• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5767 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت

گزارش «اعتماد» از جزييات قتل دختر ۱۱‌ساله مبتلا به اوتيسم در گفت‌وگو با پدر مقتول 

انگيزه جنايت: درماندگي در نگهداري كودك اوتيسم

سعيده صالح‌غفاري، مدير انجمن اوتيسم: در مورد خشونت در اين‌گونه پرونده‌ها اطلاعاتي نداريم، اما الان خشونت در جامعه زياد است

  فاطمه قاسم زاده، روانشناس کودک:  برخی خانواده های کودکان مبتلا به اوتیسم به پزشک مراجعه نمی کنند چون وضعیت مالی خوبی ندارند

بهاره شبانكارئيان

توضيح «اعتماد»: از ابتداي انتشار خبر قتل دختر ۱۱ ساله مبتلا به اوتيسم توسط مادرش تلاش كردم با پدر او گفت‌وگويي داشته باشم، اما پدر ديانا به دليل وضعيت نامناسب روحي گفت‌وگو با «اعتماد» را به تعويق انداخت. به همين جهت اين گزارش با تاخير منتشر شده است.

 

اوايل ارديبهشت ماه جاري در اصفهان، خانواده «ديانا آزادمنش» دختر ۱۱ ساله مبتلا به اوتيسم به اداره آگاهي مراجعه و اعلام مفقودي مي‌كنند. در گزارش اين مفقودي، خانواده عنوان مي‌كنند كه روز حادثه مادر ديانا بچه را با خودروي شخصي‌اش به خانه مي‌آورد. ديانا مقابل خانه پياده مي‌شود و مادر، خودرو را به داخل پاركينگ مي‌برد، اما وقتي برمي‌گردد متوجه مي‌شود خبري از بچه نيست. همچنين اعضاي خانواده ديانا به پليس مي‌گويند به كسي مظنون نيستند و احتمال مي‌دهند در همان زمان، سرنشينان يك خودرو كودك را ربوده باشند. تحقيقات در اين زمينه ادامه پيدا مي‌كند تا اينكه ۲۵ ارديبهشت ماه جاري، «حسين تركيان»، رييس پليس آگاهي اصفهان در مورد اين پرونده اعلام مي‌كند: «اين پرونده، ۳ ارديبهشت‌ ماه ۱۴۰۳ با مراجعه پدر يك كودك مبتلا به اوتيسم به كلانتري آغاز مي‌شود. اين فرد اعلام مي‌كند كه كودك به همراه مادر خود از مدرسه خارج و مقابل خانه ناپديد شده است كه پس از اخذ اظهارات مادر از همان ابتدا تناقض در اين اظهارات مشخص بود. بدين سبب تحقيقات تكميلي از زماني كه كودك به مدرسه وارد و از آن خارج شده انجام مي‌شود و در پي انجام اين تحقيقات مشخص مي‌شود مادر با انگيزه شخصي دست به قتل فرزند خود زده است. كودك به قتل رسيده مبتلا به اوتيسم بوده و مادر مدعي شده كه پدر در مراقبت از او كمك نمي‌كرده، براي همين ابتدا با ضربات چاقو او را به قتل رسانده و سپس با ريختن بنزين جسد را سوزانده است.»  متهم در اعترافات خود عنوان كرده است: «من جز ديانا صاحب فرزند ديگري هم هستم. روز حادثه تصميم به قتل ديانا گرفتم. بچه‌ام را به باغي متروكه در بيرون شهر بردم و او را با ضربات چاقو به قتل رساندم. بعد هم جسدش را آتش زدم و به اداره پليس رفتم و گم شدن او را گزارش دادم.»  حالا با توجه به بازتاب اين خبر «اعتماد» سعي مي‌كند با مدير انجمن اوتيسم ايران گفت‌وگويي داشته باشد، اما «سعيده صالح‌غفاري» حاضر به مصاحبه نمي‌شود و در پاسخ به اينكه چرا امكان دارد خشونت در مورد اين بچه‌ها بيشتر رخ دهد، فقط يك جمله مي‌گويد: «در مورد خشونت در اين‌گونه پرونده‌ها اطلاعاتي نداريم، اما الان خشونت در جامعه زياد است.» با اين حال «اعتماد» در ادامه براي اطلاعات بيشتر از جزييات پرونده با پدر ديانا گفت‌وگويي داشته است.

 

چند فرزند داريد؟ 

دو فرزند. ديانا فرزند اول‌مان بود كه ۱۱ سال داشت و فرزند دوم‌مان ۲ سال و نيم دارد كه بيشتر مواقع پيش خواهرم بود.

از چه زماني متوجه شديد ديانا مبتلا به اوتيسم است؟ 

از سه سالگي كه ديانا را كلاس‌هاي مختلف ثبت‌نام كرده بوديم كادر آموزشي به ما گفته بود فرزندتان هم بيش‌فعال است و هم كم توان ذهني. اختلال اوتيسم ديانا ضعيف بود و براي همين اختلال اوتيسم او را حدود سه سال پيش متوجه شديم، چون از كودكي اكثر پزشكان تشخيص‌شان اين بود كه ديانا بيش‌فعال است، اما بيماري اوتيسم او را نتوانسته بودند، تشخيص دهند. 

با توجه به اينكه مي‌گوييد ديانا دچار اختلال اوتيسم بود آيا قدرت تكلم داشت؟ 

كامل نمي‌توانست صحبت كند، اما كلاس‌هاي مختلفي او را ثبت‌نام كرده بوديم. حتي ديانا را گفتار درماني مي‌برديم. 

چرا همسرتان تصميم مي‌گيرد ديانا را به قتل برساند؟

اصلا نمي‌دانم. تمام زحمات و كارهاي ديانا به عهده مادرش بود. تمام اقوام مي‌گويند ما نديديم مادر ديانا يك‌بار بچه را كتك بزند يا حتي با صداي بلند با او صحبت كند. ما خودمان هم هنوز در شوك هستيم و اين حادثه را باور نمي‌كنيم. 

آيا روز حادثه يا روز قبل از آن ميان شما و همسرتان اختلاف و درگيري بوده است؟ از روز حادثه مي‌گوييد. 

نه، اصلا اختلاف نداشتيم. همسرم جانش بود و ديانا. حتي فرزند كوچك‌مان پيش خواهرم بود تا همسرم بيشتر بتواند براي ديانا وقت بگذارد. روز حادثه من و همسرم ديانا را به مدرسه برديم. بعد من سر كار رفتم. چيزي كه شنيدم، اين بود كه همسرم آن روز چاقويي تهيه مي‌كند و زودتر به مدرسه مي‌رود تا ديانا را تحويل بگيرد. بعد او را به باغي متروكه مي‌برد و با چاقو ضرباتي به بدن ديانا مي‌زند و جسدش را مي‌سوزاند. بعد هم با من تماس مي‌گيرد و مي‌گويد ديانا گم شده است. 

سابقه داشته كه ديانا گم شود؟ 

بله، اطراف محل زندگي ما مغازه پرنده‌فروشي زياد است. ديانا اكثرا به ما اصرار مي‌كرد برايش پرنده بخريم، اما وقتي مي‌ديد ما توجهي نمي‌كنيم در را باز مي‌كرد و مي‌رفت. دو، سه بار اين اتفاق افتاد و ديانا را در همان مغازه پرنده‌فروشي‌ها پيدا كرديم. اكثرا يا از همان مغازه‌ها با ما تماس مي‌گرفتند و مي‌گفتند فرزندتان اينجاست يا خودمان به آن مغازه‌ها مي‌رفتيم. روز حادثه بعد از شنيدن حرف همسرم كه گفت ديانا گم شده و هر جا را گشته از او خبري نشده، خودم را به خانه رساندم. همه جا را به اتفاق همسرم گشتيم، ولي خبري از ديانا نبود. به آگاهي رفتيم تا اعلام مفقودي كنيم، اما ماموران آگاهي به ما گفتند اول بايد خودتان برخي مراكز را سر بزنيد اگر ردي از فرزندتان پيدا نكرديد ما گزارش مفقودي را ثبت مي‌كنيم. ما هر جايي كه به ذهن‌مان مي‌رسيد را سر زديم، اما خبري از ديانا نبود.

در اخبار اين‌گونه عنوان شده كه ماموران آگاهي به همسرتان مظنون مي‌شوند. توضيح مي‌دهيد چرا و چگونه؟ 

در آن مدت ماموران از همسرم درباره نحوه گم شدن ديانا سوالاتي مي‌پرسيدند و همسرم هر بار جواب‌هاي ضد و نقيضي به آنها مي‌داد. به همين خاطر ماموران به همسرم مظنون مي‌شوند و او را بازداشت مي‌كنند. در همين حين ماموران آگاهي دوربين‌هاي مداربسته را نيز بررسي مي‌كنند و متوجه مي‌شوند همسرم ديانا را به قتل رسانده است. همسرم نيز پس از دستگيري به قتل ديانا اعتراف مي‌كند. 

اعترافات همسرتان مبني بر دليل قتل ديانا چيست؟ 

اين‌طور كه شنيدم؛ همسرم در اعترافات گفته كه از نگهداري ديانا خسته شده بود. نمي‌دانم خب اگر هم خسته شده بود، مي‌توانست بچه را بگذارد و برود. دليلي نداشت او را به قتل برساند. در مجموع ماموران آگاهي هنوز علت خاصي را به من اعلام نكردند. فعلا تحقيقات پليس در اين باره ادامه دارد. 

با توجه به اينكه مي‌گوييد همسرتان عاشق ديانا بوده، آيا قصد بخشش همسرتان را داريد؟

به هر حال در اين ميان يك قتل رخ داده و همسرم بچه‌مان را كشته است. دو خانواده به هم ريخته؛ پدرم آنژيو قلب انجام داده. مادرم حالش خوب نيست. خودم حال مساعدي ندارم. حداقل حق اين را دارم كه بدانم چرا همسرم ديانا را به قتل رسانده! ولي فعلا به قدري افكارم آشفته است كه قدرت تصميم‌گيري درباره اين موضوع را ندارم. 

 

«فاطمه قاسم‌زاده»، روانشناس كودك درباره خشونت نسبت به كودكان اوتيسم چه در خانواده و چه در جامعه به «اعتماد» مي‌گويد: «در مورد بچه‌هايي كه مبتلا به اوتيسم هستند بايد يادآور شوم كه چون خيلي دير اين بيماري شناخته شده در نتيجه هم دير اقداماتي در مورد مبتلايان اوتيسم صورت گرفته، اما از وقتي يكسري موسسات آموزشي شكل گرفته اقدامات بهتري در مورد اين بيماران انجام شده است. اگر اين بيماران به موقع زير نظر موسسات قرار بگيرند هم از مشكلات خودشان كم و هم بار سنگين مسووليت از دوش خانواده برداشته مي‌شود و مانند اين خبر يك مادر به‌رغم اينكه به فرزندش علاقه دارد از نگهداري او خسته نمي‌شود تا او را به قتل برساند. اين خبر نشان مي‌دهد كسي به موقع به اين خانواده كمك نكرده و حتي آنها را در مورد نوع رفتارشان با كودك مبتلا به اوتيسم راهنمايي نكرده است. به هر حال اين كودكان مشكلاتي براي خانواده به وجود مي‌آورند. بيماري اوتيسم داراي شدت و ضعف است. بچه‌هايي كه دچار اوتيسم با شدت بيشتري هستند دردسرهايي براي خانواده‌ها ايجاد مي‌كنند. گاهي خشونت به خرج مي‌دهند يا گاهي كارهايي انجام مي‌دهند كه با كارهاي طبيعي كودكان ديگر متفاوت است. در اين ميان اطلاعاتي كه به خانواده‌هاي اين كودكان درباره نحوه رفتار با آنها ارايه مي‌شود بسيار مهم است. در مورد اين پرونده نمي‌دانيم مادر خانواده با كسي در مورد مشكلاتي كه داشته صحبت كرده يا نه! اما به هر حال هر بيماري يكسري نشانه‌هايي دارد و براي اينكه اين نشانه‌ها تاثيرات منفي كمتري روي خانواده داشته باشد بايد نشانه‌ها سريع شناسايي شوند. اگر اشتباهي شود و بيماري دير تشخيص داده شود هم خود كودك مبتلا به اوتيسم رنج مي‌برد و هم خانواده او و چه بسا با تشخيص دير اين بيماري شدت آن افزايش پيدا مي‌كند. وقتي بيماري اين كودكان شناخته نمي‌شود روش‌هاي مناسبي هم براي برخورد با آنها ارايه نمي‌شود و در نتيجه واكنش‌هاي اين كودكان شديدتر مي‌شود. بيماري اين كودكان كه شديد مي‌شود رفتارهاي خانواده نيز تغيير مي‌كند و ممكن است گاهي رفتارهاي خانواده توام با خشونت و خشونت گاهي به بالاترين درجه خود يعني قتل منتهي ‌شود. بنابراين اين پرونده چيز عجيب و غريبي نيست كه بخواهيم فكر كنيم چرا اين مادر كودكش را به قتل رسانده است. گاهي هم امكان دارد رفتار مادر در تصور ما نگنجد. براي اينكه واقعيت اين است كه هيچ پدر و مادري راضي به رفتار بد با فرزند خود نيست، اما گاهي مشكلات اين بچه‌ها به حدي مي‌رسد كه در لحظه يا لحظاتي جلوي منطق پدر و مادر را مي‌گيرد و ممكن است منطق پدر و مادر تا حد به قتل رساندن كودك‌شان از بين برود.»  اين روانشناس كودك در ادامه مي‌گويد: «امكان دارد مادر اين كودك نيز خودش داراي مشكلاتي بوده باشد. ممكن است جدا از اينكه نمي‌دانسته مشكل بچه چيست و چگونه بايد با او رفتار كند، فرد عصبي يا كم تواني بوده كه در برابر رفتارهاي كودكش ناتوان شده باشد. يعني عوامل متعددي دست به دست هم مي‌دهند كه اين حادثه رخ دهد. بنابراين بايد عوامل مختلف بررسي شود، چون امكان دارد قضاوتي كه در مورد اين مادر يا امثال او از سوي افكار عمومي صورت مي‌گيرد، قضاوت درستي نباشد. در مجموع اگر به موقع به اين بچه‌ها كمك شود يا در مراكز خاص حضور پيدا كنند براي خانواده‌هاي‌شان كمتر مساله ايجاد مي‌كنند، چون در اين مراكز به پدر و مادر نيز آموزش داده مي‌شود كه با اين كودكان چگونه برخورد شود. خانواده‌اي كه در مورد بيماري كودك‌شان آگاهي نداشته باشد، نمي‌داند بايد با او چگونه رفتار كند و اين آگاهي فقط در خصوص كودكان مبتلا به اوتيسم نيست. گاهي كودكاني كه بيش‌فعال هستند بيشتر از بچه‌هاي ديگر مورد تنبيه خانواده، مربيان و معلمان قرار مي‌گيرند. به هر حال بچه‌هاي بيش‌فعال، هم كنترل‌شان سخت است و هم خانواده بايد آگاهي كامل در مورد بيماري فرزندش داشته باشد. به عنوان مثال كودكي را مي‌شناختم كه بيش‌فعال بود، اما در مهدكودكي كه او را ثبت‌نام كرده بودند، مربي نتوانسته بود بيش‌فعالي كودك را تشخيص دهد در نتيجه براي اينكه رفتارهاي كودك را كنترل كند او را ميان دو كودك ديگر قرار داده بود كه كمتر بيرون از كلاس برود. در صورتي كه يكي از نشانه‌هاي كودك بيش‌فعال همين فعاليت زياد است. كار اشتباه اين مربي باعث شده بود تحرك اين كودك بيشتر شود، چراكه كودك بيش‌فعال نياز به تحرك زياد دارد و وقتي جلوي او گرفته مي‌شود، كودك آزار مي‌بيند. بنابراين مربي از روي بي‌اطلاعي و ناآگاهي اقدام نادرستي انجام داده بود. در نتيجه اگر كودكي مشكلي داشته باشد و خانواده، مربي و معلمان از مشكل او باخبر نباشد بيماري كودك شدت پيدا مي‌كند.»  قاسم‌زاده در پاسخ به اين سوال كه موسسات مرتبط با بيماران اوتيسم رايگان نيست و اكثر خانواده‌ها نمي‌توانند فرزند مبتلا به اوتيسم‌شان را در اين موسسات ثبت‌نام كنند، در نتيجه چه راهكارهايي وجود دارد، مي‌گويد: «اين موسسات نه تنها رايگان نيست، بلكه دولتي هم نيست. بنابراين خانواده‌هاي اين كودكان از نظر مالي بيشتر بايد هزينه كنند. البته آموزش و پرورش بخشي را به اين كودكان اختصاص داده، ولي متاسفانه دولتي نيستند يا برخي مراكز بازي درماني وجود دارد كه با بچه‌ها بر اساس مشكلي كه دارند بازي مناسب انجام مي‌شود، اما تمام اين مراكز هزينه‌هاي بالايي دارد. در اين شرايط خانواده‌هاي سطح متوسط نيز از عهده هزينه‌هاي بالاي اين مراكز برنمي آيند چه برسد خانواده‌هاي ضعيف. در نتيجه اين كودكان مي‌مانند و خانواده‌هايي كه هيچ اطلاعي از مشكل كودك‌شان ندارند. بيش از ۹۰ درصد خانواده‌هاي كودكان مبتلا به اوتيسم اصلا اطلاعي از بيماري فرزندشان ندارند؛ مثلا مي‌دانند فرزندشان داد مي‌زند يا رفتارهاي ديگر انجام مي‌دهد، اما نمي‌دانند چرا! حتي برخي خانواده‌ها به پزشك مراجعه نمي‌كنند، چون وضعيت مالي خوبي ندارند و اين خانواده‌ها كه اطلاعي از بيماري اوتيسم فرزندشان ندارند اكثرا از خانواده‌هاي ضعيف جامعه هستند، چراكه اگر به موقع براي درمان كودك‌شان اقدام يا كودك را در مراكز درماني مربوط به اوتيسم ثبت‌نام مي‌كردند و راهكارهايي به آنها ارايه مي‌شد، خانواده پي مي‌برد با هر رفتار كودك چه واكنشي بايد انجام دهد. اگر خانواده‌هاي اين كودكان بخواهند فرزندشان رفتارهاي بهتري از خود نشان دهد همزمان بايد هم او را تحت نظر روانپزشك قرار دهند و هم روانشناس، چراكه بايد دارو درماني و روان درماني كنار هم صورت گيرد. اگر صرفا بحث دارو درماني باشد اين كودكان در مواردي امكان دارد وضع خيلي مناسبي هم پيدا نكنند. يعني مشكلات اين كودكان فقط با دارو حل نمي‌شود كه مثلا با دريافت دارو ساكت بنشينند و حركت طبيعي هم ديگر انجام ندهند. در حالي كه بايد هم از دارو استفاده شود و هم از روانشناس. حالا اگر خانواده‌اي هزينه پرداخت ويزيت پزشك يا روانشناس را نداشته باشد و مدرسه دولتي هم اين كودك را نپذيرد چه نتيجه‌اي خواهد داشت؟ نتيجه ممكن است همين شود؛ مادر به قدري تحت فشار قرار مي‌گيرد كه حاضر مي‌شود كودكش را از بين ببرد و بكشد.»  اين روانشناس همچنين مي‌گويد: «در حال حاضر چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ آموزشي به اين خانواده‌ها كم توجه مي‌شود. اكثر اين خانواده‌ها خودشان زير بار مشكلات اقتصادي و اجتماعي هستند. بعد هم اين خانواده‌ها اصلا آموزشي نمي‌بينند! اين خانواده‌ها كجا آموزش مي‌بينند كه حداقل رفتار صحيح را با فرزندان خود داشته باشند؟ كجا آموزش مي‌بينند كه اين بچه‌ها چهار جنبه رشد دارند؛ رشد جسمي، رشد شناختي، رشد عاطفي يا هيجاني و رشد اجتماعي. خانواده‌ها بايد با اين چهار جنبه رشد فرزندشان آشنايي كامل داشته باشند. پس وقتي خانواده‌ها آموزش صحيح نمي‌بينند رفتارهاي درستي هم نخواهند داشت. حالا نمي‌دانم قانون براي اين مادر چه حكمي صادر مي‌كند، اما وقتي اين مادر هيچ كمك يا راهنمايي نداشته چگونه مي‌توانسته تصميم درست بگيرد؟ در حال حاضر دو مركز مربوط به كودكان اوتيسم وجود دارد، اما هيچ كدام رايگان نيست. فقط دانشگاه شهيد بهشتي يكسري مشاوره‌هاي رايگان دارد، ولي آيا همه اين خانواده‌ها امكان رفتن به دانشگاه شهيد بهشتي آن هم در شمالي‌ترين نقطه تهران را دارند؟ خيلي از خانواده‌هاي اين كودكان در جنوبي‌ترين نقطه تهران زندگي مي‌كنند و براي‌شان مشكل است كه بخواهند از شوش و مولوي به دانشگاه شهيد بهشتي بروند. با يك‌بار رفتن هم كه مشكل كودك‌شان حل نمي‌شود! بالاخره بايد بارها به آنجا بروند. در نتيجه اكثر خانواده‌هاي اين كودكان حتي نمي‌توانند از خدمات رايگان بهره‌مند شوند. در مورد ارايه خدمات رايگان به اين بچه‌ها هم چيزي اعلام نمي‌شود و اگر هم اعلام شود رفت و آمد براي‌شان به دانشگاه شهيد بهشتي سخت است. بنابراين براي اين كودكان بايد در هر منطقه مراكزي وجود داشته باشد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون