• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5798 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۹ تير

آيا تمام حقيقت همين بود؟ 

مرتضي ميرحسيني

استالين را بعد از مرگش، در خود شوروي بدنام و بي‌اعتبار كردند. نيكيتا خروشچف، رهبر بعدي، از جنايت‌ها و تك‌روي‌هاي او گفت و كيش شخصيتش را محكوم كرد. گويا رهبر جديد براي تسلط بر آن نظام و تثبيت قدرتش، تصميم به قلع‌وقمع دارودسته استالين داشت و نخستين قدم در اجراي اين تصميم را شكستن آن بتي مي‌ديد كه همين نظام براي حدود سه دهه پرستشش را از مردم مطالبه مي‌كرد. بعدها از برخي شاهدان نقل شد در پايان نشستي كه خروشچف براي نخستين‌بار از ستم‌هاي استالين صحبت كرد، متفاوت با روال چنين نشست‌هايي «كسي كف نزد» و «همگي سر به زير سالن را ترك كردند، گويي از شنيدن خبري عجيب درهم شكسته‌اند.» به قول ايگور چيرنوتسان «ما قبلا از خيلي چيزها اطلاع داشتيم، اما از اين نحوه خراب‌ شدن آواري از حقايق بر سرمان بهت‌زده شديم؛ اما آيا تمام حقيقت همين بود؟» پرسش‌هاي ديگري هم وجود داشت كه نه شوروي براي‌شان پاسخي داشت و نه خروشچف احتمال شكل‌گيري‌شان را پيش‌بيني كرده بود. ولاديسلاو زوبوك در كتاب «بچه‌هاي ژيواگو» مي‌نويسد: از نظر روس‌هاي تحصيلكرده ايده‌آليست تكان ناشي از سخنراني سري خروشچف قابل قياس با شروع جنگ دوم جهاني بود. درست مثل آن موقع كه جهان مبتني بر حقيقت و اطمينان به پايان رسيد، اين‌بار نيز اصول اعتقادي و عقل و شعور عامه دود شد و به هوا رفت. اثر آن تكان، به ‌ويژه روي طرفداران جوان رژيم و فارغ‌التحصيلان دانشگاه‌ها و آن دسته از دانشجويان كه تازه‌ وارد زندگي اجتماعي و فرهنگي شده بودند، چشمگير مي‌نمود. روبه‌رو شدن با عظمت جنايات استاليني، پذيرش طبيعت خيانتكار مردي كه اتحاد شوروي را در جنگ به سوي پيروزي هدايت كرد و سپس كشور را به سطح يك دولت ابرقدرت ارتقا داد، محتاج يك انقلاب فكري بود. حالا بايد به چه كسي اطمينان كرد؟ به كدام جهت بايد چرخيد؟ پروژه شوروي و زندگي جمعي هوادارانش، ناگهان لنگرگاه خود را از دست داده بود. زوبوك مي‌افزايد: «خروشچف فاقد بصيرت يا قدرت فكري لازم براي استالين‌زدايي و پيش گرفتن سياستي منسجم و با ثبات پس از سخنراني محرمانه‌اش بود. كاري كه انجام داد به هل دادن سنگ بزرگي از بالاي كوه شباهت داشت، بي‌آنكه به عظمت سنگباران ناشي از آن فكر كرده باشد.» بخشي از نظام شوروي، تلاش‌هايي براي تسلط بر اوضاع به كار بستند و حتي كميته مركزي حزب كمونيست، ژوئن 1956 در چنين روزي قطعنامه‌اي با عنوان «در باب كيش شخصيت و نتايج آن» منتشر كرد. هدف‌شان اين بود كه تركش‌هاي بدنامي استالين را از تن حكومت بيرون بكشند. نوشتند جنايت‌هاي استالين را بايد در شرايط خاص تاريخي‌اش - شرايطي كه دشمنان داخلي و خارجي انقلاب، ضد آن توطئه مي‌كردند و سايه جنگ بر كشور افتاده بود - بررسي كرد و نكوهش دوران او، انكار نقش مردم در دستاوردهاي آن دوران است. حزب مي‌خواست حد و مرزي براي انتقاد از استالين و استالين‌زدايي تعيين كند و خسارت‌هاي ناشي از افشاگري خروشچف را به حداقل برساند. اما چنين نشد. اتفاقا تضادي كه ميان سخنان خروشچف و قطعنامه حزب وجود داشت، به بحث‌هاي داغ و جدي ميان روشنفكران دامن زد و ايمان به حقانيت مطلق حزب و نظام را در قلب بسياري از هواداران شوروي متزلزل كرد. به قول زوبوك «خروشچف در اشتباه بود كه فكر مي‌كرد اتحاد شوروي مي‌تواند به آساني استالين را از نظام سوويتي و اصل جهان‌بيني استاليني از سر باز كند و به راهش ادامه دهد. افشاگري در مورد استفاده استالين از ترور بر ضد اعضاي حزب، ضربه غيرقابل جبراني به ديدگاه غايت‌شناسي تاريخ اتحاد شوروي وارد ساخت.» چه آنكه خروشچف از نياز به تغيير مسير مي‌گفت كه يعني مسير گذشته - با آن‌ همه فداكاري و خوني كه برايش ريخته بودند - اشتباه بوده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون