علي مغازهاي
بعد از معرفي گزينههاي وزارت در دولت چهاردهم، جلسه راي اعتماد مجلس هم برگزار شد. حالا باز اين ما هستيم كه زندگيمان در گرو تصميمات تركيبي از دولت و مجلس و نهادهاي اجرايي و البته ساير تصميمگيران كشور است. ما مردم! ما مردمي كه سالها اميد بستيم و عاقبت نااميدانه بيشتر از قبل در خود و در تنگناها و خسرانها فرو غلتيديم.
انبوهي از مشكلات، مانع از خيره شدن به تكتك مصايب و نارواها و ناخوشيها ميشوند اما من در اين يادداشت قصد دارم خواستهاي مشخص و بنيادي از دو وزير دولت را برجسته كنم. دو خواستهاي كه انجامش يا بيتوجهي به آنها هيچ تاثيري در زندگي شخصي من نميتواند داشته باشد، چراكه ديگر از من و شايد نسل من گذشته و اميد و نااميدي ما هم توفيري در امور مملكت نميتواند داشته باشد.
خواستهاي براي آينده كشور
من از دو وزير خواستهاي نه براي خود و نسل خود كه براي آينده كشورم دارم. از ايشان ميخواهم، بدانند انتخابهايي كه براي مديران و معاونانشان پيش روي خود دارند، حاكم بر سرنوشت كودكان و نوجواناني خواهد بود كه در چهار سال آينده راهشان و آيندهشان رقم خواهد خورد.
كودكاني كه ميتوانند هر كدام به يك كيارستمي، بيضايي، عليزاده، قرچهداغي، صادقي، احمدي، زرينكلك و صدها چهره ملي فرهنگ و ادب و هنر كشور تبديل شوند. همچنين نوجوانان و جواناني در هنرستانهاي موسيقي كه هر يك ميتوانند يك خالقي، صبا، استوار، سنجري، پژمان و صدها افتخارآفرين نام ايران در موسيقي شوند.
آقايان وزير آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامي! سخنم با شماست كه قرار است افرادي را به مديريت پستهاي حساس پرورشي و آموزشي آيندهسازان اين وطن برگزينيد. انتخاب مديران نهادها و بخشهايي همچون كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و هنرستانهاي موسيقي دختران و پسران، هر يك در زمره حقالناس ملت ايران هستند. انتخاب مديران و مسوولان را نبايد با رعايت دوستي و مراودات فردي و گروهي پيوند زد آنگاه كه نه با مال دنيا كه با فرهنگ و هنر و تاريخ يك كشور در پيوندي عميق و درونماندگار قرار دارند.
وقتي صحنهها به غوغاسالاران سپرده شد!
جناب وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي، جايگاه معاونت هنري و مجموعه زيرنظرش نه يك امتياز كه بدهي به ملتي است كه هنرش در سالهاي گذشته تحت فشار پريشان و ناموزون با خواست مردم كشورمان قرار داشت. مديران دفتر موسيقي و بنياد رودكي و صندوق اعتباري هنر در چند سال اخير سليقه و روابط و مناسبات خاص خود را جايگزين حق و انصاف و عدالت كردند. نتيجه هم اين شد كه اكثريت هنرمندان موسيقي و البته ساير شاخههاي هنري با شتابي فزاينده دور و دورتر از فضاهايي شدند كه در اصل متعلق به خودشان بود و عموما خانهنشيني و انزوا را اختيار كردند. درحالي كه شاهد معركهگيري برخي نودولتان و كاسبان كممايه و بيمايه در عرصه موسيقي بوديم. چرا؟ چون ميدان دراختيارشان بود. در واقع دراختيارشان قرار داده شده بود! و اينگونه سالنها جولانگاه تكتازي تهيهكنندگان موسيقي صنعتي و بيهويتي شد كه حتي با ديدن ويديوهايي اين قبيل اجراها كه مايه سرافكندگي انسان است، شرم و خشم بر جانمان غلبه ميكند كه چهسان مديران نالايق ميتوانند چنين ضربات مهلكي به هنر موسيقي، فرهنگ و حتي ايمان و بنيانهاي اجتماعي ما بزنند. مديراني كه ملعبه فرومايگي توليد ثروت به هر قيمت شدند و صحنهها از هنرمندان گرفته به غوغاسالاران سپرده شد تا جايگاه فرهنگ و ذائقه موسيقي از قلههاي احساس در موسيقي و ادب به درههاي سقوط در قارچ و علف و فريادهاي نابهنجار به روي صحنه جابهجا شود.
هنرمنداني كه روزي پشتوانه و اعتباربخش نهادهاي فرهنگي و هنري بودند، خود را از گفتمان ملي فرهنگ ايران جدا كردند. هيچ فعاليتي در حوزه خود نكردند؛ صحنهها خالي شد و به سمت تدريس رفتند. هنرمنداني كه نامشان مايه افتخار هنرشان بود دست از خلق اثر هنري شستند و اگر هم فعاليتي داشتند خود و هنرشان را به بيرون مرزها بردند. انتشار آثار موسيقي هم به صورتي بيسابقه به سمت خاموشي رفت. برخي هنرمندان هم در تنگناهاي مالي فرو رفتند تا جايي كه براي گذران زندگي و اداره خانواده به فروش سازها دست بردند. امروز هنرمنداني هستند كه دست به كار شدهاند تا سازي ابتياع كنند براي همكارشان و اين اخبار كه در بين دوستانمان ميپيچد، چون زخمي كاري نه بر روان ما كه بر پيكره هنر كشورمان وارد ميشود.
نهادهاي صنفي هم با نگاههاي بقاي مديريت و موقعيت مديران و هيات مديرهها صرفا به حافظان وضع موجود بدل شدند. مهمترين فعاليت و دستاوردشان هم صدور كارت عضويت و معرفي هنرمندان به صندوق اعتباري هنر شده است. هنرمنداني كه نامشان به عنوان بنيانگذاران خانه موسيقي بودند و اگر خانه موسيقي اعتباري داشته باشد تنها به بركت حضور آنان است، همگي از خانه دور شدهاند و اغلب از حضور در جلسات انجمن خودداري ميكنند. انجمن صنفي هنرمندان هم به يك تشكل خانوادگي بدل شده است.
وزارت ارشاد حتي در ارتباط با حفظ امكانات خود هم دچار خطاهاي غريبانهاي شد و همچنان انجمنهاي موسيقي استانها بلاتكليف هستند. دفتر موسيقي بيآنكه بداند چه با اعتبار موسيقي ميكند، به مكان لابي تهيهكنندگان بدل شده و اجراي جشنوارهها با هدف بيلان كار برگزار ميشوند.
برگزاري جشنوارهها هم به افرادي ثابت سپرده شد. افرادي كه به مرور به پست و مقام و مناصب دولتي هم رسيدند. مهمترين جشنواره دولتي در حوزه موسيقي تا حد ابتذال به ورطه سقوط ميل پيدا كرد. چهرههاي علمي و هنري كه حضور و وجودشان سببساز اجماع هنرمندان در جشنواره جوان بود، با تصميمات نابجا و دخالتهاي هدفمند از ميدان فعاليت كنار رفتند تا اينكه اداره جشنواره جوان به ميدان اِعمال ارادهها و اهداف خاص بدل شوند.
از آوردن چهرههاي جديد نهراسيد
جناب وزير، اگر خواستيد تحقيقي هم در رد يا اثبات مدعاي اين نوشتار به عمل آوريد، از افراد بيرون از دايره دستاندركاران و مشاوران دائمي بهره بگيريد؛ چراكه مديران و اعضاي هياتهاي امناي كنوني با هزار آمار و ارقام و گزارشهاي ساختگي ذهنتان را از نقايص و خسارات دور ميكنند و باغ و گلستاني تحويلتان ميدهند كه حتي در ايدهآلها هم پيدا نميشود. كافي است ببينيد كه جشنوارهها چگونه برگزار ميشوند؟ آيا پشتوانه جامعه هنري را همراه خود دارند يا صرفا تنُكمايه و پرهياهو برگزار ميشوند، تهي از محتوا و اعتبار هنري؟
جناب وزير محترم فرهنگ و ارشاد! طبق اظهارات خودتان و تاييد رييسجمهور منتخب گويا اصلا حاضر نبوديد اين مسووليت را بپذيريد؛ اما حال كه به هر دليل اين سكان را در دست گرفتهايد، بدانيد دِيني بس گران بر گردن گرفتهايد. آينده بسياري از جوانان به انتخابهاي شما گره خورده است. مديران و مشاوران متفاوتي را برگزينيد. از دانشگاهيان دلسوز ياري بگيريد. از تداوم خرابكاري پيشينيان پيشگيري كنيد و آنان را كنار بنهيد. نفسي تازه به جامعه موسيقي بدميد. به سلطه ذهنهاي فاقد انديشه و خلاقيت بر سرنوشت كودكان و جوانان پايان ببخشيد. از آوردن چهرههاي جديد به گردونه تصميمگيري براي موسيقي و هنر و فرهنگ نهراسيد. دفتر موسيقي و انجمن موسيقي و هنرستانها را نجات دهيد و دستان آلوده را از آنان دور يا قطع كنيد كه عزتتان در گرو عملكرد معاونان و مديرانتان است.
كانون پرورش، فراموشخانه شده است
كانون پرورش فكري هم به يك اداره منفعل و خنثي بدل شد كه حتي سكوتش هم به فراموشي تبديل شده است. نهادي كه امروز ديگر نبودش هم چيزي از امور پرورشي و آموزشي كشور نميكاهد. ادارهاي كه كارمنداني در آن فعاليت ميكنند تا حقوقي دريافت كنند بيآنكه توليدي را حمايت كنند. كانوني كه ميتوانست الگويي براي كشورهاي ديگر باشد امروز بيشتر به فراموشخانهها شباهت پيدا كرده است.
جناب وزير محترم آموزش و پرورش! كانون پرورشي كودكان و نوجوانان را دوباره اعتبار ببخشيد. بگذاريد باز آن مرغك كانون، بر فراز بامهاي تمام ايرانيان به پرواز درآيد. بگذاريد كانون زمينه اعتلاي انديشه كودكان كشور شود و آينده كودكان و نوجوانان ما را به آسمان آبي و رنگينكمان هنر و فرهنگ درخشنده و تابان كشور پيوند بزند تا نامي هم براي خود در تاريخ پرورش و آموزش ايران برآوريد به نيكي.