صبا موسوي
بهنام كامراني، نقاش و هنرمند چندرسانهاي، عضو هيات علمي دانشگاه هنر، نويسنده كتاب كارگاه نقاشي، پژوهشگر، به تازگي نمايشگاهي با عنوان «امروزِ ديروز» در گالري آرتيبيشن تهران برپا كرده است. در اين مجموعه نقاشي، عكسهاي پرينت شده روي بوم، براي او موقعيت و وضعيت هستند. فضاي خصوصي كه قرار نبوده عمومي شود و حالا تبديل به آثار هنري در فضاي معاصر شدهاند. در اين گفتوگو او ميگويد، معتقد است كه هنر ايران نيز مشمول عنوان «هنر معاصر» شده و اين اتفاق پس از جنگ تحميلي و باز شدن آرامآرام فضاي فرهنگي، اتفاق افتاده است. كامراني هنر معاصر را يك وضعيت و مفهوم تعريف ميكند. آثار جوانان نسل جديد را از آرامانگرايي دور ميداند و فشردگي اتفاقات را در منطقهاي كه زيست ميكنيم، دليل بر تعدد معنا و غنا و موضوع در كار هنري. كامراني اميد دارد شرايط به سمتي برود كه شايستگيهاي هنر ايران بيش از پيش به جهان معرفي شوند.
كمي درخصوص نمايشگاه آخرتان كه با عنوان «امروزِ ديروز» در گالري آرتيبيشن برپا كرديد و اشاره داشتهايد كه عكسهاي قديمي را با نقاشي تلفيق كرده و به گونهاي از آن خودسازي كردهايد، توضيح بدهيد؟
در نمايشگاه قبل از اين رويداد كه عنوان آن «آنجا كه مهم نيست كجاست» بود، به نمادهاي فرهنگي و عكسهاي قديمي همچون بروسلي يا ساموراييها و حتي عكسهاي قاجاري بازگشت كرده بودم. برخي از آنها هم عكسهاي آلبوم پدري بودند كه پدرم عكاسي كرده بود. بعدها به دليل بيماري پدرم و شرايط او، اين عكسها برايم جديتر شدند. اينكه اتمسفر يك عكس، موقعيت و وضعيتي كه در خود دارد، فراتر از يك پرسوناژ دقتم را جلب كرد. در نتيجه سراغ عكسهاي خانوادگي كه غيرحرفهاي بودند، رفتم. عمومي كردن يك چيز خصوصي و هنر كردن موضوعي كه هنر محسوب نميشد، دلمشغوليام شد. آلبومهاي دوستان را نيز جستوجو كردم و در اين بين نزديك به 100آلبوم را ديدم و حتي از جمعه بازار هم عكس تهيه كردم. مقوله آثارم در نمايشگاه «امروزِ ديروز» اينگونه شروع شد. تاثير اوليه عكسها برايم مهم بودند بنابراين در آثار متوجه ميشويد كه بعضي از آنها روي بوم نقاشي، فلو يا كج هستند. برخي از آنها برايم حالت جادويي و سوررئاليستي داشتند. به اين فكر ميكردم كه چگونه با كمترين دخل و تصرف آنها را با نشانهگذاري نقاشي كنم، زيرا در تاريخ هنر هنرمنداني بودند كه با دستكاري عكسها، آنها را تزيين يا تخريب كرده بودند و همين تبديل به هنر كردن را برايم سخت ميكرد. گاهي تا شش ماه زمان صرف پيدا كردن راهحلهاي تصويري كردم كه اين روند برايم همچون نقاشي ذن بود. با ابزار نقاشي خياباني مثل ماژيكها، اسپريها و حتي رنگ و روغن و اكريليك سراغ آنها رفتم. نكته ديگر اينكه عكسها برايم آبجكت -شيء- بودند. بنابراين سراغ حساس كردن لبههاي بوم با رنگهاي تند رفتم كه حتي روي ديوار نمايشگاه هم ادامه داشت. به همراه چيدمان و ويديو در فضاي امروزي گالري نيز وجه نوستالژي را از آنها ميگرفتم و يك جور حس نقاشي خياباني كه در برخي نقاشيهاي معاصر نيز ديده ميشود را منتقل ميكردم. اما به هر حال عكسها ميان سالهاي 1300 تا 1340 خورشيدي گرفته شده بودند و من با اسكن و پرينت حرفهاي سعي در حفظ كيفيت و تركخوردگي خود عكسها روي بوم داشتم و اينگونه، بازخواني يا وجهي از زمان نيز در اين آثار گنجانده شد.
باتوجه به صحبتهاي شما، اين مجموعه در هنر معاصر ميگنجد. آيا معتقد هستيد هنر معاصر در ايران شكل گرفته است و چه ويژگيهايي دارد؟
هنر معاصر بيشتر يك وضعيت است كه بارقههاي اين وضعيت نيز در هنر قبل از انقلاب، در چيدمانهاي ماركو گريگوريان و برخي تجربيات گروه آبي ديده شده است. اما واقعيت اين است كه هنر معاصر در ايران پس از جنگ تحميلي، با بازشدن فضاي فرهنگي و هنري آرام آرام اتفاق افتاد و از نمايشگاههاي هنر مفهومي و هنر جديد در موزه هنرهاي معاصر ايران از سال 1380 خورشيدي به بعد تثبيت شد. اين «وضعيت» ناظر بر توليد اثر هنري است، جنبههاي فرماليستي اثر به كنار ميرود، جنبههاي مفهومي، اجتماعي، سياسي و فردي در آن غالب ميشود. از نظر نهادها، نهادهايي چون گالريها و شكلهاي تازه ارايه هنري، رسانههاي جديد چون ويدئو آرت، چيدمان و پرفورمنس در آن مطرح ميشود.
آيا هنر مدرن نيز همين ويژگيها را ندارد، يعني ايده از خود اثر در هنر معاصر مهمتر ميشود؟
نه الزام. تاكيد بيشتر هنر مدرنيستي بر فرم است كه آموزش دانشگاهي ما همچنان، چنين است؛ اما در دنيا، آموزشهاي معاصر، موضوع محور است و نسل من و كمي قبلتر، به دليل مسائل مختلف اجتماعي، سياسي كمتر گرايش به فرماليست و تزيين داشت. از دلايل آن وقوع انقلاب و پس از آن جنگ بود كه جنبههاي مفهومي و موضوعي را پرقدرت نشان ميداد و عملا خيلي نميشد كه به شكل فرماليستي يا گرايش به تزيين و جنبههاي صرفا تازه شده سنتهاي تصويري، سراغ جهان تصويري برويم. دنيا در حال تغيير بود.
آيا ورود اينترنت به ايران و نيز بينارشتهاي شدن هنر نيز اثرگذار بود؟
ميتوانم بگويم در ايران هنر موضوعيتر شد كه البته جنبههاي مفهومي هم با خود ميآورد. اما هنر مفهومي يك ترم خيلي تخصصي همراه با سير تاريخي در غرب است كه در ايران نياز به مطالعه دقيقتري دارد. ما مفهوم را به اين معنا ميگيريم كه اثر فقط يك موضوع يا محتوا داشته باشد درحالي كه خيلي پيچيدهتر از اين حرفهاست، چون هنر مفهومي از دل تجربيات «زباني» در هنر غرب از جنبههاي كاركردي هنر، ارايه آن و نهادهاي هنري شكل ميگيرد. اما در ايران وضعيت سياسي، اجتماعي، تجربه نسل جوان، باز شدن فضا و استقبال از جريانهاي جديد و روز، آمدن كتابها و اينترنت و حتي خود «همزماني» درك كردن شرايط معاصر، همه دست به دست هم داد تا هنر معاصر در ايران نيز به شكلي تجربه بشود.
در نتيجه چون هنر معاصر غرب از دل «زبان» بيرون ميآيد، استيتمنت مهم ميشود؟
بحث استيتمنت يك بحث كاركردي است. قسمتي از آن به تجربههاي مفهومي و موضوعي بازميگردد و قسمتي از آن هم مساله قدرت نهادهاي هنري است. بسياري از هنرمندان معاصر تحصيلات فوق ليسانس يا دكترا دارند و اهميت تاريخ هنر و زمينه كار هنري را درك ميكنند. در مقالات جديد بررسي ميشود كه آثار هنرمندان انتزاعي هم محتوا داشتهاند. شايد تاكيد بيمورد يا غيرواقعي بسياري از مدرنيستها بود كه فكر ميكردند، ميشود هنر را از محتوا حذف كرد.اصلا امكان ندارد مولف يا محتوا از كار هنري حذف شود. حال در هنر معاصر استيتمنت ميآيد.هنرمند در آن تجربه شخصي و فكري خودش را براي بيننده توضيح ميدهد و اينكه در هنر معاصر تنها با ديدن يك تصوير، تحت تاثير قرار گرفت، اينگونه نيست، زيرا بسياري از آثار نياز به درك محتوا دارند. مگر ميشود آثار ونگوگ يا موناليزاي داوينچي را ديد و روايتها، زندگينامه و تاريخ آن را بدون دانستن روابط آنها درك كرد. هنرمندان در گذشته درخصوص آثار و تفكراتشان مينوشتند. همه هنرمندان غربي در مورد آثارشان مينوشتند و تاريخدانان و منتقدان براي نگارش به اين متنها رجوع ميكنند. چيزي كه به عنوان دستاورد فكري و هنري تاريخ هنر از آن ياد ميكنيم، از جنبههاي نوشتاري ميآيد. اما برخي موفقترين هنرمندان مدرنيستي ما حتي نميتوانستند يك صفحه درخصوص كارشان بنويسند. در گذشته حتي ويژگيها يا محتواي مينياتور ايراني نيز جدا از متن ادبي نبوده و تحليل و شناخت و درك نيز سينه به سينه در يك محتوا و فضاي فكري منتقل ميشده است.
حال در دوران بعد از مدرن و با پشت سر گذاشتن تاريخ هنر و كشفيات آن، هنرمندان نسبت به جنبههاي كار خود، بسيار آگاهتر از قبل شدهاند. در هنر معاصر، گاهي فرآيند خلق از خود محصول اهميت بيشتري پيدا ميكند، گاهي اثر به چيزي اشاره دارد و با ندانستن اين موارد نميتوان از ديدن اثر لذت برد. بنابراين استيتمنت اينجا اهميت خودش را نشان ميدهد. همچنين اهميت ديگر آن در اين است كه جايي، گالري يا بينالي ميخواهد از هنرمند اثري به نمايش بگذارد، بنابراين نيازمند آن است كه از اثر هنري يك فهمي پيدا كند. حال اين فهم را چه كسي بايد به او بدهد؟ هيچ كس بهتر از خود هنرمند نميتواند اين فهم را منتقل بكند. كاركرد استيتمنت در اينجاست و همانند يك شناسنامه براي اثر عمل ميكند. در ايران بيشتر مقدمه يا بيانيهاي براي نمايشگاهها نوشته ميشود كه ميتواند همراه با نقل قولها باشد. اما در استيتمنت نبايد هيچ نقل قولي باشد. بايد ساده نوشته شود. بايد خود هنرمند آن را بنويسد و به شكل ساده و سر راست بدون هيچ پيچيدگياي در مورد اثرش توضيح بدهد. استيتمنت حداقل اطلاعات را براي ورود به فهم اثر هنري ميدهد و با بيانيه كه ميتواند طرز فكر هنرمندي باشد كه آن بيانيه هيچ ربطي هم به اثرش نداشته باشد، فرق دارد. در كل استيتمنت همانند شناسنامهاي ميماند براي فهم اثر هنري و متفاوت از بيوگرافي است.
در اين زمانه گالريها چقدر حرفهاي عمل ميكنند؟ چون برخي هنرمندان نيز از وضعيت غيرحرفهاي گالريدارها شاكي هستند.
بايد حرفهاي بودن و استانداردها تعريف شود. اگر منظور از حرفهاي اين است كه گالريدار بر هنرمندي سرمايهگذاري بكند، با او بماند، قيمت كارش را بالا ببرد، بهترين امكانات را دراختيارش بگذارد، در طول سال برايش فروش داشته باشد و فروش بينالمللي براي هنرمند دست و پا كند، تقريبا هيچ گالري در ايران صددرصد اين كار را انجام نميدهد. البته بايد از آن سو نيز محدوديت گالريدارها را درنظر گرفت. آنها نيز اجاره مكان را دارند. مشكلات مالي مانع از حضور آنها در فضاهاي بينالمللي ميشود. برخي از آنها با توجه به احترامي كه برايشان قائل هستم، سواد و دانش كافي از دنياي هنر ندارند. تحريمها و شرايط اقتصادي نيز از سوي ديگر دست آنها را ميبندد. بسياري از گالريها در اروپا توسط نهادهاي دولتي حمايت مالي ميشوند و بودجه دريافت ميكنند، اما مديران گالريها با اين حال خصوصياند، اينگونه دست آنها براي فعاليت و حمايت و خريد آثار هنري باز ميشود. در ايران بسياري از گالريدارها براي سرپا ماندن و انجام كار فرهنگي، به قولي از جيب خرج ميكنند درحالي كه اگر ملكشان را اجاره بدهند درآمد بيشتري خواهند داشت و تنها به دليل عشق و علاقه به هنر اين كار را ادامه ميدهند. مديريت كلان و اقتصاد هنر كه پيرو شرايط اقتصادي كشور است، باعث خلأهاي بسياري در اين حوزه شده است.همچنين بيشتر مشكلات در اين بخش به خاطر تحريمهاست، چون اگر كيوريتورها و موزهدارهاي خارجي به ايران بيايند و وضعيت هنر معاصر ما كه وضعيت كم بنيه و عقبافتادهاي هم نيست، را ببينند قطعا تبادلات و چرخه اقتصادي در گالريدارها بسيار بهتر و بيشتر خواهد شد.
در كل وضعيت هنر امروز ايران، به ويژه نسل جديد و جوان هنرمندان كه به نسل زد هم معروف هستند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ اين نسل بچههاي دنياي ديجيتال با هنرمندان قبل از خود چقدر فاصله دارند؟
فاصله و تفاوت كه بسيار است. نوع بيان زباني و فضاي مجازي باعث شده كه جوانترها بيشتر از آنكه تبادل گفتوگوهاي دو نفره داشته باشند بيشتر با فضاي مجازي و موبايلهاي هوشمندشان در ارتباط هستند و همه اطلاعاتشان را نيز از اين فضاها تامين ميكنند. كمتر كتاب ميخوانند و كمتر عميق ميشوند. البته اين سبك زندگي، ويژگيهاي مثبتي را هم باعث ميشود. يكي كه خيلي سريعتر هنر جهاني و هنري كه روي صفحههاي مجازي است در كارشان وارد ميكنند كه اين به آنها قدرت تصويري بالايي را ميدهد. اما از آنسو ارتباط حسي كمتري با كارشان دارند. براي همين خيلي از آنها با يك گرفتاري يا تغيير وضعيت، هنر را كنار ميگذارند، چون جنبه شهودي و حسي در آثارشان كمتر هست. البته در هنر استثنا هم وجود دارد و در اين نسل نيز افراد با هم هستند كه عميقتر جستوجو و مطالعه و خلق ميكنند؛ اما در كل اين نوع زيست، يك واقعي بودن در كار و زندگيشان به اين جوانان ميدهد. آنها به شدت واقعياند، يعني اگر در كارشان درآمدي داشته باشند، آن را پنهان نميكنند. در آثارشان آرمانگرايي خيلي ديده نميشود كه اين امر، باعث يكسري ويژگيهاي تازهاي در هنر ايران ميشود. آنها نسبت به نسلهاي قبل خيلي بهتر بلد هستند كه با فضاي مجازي، گالريدارها و فضاي بيرون از ايران در ارتباط باشند. همچنين فشردگي شرايط زيستي در كشور ما و اتفاقات پي در پي و سريع در خاورميانه و پيرامون ما، باعث شده كه محتواي فكري براي كار هنرمند امروز ايراني بسيار زياد شود كه اين وضع سبب غنا، نوآوري و تنوع محتوا در آثار ميشود.
و حرف آخر؟
آرزو ميكنم كه شرايط اقتصادي و فرهنگي كشور به سمتي پيش برود كه هنرمندان جوان ما كمتر مهاجرت بكنند و بتوانند در كشور خودشان با فروش آثار هنري، ارتزاق كنند و همچنين اميدوارم شرايط جوري شود كه پتانسيل و شايستگي هنر ايراني بيش از پيش به جهان معرفي بشود.