول كارگردان فرانسوياش «آگات ريدينگر» است. «ليان» نوزده ساله، بيپروا، جذاب و نترس با مادر و خواهر كوچكش در شهر «فرجوس» فرانسه زندگي ميكند. «ليان» مثل خيلي از دخترهاي الان بهشدت به زيبايي اهميت ميدهد و با وجود سن كمش جراحي زيبايي كرده است و ظاهرش را تغيير داده تا هم شكل و قواره نورمهاي زيبايي اين روزها شود. او كه در خانوادهاي فقير زندگي ميكند، با دزدي سعي در خوش پوش بودن دارد. «ليان» در اين فكر است كه حتما بايد در زندگي، شخصي معروف شود و براي جمع كردن فالوورهاي بيشتر دست به هر كاري ميزند. او فكر ميكند كه شركت در برنامههاي تلويزيوني كه در آن آدمهايي معمولي به صورت شبانه روزي مورد فيلمبرداري قرار ميگيرند ميتواند او را به راحتي و بيدردسر به هدفش برسانند. «ليان» با خوشحالي رسيدن به هدفش را نزديك ميبيند، وقتي كه براي شركت در برنامهاي به نام «جزيره معجزه» تست بازيگري ميدهد… بودن در بخش مسابقه جشنواره كن با فيلم اول افتخاري است كه نصيب كم كساني ميشود. «آگات ردينگر» جزو اين دسته از آدمهاي خوش شانس است كه البته چندين فيلم كوتاه را در كارنامه خود دارد و در جشنوارههاي معتبري مثل «كلرمون فران» شركت كرده است. فيلم اول بلند اين كارگردان جوان اما، چه از نظر كارگرداني و فيلمبرداري و چه از نظر داستان حرف زيادي براي گفتن ندارد. فيلمي كه به راحتي ديده ميشود اما به راحتي هم فراموش ميشود. «الماس وحشي» شبكههاي اجتماعي را مورد انتقاد قرار ميدهد و نشان ميدهد كه چگونه جوانان غرق در زرق و برق و اميدهاي واهي ميشوند كه درباره اينفلوئنسرها و زندگي راحت و پول ميشنوند. بزرگترين نقطه قوت فيلم، بازي بازيگرانش است. «ريدينگر» در اين اولين كار خود نشان داده كه بازيگرداني ماهر است. تمامي بازيگران فيلم، كه تعداد زيادي از آنها از جمله «ملو خبيزي» كه نقش «ليان» را بازي ميكند ناشناس هستند و اولينبار است كه جلوي دوربين آمدهاند، بينظيرند. حتي كودكان فيلم، از جمله خواهر ليان كه حدودا هفت هشت ساله است هم همگي درست و باورپذيرند. ديالوگهاي فيلم هم درست نوشته شدهاند و به باورپذيري شخصيتها كمك زيادي كردهاند. سينماي فرانسه كه از نظر من، ساليان سال است دچار مشكل ديالوگ نويسي و باورپذيري ديالوگهاست، حالا پذيراي نسل جديدي از كارگردانان مثل «ژوستين تريه» (كه پارسال نخل طلاي جشنواره كن را از آن خود كرد) يا «آگات ريدينگر» است كه به نظر ميرسد در اين زمينه مهارت بالايي دارند.
امروزه فيلمهايي كه درباره شبكههاي اجتماعي و مشكلاتشان ساخته ميشوند زيادند و داستان«الماس وحشي» هم در همين راستاست. پايان فيلم اما با فكري كه همه ميكنند متفاوت است كه اين هم يكي از نكات مثبت ديگر فيلم است. تمام اينها باعث شده كه با فيلمي خوب رو به رو باشيم، ولي نه بيشتر… در تمام بخشهاي فيلم از نظر ساختاري چيزي كم است. چيزي مثل جسارت فيلمساز، كه بتواند «الماس وحشي» را از يك فيلم خوب اما معمولي به فيلمي كه استحقاق بودن در بخش مسابقه اصلي كن را دارد تبديل كند. اين كمبود جسارت چه در كارگرداني، چه در سناريو، چه در قاببندي و فيلمبرداري و حتي در صدا و موسيقي فيلم نمود دارد. كارگردان نخواسته تا در فيلم اولش ريسك كند كه البته كاملا قابل درك است. اين عدم ريسكپذيري و كمبود جسارت را اما در فيلم ميتوان حس كرد كه جاي بسي تاسف است. «الماس وحشي» در بخش «دوربين طلايي» هم به رقابت ميپردازد. «دوربين طلايي» جايزهاي است كه به بهترين فيلم اول در جشنواره كن اهدا ميشود. تمام فيلمهايي كه ساخته اول كارگردانشان هستند، در هر كدام از بخشهاي اصلي يا جانبي جشنواره كه شركت داشته باشند، بهطور اتوماتيك، در اين بخش هم به رقابت ميپردازند كه هيات داوران مخصوص به خود را دارد و جايزهاش در مراسم اختتاميه داده ميشود. در آخر اما بايد بگويم كه اين اولين تجربه «آگات ريدينگر» نويدبخش ورود زن كارگردان با استعداد و جديدي را در سينماي فرانسه ميدهد كه جاي بسي خوشحالي است. سينمايي كه ساليان سال بود، زير دست عدهاي سينماگر پر افتاده و قديمي در حال جان دادن و جان كندن بود، حالا با وجود نسل جديد، مخصوصا زنان فيلمساز، جاني دوباره گرفته و اين اميد را ميدهد كه شايد دوباره روزي برسد كه سينماي فرانسه بتواند حرف اول را در سينماي هنري جهان بزند.
و در آخر ميخواهم از آخرين فيلم از سري«مدمكس» يا «مكس ديوانه» با نام «فوريوزا» برايتان بنويسم كه كاملا با حال و هواي فيلمهاي بخش مسابقه كن فرق دارد. اين فيلم گرانقيمت هاليوودي كه در بخش خارج از مسابقه به نمايش در آمد، اثر «جورج ميلر» كارگردان استراليايي است كه تا به الان پنج «مدمكس» ديگر را در كارنامه سينمايي خود دارد. در حالي كه داستان «مدمكس» قبلي (كه در زمان خود سر و صداي زيادي هم كرد) در سه روز ميگذرد، داستان «فوريوزا» در 15 سال ميگذرد و زندگي اين زن جوان (فوريوزا) را در پنج فصل، از بچگي تا جوانيش را، با بازي «آنيا تايلور- جو» نشان ميدهد. «مدمكس: جاده خشم» كه در سال ۲۰۱۵ ساخته شد، فيلمي تماما اكشن است كه بهطور تقريبي تمامش در جادهاي به نام جاده خشم ميگذرد و به سبك فيلمهاي اين ژانر، همگي در حال جنگ و كشت و كشتارند. يكي از فرقهاي «فوريوزا» اما با «جاده خشم»، داستاندار بودن فيلم است. اينبار اكشن بر داستان و همهچيز چيره نميشود. البته خيال هواداران «مدمكس» راحت باشد، چون همچنان بزن و بكش و صحنههاي اكشن زيادي در فيلم وجود دارد، اما اينبار اكشن فيلم در خدمت داستان و سناريويي است كه هم كشش دارد و هم، پا به پاي جهان حركت كرده و با وجود قهرمان زنش، بهشدت زنانه است.