• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5823 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ مرداد

نگاهي نقادانه به فيلم‌هاي «كارآموز» ساخته «علي عباسي» و «آه، كانادا» ساخته «پاول شرايدر» 2024

بهانه‌اي براي يادآوري سوژه‌هاي برتر

مترجم: فاطمه علي‌اصغر

فيلم درام و تاريخي «كارآموز» ساخته علي عباسي كه مضمون آن «دونالد تامپ» و در ادامه شيوه تجارت او در املاك و مستغلات كه به سال‌هاي دهه ۷۰ و ۸۰ در نيويورك برمي‌گردد در كن امسال اكران شد. «Apprentice» عنوان فيلمي است كه كارگردان علي عباسي به معرض ديد عموم گذاشت . نويسندگي اين درام را «گابريل شرمن» به عهده داشت كه با نقش‌آفريني «سباستين استن» در نقش دونالد ترامپ و «جرمي استرانگ» در نقش مشاور و كاردار همراه است. 

در حالي كه محوريت فيلم روي سال‌هاي كسب و كار و بازبيني از زندگي تجاري او است، تمركز روي رابطه او با «روي كن» نيز پر رنگ است، كسي كه مشاور ارشد «جوزف مك كارتي»، سناتور امريكايي بود و او همان كسي است كه ادعا مي‌كرد كمونيست‌ها و جاسوسان در درون جامعه دولت امريكا رخنه كرده و ايفاي نقش خود را تا جايي پيش برد كه اقداماتش به مك كارتيسم شهرت يافت و سرانجام سناي امريكا او را محكوم كرد. بر اساس اسناد و مدارك به دست آمده روايت فيلم بحثي از يك خاندان امريكايي است و «ترامپ» به عنوان كسي كه حمايتگري چون«روي كن» را در اختيار دارد تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و رويكرد‌هاي او در برابر قدرت، رشوه‌گري و نيرنگ را به نمايش مي‌گذارد. دوره‌اي كه شايستگي و ادب و نزاكت در مواجهه با قدرت و هنر يا بهتر بگوييم عملكرد‌هايش با مهارت‌هاي پيچيده معامله‌گري، خدشه‌دار و نابود شده و اين‌گونه شكل مي‌گيرد. فيلمنامه براي نخستين‌بار در سال ۲۰۱۸ توسط «گابريل شرمن» نوشته شد و به دنبال آن در اكتبر سال ۲۰۲۳ «علي عباسي» كارگرداني آن را به عهده گرفت و در نوامبر همان سال بود كه «استن استرانگ» به همراه «باكالووا» نقش‌هاي خود را پذيرا و در ماه فوريه «مارتين دوناوان» به ساير بازيگران پيوست.

در نهايت ساخت فيلم در ژانويه ۲۰۲۴ به پايان رسيد. با تحليلي دگر اين درام به بررسي ظهور برندگان و بازندگان در زندگي سياسي امريكاييان مي‌پردازد. از سال‌هاي بدگماني به «نيكسون» تا حرص و طمع در زمان رييس‌جمهور «ريگان» را در خود جاي داده است. فيلم در جشنواره به رقابت مي‌پردازد به دنبال آن واكنشي از جانب مدير ارتباطات كمپين رياست‌جمهوري ترامپ مبني بر اقدام قانوني عليه فيلم صورت مي‌گيرد، روايتي كه منجر به شرح يا تصويري در رابطه با صحنه‌هاي ايوانا (همسر) و ترامپ بر اساس پرونده طلاق مطرح شده است كه ايوانا در اظهارات مربوط به طلاق خود دونالد ترامپ را متهم به تجاوز به عنف و كندن موهايش حين جراحي پلاستيك خود مي‌كند. كمپين ترامپ فيلم را خسته‌كننده، بي‌ارزش و ساختگي مي‌خواند. كارگردان اثر، نمايش فيلم را به ترامپ پيشنهاد مي‌دهد، همچنين فيلمساز، وجوب فيلم‌هاي رئال را يك ضرورت خوانده و توليد آن را تهديدي براي فاشيسم قلمداد مي‌كند. سرانجام ترامپ در فوريه سال ۲۰۲۴ با ديدن فيلم برآشفت و وكلايي را براي مقابله با كمپاني توليد آن به كار گرفت به‌رغم آنكه تيم حقوقي ترامپ مداركي را در ارتباط با فيلمسازان به دادگاه فرستاد، اما فيلم در ۲۰ مه پخش شد. در ابتدا اولويت پخش با «كانال استوديو» در بريتانيا و حق آن نيز به ايرلند داده شد.

اما شايد نيم نگاه و سخني هم در حوزه نقد خالي از لطف نباشد و چه بر باد رفته و مفتضح زماني كه اريكه قدرت هم نمي‌تواند شكاف‌ها و زواياي رسوايي مطرح شده را در هم بشكند. همراستايي سياست و قدرت، زماني كه خواهان عرصه تمدن و مدنيت است در هم كوبيده مي‌شود. آنچه در تحليل از چنين ژانري تاريخي و درام كه بيوگرافي دونالد ترامپ را به عنوان يك كاراكتر سياسي نشان مي‌دهد دستمايه‌ يك كارگردان ايراني است، بازتاب و چگونگي رشد و نمو ساختارهايي با نفوذ فكر و توسعه انديشه و در نهايت انتقال تفكرات از وكيل بدنام وي «روي كن» كه هدايتگر و راهنماي جواني او در زمينه كار و تجارت مي‌شود و او با گذشت زمان خود را محق بر دنياي سياست مي‌داند كه تا به امروز نشانه‌ها و سيگنال‌هاي آن آشكار است.
البته مي‌توان مجال آن را پيدا كرد و باز هم سري به فيلم‌هاي جشنواره زد كه تمام شدني هم نيستند و در انباشتگي آنان نظر به سوي درامي ديگر با عنوان « آه، كانادا» به كارگرداني «پاول شرايدر» يكي از منتقدان سينما كه در دهه هفتاد ميلادي فيلمنامه «راننده تاكسي» را به كارگرداني مارتين اسكورسيزي نوشت كه با كسب جوايزي از جمله اسكار و كن همراه بود، اين‌بار فيلمنامه خود را اقتباسي از داستان «راسل بنكس» با عنوان «پيشين» به دست مي‌گيرد كه نخستين اكران آن در هفتاد و هفتمين جشنواره بين‌المللي كن عملي شد. دومين همكاري مشترك «ريچارد گر» در نقش اصلي با فيلمساز آغاز مي‌شود. ژانر داستان زندگي نويسنده‌اي جور كشيده است كه با مرگ دست و پنجه نرم مي‌كند، يك چپ‌گراي كانادايي ـ امريكايي كه براي نرفتن به جنگ ويتنام به كشور كانادا پناهنده مي‌شود. بخش‌هاي فلش بك را بازيگراني همچون «ياكوب الوردي» و «مايكل تورمن» به عهده دارند. فيلم حكايت كارگردان و مستندسازي است كه دچار بيماري سخت و علاج‌ناپذير شده و قصد دارد آخرين عهد نهايي از زندگي خويش را توسط دو شاگرد مستندسازش مايكل و دايانا به روي صحنه آورد، اما از آنجايي كه معلوم مي‌شود اين ماجرا توسط يك داستان‌سراي غيرقابل اعتماد نقل شده كه منجر به شكست وي و خاطراتي كه به شكلي ديگر با مضمون تحريف شده به نمايش در آمده است، ضبط و فرصتي را غنيمت مي‌شمرد تا حقيقت زندگي خود را براي همسرش كه نوعي اعتراف نيز محسوب مي‌شود و شامل فرار او به كانادا در دهه هفتاد در طول جنگ ويتنام است، بازگو كند. اثر (Foregone) «پيشين» در مورد «مرگ» و شايد انگيزه‌اي براي اين كارگردان ۷۵ ساله است تا داستان خود را با شيوه‌اي روايي نمايش دهد. وي ياد آور مي‌شود كه دو خط اصلي در اين فيلم وجود دارد يكي آخرين روز زندگي شخصيت اصلي و ديگري زماني كه از «ريچموند» به كانادا فرار مي‌كند و بعد از بيان خاطراتش مي‌ميرد، رسيدن به آنجا استعاره‌اي از فرار و بي‌مسووليتي را براي وي به همراه مي‌آورد و هم اين‌طور زماني كه به سوي مرگ مي‌رود سرود ملي كانادا ترسيمي كنايه‌آميز است كه مي‌تواند براي پناهجوي معترض نقش «غنچه رز» يا «رز باد» را داشته باشد (رز باد اصطلاحي نمادين است كه از فيلم «همشهري كين» ريشه گرفته و به معناي سادگي، آسايش و عدم مسووليت است) . 
از آنجايي كه رمان «بنكس» مقوله مرگ را رقم زده، سردي و دوري از شور و اشتياق در فيلم موج مي‌زند و لحظات پرفشار ناشي از اضطراب نيز در آن وجود دارد كه حول محور احساسات و عواطف چرخ مي‌زند. عنوان فيلم اشاره‌اي به سرود ملي كانادا دارد مكاني براي آزادي و شروع فرصت‌هاي جديد. سرباز شخصيت اصلي داستان از اعزام به ويتنام سر باز مي‌زند كه شايد هم دليل واقعي فرار او از امريكا به كانادا اين نباشد كه ابهاماتي به همراه دارد. اغلب سكانس‌ها در خانه بزرگي كه متعلق به كارگردان مشهور «لئونارد فايف» با بازيگري «ريچارد گر» است، صورت مي‌گيرد و در حالي كه رو به افول و مرگ است، قبول مي‌كند شاگردانش با او مصاحبه كنند و اين رويارويي بيشتر به اقرار و اعتراف مي‌ماند. نمايشي از سوي «فايف» كه اصرار دارد همسرش «اِما» نزد او آمده تا سخناني را به زبان آورد كه اِما اطلاعي از آن ندارد. گذشته وي به چالش كشيده مي‌شود و البته در ابهام نيز باقي مي‌ماند و عبارتي كه شايد بتوان آن را فريب و خيانت ناميد از جاذبه نمايشي وي مي‌كاهد.

