به بهانه حال و هواي اين روزهاي شهر
مستند ببينيد تا «دنيا ديده» شويد
مژگان ايلانلو
اگر سعدي در روزگار مـا زندگي مــيكرد، به احتمال زياد يكي از بزرگترين و جـديترين توصيــههايش براي تـربيت فرزندان، براي پند گرفتن از روزگار و مهمتر از همه براي حكيم شدن، مستند ديدن بود.
وقتي در دنياي امروز فرصت و امكاني براي سفرهاي بسيار نيست، پس انسان خام، چگونه بايد پخته شود؟
چگونه بايد از قافله دنياي هزار رنگ و پيچيده و سرشار از تنوعي كه با شتاب به پيش ميرود و تغيير ميكند، جا نماند و حتي همراه شود؟
مستند ديدن يكي از بهترين راهها براي دانايي در دنياي امروز است.
اگر ادبيات، گونه بياني برتر در قرن گذشته بود و رمان خواندن بهترين راه براي شناخت انسان، سينما در قرن حاضر رسانهيي يكه تاز براي شناخت روزگار جديد است و سينماي مستند فرصتي منحصر به فرد براي عمق دادن و وسيعتر كردن اين شناخت.
به محاورههاي روزمره و عادي مردم در خانه و خيابان و مهماني و محل كار دقت كنيد، اين ديگر تبديل به يك اصطلاح رايج شده است كه در جدلهاي كلامي يا بحثهاي متداول، فصلالخطاب با كسي است كه ميگويد: من مستندش را ديدهام.
گويي ارجاع دادن به فيلم مستند تبديل به حجت شده است و اين اتفاق مباركي است.
باكي نيست، اگر مستندبين حرفهيي باشيد ميتوانيد سره را از ناسره تشخيص دهيد. مستندبين حرفهيي ميتواند بفهمد كه آدمهاي رو به دوربين چقدر راست ميگويند، دوربين با كسي شوخي ندارد به خوبي ميتواند مچ كاراكتر را بگيرد وبه شما نشان دهد كه سوژه رو دوربين چقدر به حقيقت نزديك است.
درست برخلاف سينماي داستاني كه ملاك حرفهيي بودن در اين است كه ببينيد هنرپيشه چقدر توانسته است ماهرانه دروغ بگويد و خودش را در قالب شخصيت داستان واقعي و باورپذير نشان دهد، آنجا هم دوربين بيرحمانه به ميدان ميآيد و كسي را كه دروغ قراردادي خود را باور نكرده است و نميتواند از عهده كار بر بيايد رسوا ميكند.
اما در سينماي مستند چنين نيست، آدمها و قصهها و تصاوير هر چه واقعيتر و نابتر، لذتبخشتر و تاثيرگذارترند.
حكماي قديم ميگفتند: سفر به آدمي نظر ميدهد. سينماي مستند ميتواند شما را به آساني به سفر ببرد و در تجربههايي شريك كند كه به راحتي امكان كسب آن را نداريد، پس مستند ميتواند مخاطبش را صاحبنظر كند.
سينماي مستند به دليل نزديكياش به ذات زندگي، تاثيري ماندگار بر مخاطب دارد. فقط كافي است هر كدام از ما براي صحت اين ادعا سري به آرشيو ذهنمان بزنيم، بلافاصله به ياد تصاوير، كلمات، لحن صداي آدمها، غمها، شاديها و در يك كلام لحظههاي نابي خواهيم افتاد كه تنها يك بار در هستي اتفاق افتادهاند و سينماي مستند توانسته است آن لحظه را ثبت كند با همه جزييات و شكوه انحصارياش.
سينماي داستاني در حرفهييترين شكلش ميخواهد بازسازي ماهرانهيي از مستند باشد و قصه را براي شما باورپذير كند اما مستند روايت خلاقانه و هنرمندانه از حقيقت است و لذت ناب كشف و شهودي را براي شما فراهم ميكند كه در شرايط عادي امكان دريافتش وجود ندارد.
باري سينماي مستند به دليل دور بودن از دو عنصر راهزنِ شهرت و ثروت، سينماي شريفي است و كمتر در معرض آفات خانمان برانداز و هنرسوز ديگر هنرها قرار ميگيرد و مخاطبانش را به صبوري و جديت عادت ميدهد.
سينماي مستند ايران حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و تصويرهاي بسياري براي ديدن؛ تصويرهايي كه نظيرش را در جاي ديگري نميتوان ديد.
و اما حرف آخر اينكه از شور و شوق اين روزهاي تهران ميتوان فهميد، از برق چشمان مخاطباني كه در تاريكي سالنهاي نمايش ميدرخشند ميتوان حس كرد، از حال خوب مستندسازان ميتوان كشف كرد كه آينده سينماي ايران در دست سينماي مستند است، ببينيد كي به شما گفتم.