نگاهي انتقادي به « داستان فيلادلفيا»بهترين كمدي رمانتيك تاريخ سينماي كلاسيك، به كارگرداني جرج كيوكر
آه اين گناهكاران معصوم!
فاطمه كريمخان
منتقدين بسياري « داستان فيلادلفيا» را بهترين كمدي رمانتيك تمام تاريخ ميدانند. فيلم كه محصول 1940 است در سالي كه ساخته شده براي شش اسكار نامزد شده و دو اسكار براي بهترين بازيگر مرد و بهترين سناريوي اقتباسي را به دست آورده است. اما طنز زهرآلود فيلم نه به خاطر اين جايزههاست و نه به خاطر زيبايي بازيگران و نه حتي به خاطر آن عنوان «بهترين كمدي رمانتيك تمام تاريخ». فيلم را بايد كمي پيچيدهتر از اينها ديد.
ماجراي فيلم داستان فيلادلفيا، از يك نمايشنامه به همين نام گرفته شده است كه در اواخر دهه چهل ميلادي براي يك سال در برادوي روي صحنه رفته و استقبال قابل ملاحظهاي را هم در پي داشت. داستان ريشهاي هم در زندگي يك شخصيت واقعي به نام هلن هوپ مونتگومري اسكات دارد كه در دوران زندگياش به ملكه فيلادلفيا مشهور بود. قصه نمايشنامه كه بعدا اقلا دو فيلم سينمايي و چندين اقتباس راديويي و تلويزيوني از آن ساخته شده درباره تريسي لرد دختر بزرگ يك خانواده مشهور و ثروتمند فيلادلفيا است. او با سي.ك. دكستر هيون، طراح قايق و يكي از اعضاي طبقه اجتماعي خودش ازدواج كرده است اما دو سال قبل از او طلاق گرفته چون آن طور كه پدرش ميگويد استانداردهايي را براي مرد زندگياش تعيين كرده كه هيچ كس نميتواند به آنها دست پيدا كند، اما دليل تريسي براي بيرون كردن شوهرش از خانه نوشخواريهاي او بوده است. به هر حال دو سال بعد از طلاق تريسي قرار است به زودي با جورج كيترج ثروتمند يك تاجر خودساخته از طبقه نوكيسه ازدواج كند.
در نيويورك، سيدني كيد، ناشر مجله Spy، كه يك نشريه زرد با اخباري در مورد زندگي خصوصي آدمهاي مشهور است مشتاق است كه مراسم عروسي را پوشش دهد و مايك كانر خبرنگار و ليز ايمبري عكاس را براي اين ماموريت انتخاب ميكند. كيد قصد دارد از كمك دكستر كه ايالتهاي جنوبي امريكا را ميشناسد استفاده كند. دكستر به كيد ميگويد كه گزارشگران نشريه را به عنوان دوستان برادر تريسي، جونيوس كه شغلي ديپلماتيك در آرژانتين دارد معرفي خواهد كرد. تريسي فريب نميخورد، اما دكستر به او ميگويد كه كيد با مقالهاي در مورد رابطه پدر تريسي با يك رقصنده، شهرت خانوادهاش را تهديد كرده است. تريسي بهشدت از خيانت پدرش كه والدينش را وادار به زندگي جداگانه كرده است ناراحت است. با اين وجود، براي حفظ آبروي خانوادهاش موافقت ميكند كه اجازه دهد مايك و ليز بمانند و مراسم عروسي او را پوشش دهند.
مارگارت مادر تريسي و دينا خواهر نوجوان او از حضور دكستر در خانه استقبال ميكنند كه باعث نااميدي تريسي است. اما همزمان تريسي متوجه ميشود كه مايك، پاپاراتزي كه براي پوشش عروسي او آمده و در اينجا نمايندهاي از روشنفكري فقير اما قابل احترام است، نويسنده خوبي است و كتاب داستانهاي كوتاه او را در كتابخانه پيدا ميكند. با نزديك شدن به عروسي، به نظر ميرسد كه تريسي در يك ماجراي عشقي گير افتاده است و به جورج، دكستر و مايك همزمان علاقهمند است.
شب قبل از عروسي تريسي مست ميشود بدون اينكه اتفاق خاصي بين آنها رخ دهد. وقتي جورج نامزد تريسي كه قرار است روز بعد با او ازدواج كند از ماجرا با خبر ميشود، بدترين اتفاق ممكن را تصور ميكند و به تريسي ميگويد كه بايد در مورد موضوع توضيح دهد. تريسي اعتراف ميكند كه هر چند چيزي بين او و مايك رخ نداده اما متوجه شده است كه خودش هم بياشكال نيست و استانداردهايي كه از ديگران انتظار دارد را خودش هم برآورده نميكند، در نتيجه نامزدي را به هم ميزند آن هم در حالي كه مهمانان مراسم عروسي در سالن منتظر اجراي عقد هستند! مايك به سرعت داوطلب ميشود تا با او ازدواج كند، اما تريسي عشق ليز به مايك را پيش ميكشد و پيشنهاد را رد ميكند. در نتيجه همانطور كه انتظار داريم دكستر به او پيشنهاد ازدواج مجدد ميدهد و او با كمال ميل ميپذيرد.
داستان فيلادلفيا چه بهترين فيلم كمدي رمانتيك تاريخ باشد چه نباشد در زيرژانر داستانهاي برگشتن زوجهاي مطلقه به يك ديگر، حتما يكي از جذابترينهاست. منتها جنبههاي نشاطآور فيلم نبايد باعث شود كه آنچه در زير اين داستان مشهور جريان دارد ناديده گرفته شود. در سكانسهاي ابتدايي فيلم، قبل از ورود پاپارتزيها به خانه، شخصيت اصلي داستان، تريسي، شلوار به پا دارد. شلوار پوشيدن براي زنان دهه سي و چهل ميلادي بخشي از جنبش احقاق حق است، تلاشي براي رهايي از دامنهاي دست و پا گير و همسطح شدن با مردان در فعاليتهاي اجتماعي و حضور بيرون از خانه. همزمان با اين نشانه، با زني رو به رو هستيم كه وقتي همسرش استانداردهاي مورد نظرش را كسب نميكند عليه او مقاومت ميكند و او را از خانه بيرون ميكند. اين زن همچنين زني است كه با تفريحات پدرش هم موافقتي ندارد و اعتراضش را با حذف پدرش از مراسم ازدواجش نشان ميدهد. در مقابل او كه خود از طبقه اشراف است قصد دارد با يك مرد بر آمده از طبقه متوسط كه يك « تاجر خودساخته» با سري پر سودا براي سياست است ازدواج كند، و نمايندهاي از روشنفكري قرار است اين نزول را گزارش كند. در سكانسي در ميانه فيلم پدر تريسي در مورد رسواييهاي خودش با او همكلام ميشود، و به او ميگويد وظيقه زنان اين است كه تا ميتوانند خود را براي شوهرانشان جوان نگه دارند، و اگر دخترش به قدر كافي او را تاييد ميكرد و نيازهاي او را برآورده ميكرد شايد او هرگز سراغ رقاصهاي نيويوركي نميرفت. پدر همچنين به همسر خودش، كاترين مادر تريسي، ميگويد كه او بايد تفريحات شوهرش را بپذيرد و در مورد آنها سكوت كند چون هر كسي ممكن است عيبي داشته باشد!
اگر كوچكترين ترديدي در مورد سوگيري فيلم به سمت مردسالاري، پدرسالاري و حمايت از اشراف در برابر ثروتمندان «بياصل و نسب خود ساخته» وجود داشته باشد، سكانس نيمه شب فيلم همهچيز را به شكل گلدرشتي رو ميكند. در اين سكانس با «گناه زن» رو به رو ميشويم، استانداردهاي متوسطي در برابر استانداردهاي طبقه اشرافي كه چشم بستن به خطا و تظاهر به نديدن است قرار ميگيرد. تريسي كه از لحظه ورود دكستر همسر سابقش به فيلم دامن به تن دارد با اين مساله كه در واقع متعلق به كدام طبقه است مواجه ميشود، نامزدي را به هم ميزند و در سكانس پاياني، اختيار مديريت اوضاع را به كلي به دكستر واگذار ميكند، جملات او را تكرار ميكند و مهمانان عروسي را سرجاي خودشان نگه ميدارد تا مراسم را با خواستگار جديد كه همان شوهر سابق است اجرا كنند!
آنچه كه در مورد اين «بهترين كمدي رمانتيك تاريخ» و بهترين نمونه زيرژانر بازگشت زوجهاي جدا شده به يكديگر آزاردهنده است اتفاقا همان موضوعي است كه باعث ميشود فيلم شيرين و دوست داشتني به نظر برسد. فيلم چنين بازنمايي ميكند كه امنيت و خوشبختي در چشمپوشي از خطا است. پيروي از استانداردهاي مدرن طبقه متوسطي كه نشانه آن قهر و بيرون كردن مردان مجرم از خانه است، تنها به بدشانسي و به هم ريختن اوضاع ختم ميشود و در نهايت همه اشكالاتي دارند، و زنان بايد با اين مساله كنار بيايند.
طبعا كسي انتظار ندارد كه يك كمدي رمانتيك لايههاي خشونت طبقاتي و جنسيتي نهفته در اخلاق ويكتوريايي را بازنمايي كند، اما خوب است كه تقديس اين اخلاق در خوانشهاي جديد از نسخههاي كلاسيك اين ژانر مورد توجه قرار بگيرد. در نهايت آن چيزي كه ساختارهاي سنتي مانند پدرسالاري و مردسالاري را سر پا نگه ميدارد همين تقديسهاي به ظاهر بي ضرر و چه بسا خوشايند است.
طبعا كسي انتظار ندارد كه يك كمدي رمانتيك لايههاي خشونت طبقاتي و جنسيتي نهفته در اخلاق ويكتوريايي را بازنمايي كند، اما خوب است كه تقديس اين اخلاق در خوانشهاي جديد از نسخههاي كلاسيك اين ژانر مورد توجه قرار بگيرد. در نهايت آن چيزي كه ساختارهاي سنتي مانند پدرسالاري و مردسالاري را سر پا نگه ميدارد همين تقديسهاي به ظاهر بي ضرر و چه بسا خوشايند است.
داستان فيلادلفيا چه بهترين فيلم كمدي رمانتيك تاريخ باشد چه نباشد در زيرژانر داستانهاي برگشتن زوجهاي مطلقه به يكديگر، حتما يكي از جذابترينهاست. منتها جنبههاي نشاطآور فيلم نبايد باعث شود كه آنچه در زير اين داستان مشهور جريان دارد ناديده گرفته شود. در سكانسهاي ابتدايي فيلم، قبل از ورود پاپارتزيها به خانه، شخصيت اصلي داستان، تريسي، شلوار به پا دارد. شلوار پوشيدن براي زنان دهه سي و چهل ميلادي بخشي از جنبش احقاق حق است، تلاشي براي رهايي از دامنهاي دست و پا گير و هم سطح شدن با مردان در فعاليتهاي اجتماعي و حضور بيرون از خانه.