«پاول شرايدر» در انتخاب شخصيت‌ها به گونه‌اي عمل كرده كه شباهتي به دوران نوجواني و جواني ريچارد ندارند، شايد كارگردان عملكرد و اجراي آنان را از شباهت مهم‌تر دانسته كه مبهم و تفكر بر‌انگيز است، اما ممكن است آنچه از كانسپت (مفهوم) پيرنگ اصلي فيلم پاول شرايدر با عنوان «آه، كانادا» بر مي‌آيد، آميزه‌اي از دو درام فيلم‌هاي «همشهري كين» و نيز «منك» دانست كه اولي اثري تراژيك و معمايي به كارگرداني «اورسن ولز» است كه بازيگر نقش اول و اصلي آن بوده و نگارش فيلمنامه آن به دست نويسنده توانايي چون «هرمان منكيه ويچ» با همراهي ولز صورت گرفته است و ديگري به كارگرداني «ديويد فينچر» و نويسندگي «جك فينچر» (پدر فيلمساز) درام بيوگرافي از «هرمان منكيه ويچ» ملقب به «منك» كه مسيرهاي پر پيچ وخم و چالش نويسندگي او در رابطه با فيلم «همشهري كين» را به تصوير مي‌كشد. روزنامه‌نگاري برجسته كه نمي‌توان نقش او را ناديده گرفت و پيوند و ردي از او را در اين درام‌ها نيافت. مي‌توان ميزانسن‌هاي مثبت برگرفته از اثرهاي نامبرده را در فيلم دراماتيك «پاول شرايدر» ديد و فلش بك‌هايي كه پيش داستان را در اثر «آه، كانادا» از جانب قهرمان اصلي فيلم (لئونارد) توسط دو مستندساز (شاگردانش) روايت مي‌شود را در همراستايي با حرفه روزنامه‌نگاري «كين» قهرمان داستان و در ادامه خبرنگار جوان «همشهري كين» به وضوح دريافت كرد كه شايد بتوان گفت راويان داستان به گونه‌اي در سبك و سياقي همسان گام برمي‌دارند كه سوژه تعليقي واژه «رز باد» كه مخاطب را جذب خود و تا انتها به تماشا وادار مي‌كند و در جايي براي مسير زندگي قهرمان قصه دلسوزي مي‌كنند، اما در لحظه‌اي ديگر او را منفور مي‌پندارد. در اثر بر گزيده «همشهري كين» زماني كه «چارلز فاستر كين» ثروتمند با تيراژ بالاي روزنامه‌هايش خود را يك قهرمان ملي و خستگي‌ناپذير مي‌داند و براي نامزدي رييس‌جمهوري كانديد مي‌شود با افشاي رسوايي عشقي او واژه ارزش به ضد ارزش تبديل مي‌شود و پيامد سال‌ها زحمتش به محاق مي‌رود كه همراستايي آن را در نمايش درام «آه، كانادا» سكانسي كه «لئونارد» در لحظه مرگ است و مي‌خواهد با اصرار در حضور همسرش اعتراف كند و با بيان رابطه‌هاي عاشقانه قبلي خود كه خبر از شكست دروني نيز مي‌دهد، آرامش يابد، اما انتظار بخشش هم ندارد و صرفا با الگو‌هاي مستبدانه چنانچه در «فاستر كين» عيان بود، مواجه مي‌شويم. 

در يك سكانس «سوزان» كه همانند برده‌اي نزد او بوده رهايش مي‌كند و به او لطمه مي‌زند. وجود شخصيت‌هاي مختلف در سنين نوجواني، جواني، بزرگسالي و كهنسالي در هر دو درام مراحل مختلف كاميابي، صعود، نزول و شكست را با بازيگران مستقل نشان مي‌دهد. برداشت «واژه رزباد» با پخش سرود ملي كانادا در فيلم شرايدر دستيابي و آغازي براي فرصت‌هاي جديد در سر زميني نو را نشان مي‌دهد كه شايد او مي‌توانست قهرمان قصه را نه با ابتلا به بيماري، بلكه طوري او را به اوج برساند كه با وجود تمام اعترافات و غرايز او هنگام مرگ پشيماني از خود بروز دهد كه پاكي محض و سرشت ذاتي خداوندي در نهانش پديدار شود، اما شايد شرايدر به گونه‌اي مبهم و فراتر به قضيه نگاه مي‌كند كه در هنگام ورود به مراحل نو زندگي لغزش‌هايي هم وجود دارد و به دنبال آن به بيان «غنچه رز» هنگام مرگ جان فاستر كين در تراژدي «همشهري كين» برمي‌خوريم نمايانگر رهايي او از ساختن مدينه فاضله‌اي است كه به سبب فقدان عشق به شكست‌هاي متوالي مي‌انجامد، عشقي كه يادآور دوران كودكي او بود، مادر، بازي با سورتمه، زمستان برفي، يك خانواده گرم كه برايش دست نيافتني بود و در انتها مرگ، آزادي و رهايي او در برابر عشق شيريني كه از او سلب شده است.  

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون