• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5791 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۳۰ خرداد

نوذر (3)

علي نيكويي

نگه كن كه با قارن رزم زن | چه گويد قباد اندران انجمن

 قباد روي سوي قارن پهلوان نمود و آواز سر داد كه‌اي سپهبد برادرم؛ از دوران منوچهر شاهِ خجسته‌روان، همواره در ميدان‌هاي جنگ براي ايران بي‌تابانه جنگيده‌ام، اما نيك مي‌داني هر تني را عاقبت مرگ است. اگر من در اين ميدان نبرد كشته شوم چه باك! برادر كوچك‌تر من كه شما باشيد همچنان استوار خواهي بود با تمام نشان‌هاي پهلواني، ‌اي پهلوان برادرم، تو پدرود(1) باش و همواره بسان پارچه‌اي باش كه تارش تو باشي و پودش خرد(2)؛ چون سخن قباد بدين جا رسيد نيزه را به دست گرفت و به سوي ميدان نبرد شتافت.

بارمان چون قباد آن پهلوان سپيد موي را بديد گفت: ‌اي پيرمرد چه كسي سر تو را براي بريده شدن سوي ميدان جنگ فرستاد؟! تو با اين سن‌وسال براي مرگ لازم نبود پيش‌دستي مي‌نمودي! چندي مي‌آسودي مرگ خودش سوي تو مي‌آمد. قباد در پاسخ پهلوان توران گفت: بختيار بودم كه در عمرم در اين گيتي داد(3) ديدم و فراموش نكن آدمي جايي خواهد مرد كه زمانش برسد؛ اين سخن بگفت و شبديز [اسبش] را تازاند. از طلوع صبح تا برآمدن خورشيد در ميان آسمان هر دو پهلوان به يكديگر تاختند؛ بارمان توراني كه قباد را پهلواني چالاك ديد، سنگي از زمين برداشت و به ناگاه به ران پاي قباد كوفت و چه كوفتني؛ قباد از اسب واژگون شد و بارمان به سرعت جان وي را ستاند و سرش را ببريد و پيروزمندانه به سوي افراسياب، سپه‌سالار تورانيان رفت؛ افراسياب كه شاهد اين نبرد بود شادان شد و به‌خاطر اين پيروزي هديه‌اي گران‌بها به بارمان داد.

با كشته‌شدن قباد، برادرش قارن دستور داد تا سپاه ايران‌زمين در ميدان نبرد حالت رزم گيرد و به جنگ آماده گردند، دو لشكر به يكديگر تاختند و جنگي سترگ در گرفت، به هر سوي ميدان مي‌نگريدي شمشيرهاي خون‌آلوده را مي‌ديدي كه در آسمان مي‌درخشند، قارن پهلوان، سپاه ايران را به چپ و راست ميدان نبرد مي‌تازاند و نبردي پهلوانانه مي‌نمود؛ اما لشكر تورانيان نيز بسيار بودند؛ افراسياب چون جنگجويي و دليري قارن را ديد با لشكر مخصوص خويش به سوي قارن شتافت؛ تا شب ميان دو لشكر ايران و توران جنگ باقدرت ادامه داشت كه تاريكي شب، سياهي و تيرگي‌اش را به ميدان رزم چيره كرد، دو سپاه از يكديگر جدا شدند و قارن به سوي خيمه نوذر شاه رفت. با دلي تكه‌تكه از مرگ برادر به سراپرده شاه ايران درآمد، وقتي شاه سپه‌سالارش را ديد اشك از چشمانش سرازير شد و روي به قارن گفت: پس از رسيدن خبر مرگ سام سوار هيچ خبري جز خبر كشته‌شدن قباد روح و روانم را چنين سوگوار ننمود؛ روان قباد چون خورشيدِ درخشان والامقام باد و تو‌اي سپه‌سالار جاودان باشي.

قارن روي به نوذرِ پادشاه كرد و گفت: از روزي كه ياد دارم همواره در ميدان نبرد بوده‌ام؛ اين كلاه‌خود را نياي شما فريدون شاه بر سرم نهاد كه در كنار پدر شما [منوچهر شاه] انتقام ايرج را از سلم و تور بگيرم، از آن روز تا به امروز كمربند و شمشير را باز نكرده‌ام تا آن روز كه بسان برادر خردمندم در ميدان نبرد كشته شوم؛ اما پادشاه جاودان باشد، امروز نبرد بسيار سهمگين بود و پسر پشنگ [افراسياب] وقتي از سپاهش بسيار كشته شد نيروي نو به ميدان درآورد با ايشان به سوي من تافت، در هنگامه‌اي از نبرد چنان به هم نزديك شديم كه چشم در چشم هم بوديم در آن وقت چيزي نمانده بود تا وي را بكشم؛ اما تو گويي جادويي نمود و لحظه‌اي او را نديدم؛ ديگر شب رسيد و تاريكي به همه‌جا حكم‌فرما شد، پس مي‌بايست از رزمگاه سپاه بر مي‌گردانديم تا فردا روز...

ببايست برگشتن از رزمگاه| كه گرد سپه بود و شب شد سياه

 

(Endnotes)

1 پِدرود / بدرود [پِ+درود]؛ درود اگر از دروته در فارسی میانه باشد که به دروست و درود مبدل گردیده به معنی درستی/ تندرستی تو؟ پدرود نیایشی بوده برای پایان سخن به معنی با آرزویِ درستی تو.

2 خرد و خردورزی از مفاهیم مهم و محوری شاهنامه است؛ به‌طوری‌که واژه خرد و مشتقات آن بیش از نهصد بار در این اثر سترگ تکرار شده است. در ابیات متعدد شاهنامه به نقش بارز خرد در زندگی دنیایی و مینوی انسان اشاره می‌شود. اهمیت خرد در شاهنامه به‌گونه‌ای است که دیباچه آن، ستایش خرد است؛ در این ابیات، خرد نخستین آفریده و برترین نعمت خداوند معرفی می‌شود که در هر دو جهان راهنما و دستگیر آدمی است.در شاهنامه خرد داده آفریدگار و موهبتی ایزدی معرفی می‌شود که بر مبنای سزاواری به انسان تعلق می‌گیرد، در شاهنامه خرد جنبه‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان را به‌ویژه از جنبه عملی در بر می‌گیرد، خرد همچنین برترین چیز در عالم و مصدر نیکی و نیک کرداری معرفی شده است همه ویژگی‌های پسندیده اخلاقی مانند آشتی‌خواهی، آهستگی، امیدواری، بخشندگی، بردباری، بی‌آزاری، پاک‌دامنی و پرهیزگاری، جوانمردی، خرسندی، خوش‌خلقی، دادگری، دلیری، دوراندیشی، دوستی، رازداری، راستی و راست‌گویی، شادی و غم نیامده را نخوردن، شرم، فروتنی، کوشایی، گویایی، مدارا، مردمی، میانه‌روی و نرم‌خویی از نشانه‌های خردمندی است. صفات ناپسند اخلاقی مثل آز، آزار دهی، افراط‌وتفریط، بیداد، بی‌شرمی، تکبر، حسد، خشم، تنبلی، خست، دروغ، دشمنی، ستیزه‌گری، شتاب، شهوت، کینه، ناامیدی و ناسازگاری، از آفات خرد و نشانه بی‌خردی دانسته شده است.

3 «داد»، نهادن و بودن هر چیز به‌جای خود و در نتیجه شناختن و پرداختن به پایگاه سزاوار چیزها باشد. شاهرخ مسکوب؛ ایران‌نامه؛ سال بیست و یکم، شماره ۳؛ پاییز ۱۳۸۲، ص ۲۲۸-۲۲۷

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون