• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5768 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ خرداد

براي بچه‌ها جدول بكشيد عاشقش مي‌شوند

غزل حضرتي

مدتي است پسرم لجبازي مي‌كند و اصطلاحا حرف گوش نمي‌دهد. حتي قوانيني كه مدت‌هاست در خانه به تصويب رسانده‌ايم و براي همه‌مان جا افتاده را از زيرش در مي‌رود. اين قضيه من را كلافه كرده بود. سر هر چيزي با او به مشكل برمي‌خوردم. با مشاور كودكم در ميان گذاشتم و از او راهكار خواستم. او برايم گفت كه امر و نهي را كم كن، براي كارهاي خوب و درستش، تشويق در نظر بگير و اين كارها را پررنگ‌تر از لجبازي‌هايش ببين و در نهايت برايش جدول درست كن و كارهايي كه از او مي‌خواهي را در آن جدول برايش بنويس. كاغذي برداشتيم و روزهاي هفته را نوشتيم. حالا اندازه چهار تا كار بود كه به انتخاب خودش مي‌توانستيم در جدول بگنجانيم. اولين مساله برايم خوابيدنش بود. پسرم عادت كرده بود با كمك من بخوابد. من اما فكر مي‌كردم آنقدر بزرگ شده كه خودش بخوابد. در رديف اول نوشتيم: «خودت بخوابي.» در رديف دوم نوشتيم: «لباس‌ و كفشت را خودت بپوشي.» در رديف سوم نوشتيم: «غذايت را كامل بخوري.» و در آخرين رديف نوشتيم: «اسباب‌بازي‌هايت را بعد از هر بازي خودت جمع كني.» اينها را نوشتيم و كاغذ را زديم به ديوار كنار اتاقش. قرار بر اين بود كه هر شب قبل از خواب يا هر صبح بعد از بيدار شدن تيك‌ها را بزنيم. شب‌هاي اول خوابيدن تنهايي برايش سخت بود و دايم از من كمك مي‌خواست. تلاش كردم مقاومت كنم و با وجود اينكه دوبرابر زمان معمول طول كشيد تا بخوابد، اما من در خوابيدنش مداخله‌اي نكردم. بقيه كارها آسان‌تر بود و داشت روتينش مي‌شد. آخرين روز هفته جمعه بود؛ ‌همه روزها را تيك زد و با ذوق گفت: حالا جايزه‌ام را بده. من هم طبق قولي كه به او داده بودم، جايزه‌اي كوچك برايش خريدم. فكر مي‌كردم همان يك جدول كافي است و همان يك جايزه، جايزه آخر است. اما آخر شب جمعه گفت: «من باز هم جدول مي‌خوام، بيا يه جدول ديگه با هم درست كنيم.» خيلي شگفت‌زده شدم، فكر نمي‌كردم از اين كار خوشش بيايد و بخواهد يكسري كار ديگر كه حتما برايش سخت هست را هر روز انجام دهد. اين دفعه اصرار داشت كارهاي جديدي را بنويسيم، چون ديگر اين كارها برايم راحت شده و يادشان گرفته‌ام.  جدول جديد را كشيديم و زديم به ديوار با وظايف و كارهاي جديد. او با 6 سال سن از من خواست يك جدول هم براي خودم درست كنم. چرا تا به حال به ذهن خودم نرسيده بود؟ يك كاغذ برداشتم و 4 رفتاري كه مدت‌ها بود بهشان فكر مي‌كردم و نمي‌توانستم كنترل‌شان كنم را نوشتم. اولين چيزي كه نوشتم، داد نزدن بود. دومين چيز بازي كردن با بچه‌ها بود، سومين چيز كتاب خواندن شبانه بود و چهارمين چيز صبح زود بيدار شدن بود. حالا من هم مثل پسرم، هر شب ذوق تيك زدن را دارم، نه به خاطر جايزه‌اي كه براي خودم بگيرم كه بهترين جايزه براي رسيدن به آرامش است با جدول‌هايي كه درنظر دارم براي خودم درست كنم. چه خوب كه پسرك 6 ساله‌ام يادم آورد من هم مي‌توانم در 41 سالگي چيز ياد بگيرم، رفتارهايم را اصلاح كنم، كارهايم را نظم بدهم، روتين داشته باشم، بازي با بچه‌هايم را جزو وظايف روزانه‌ام بدانم و تلاش كنم روزي كه سر دو كودكم داد نزدم را براي خودم جشن بگيرم. براي خودتان و بچه‌هاي‌تان جدول بكشيد، هر چيزي كه دل‌تان مي‌خواهد در خودتان اصلاح يا تبديل به كار روزانه كنيد را در آن بنويسيد. تيك كه مي‌خورد راضي مي‌شويد از خودتان و تبديل به عادت مي‌شود در وجودتان.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون