بازتاب انتقادي نامه به خاتمي
ايشان در ادامه همين متن نوشتهاند كه: «اينكه در كليت جريان اصلاحطلبي در كشور، صداهاي مختلف شنيده ميشود شكي وجود ندارد اما بايد بين به رسميت شناختن و ارج نهادن به اين صداهاي مختلف، با غالب بودن صداي راديكاليسم و مبارزهجويانه در جريان اصلاحات تفاوت قائل شد اين طبيعي و تا اندازهاي، قابل درك است كه به دليل شرايط خاص كشور و عملكرد انسدادطلبانه بخشهايي از حاكميت و هسته سخت قدرت، صداهاي راديكال و ساختارشكنانه برخي از افراد و احزاب منسوب به اصلاحات، طرفداران قابل توجهي در بين بدنه اصلاحطلبان و ساير اقشار مردم و خصوصا جوانان داشته باشند اما گفتمان غالب و رسمي جريان اصلاحطلبي، آن چيزي است كه از سوي آقاي خاتمي و جبهه اصلاحات صادر ميشود. اگر در فرهنگ عمومي مردم و بخشهايي از جوانان اصلاحطلب، ميل به قهرمانگرايي يا افشاگري يا ارزش قائل شدن براي دادن هزينه سياسي مشاهده ميشود، بيش از آنكه به سياست و عملكرد جبهه اصلاحات برگردد، معلول سياستهاي انسدادطلبانه و تلاش براي يكدستسازي حكومت از سوي حاكميت بوده است كه متاسفانه آقاي عبدي به آن اشاره نميكند.»
روشن است كه صداهاي موجود كشور يك طيف متنوع هستند از طرفداران سفت و سخت قدرت تا مجاهدين و طرفداران براندازي خشن. اين هم روشن است كه وضعيت اين طيف تابع عملكرد حكومت است. در يادداشتهاي من به اندازه كافي به اين موارد اشاره شده است. ولي قرار نيست كه يك جريان سياسي خود را تابع اين طيف بداند. همچنان كه من و شما هم ادبيات خود را در نقطهاي از اين طيف متنوع داريم. اختلافات موجود درون جبهه اتفاقا ناشي از همين تفاوت در ادبيات و رويكرد است.
من چنين ادبياتي را محكوم نميكنم دوستان هر طور دوست دارند انتخاب كنند. ايراد من به آقاي خاتمي است كه نميتواند با ادبيات خودش، همزمان اين ادبيات نيز به ايشان منتسب باشد. اين چيزي است كه قطعا ايشان بايد پاسخ دهند و اطمينان دارم كه ايشان اگر نه به اندازه من، ولي كمابيش اين گزاره را قبول دارند. بنابر اين ما در مقام توصيف علل وضعيت ايران و ادبيات سياسي رايج آن نيستيم. اكنون در مقام انتخاب ادبيات سياسي مناسب و كارآمد براي اصلاحات هستيم. اين نكته را هم اضافه كنم كه بخشي از اين ادبيات راديكال محصول ناكارآمدي اصلاحات است كه اين نيروها از آن عبور كردهاند. ايشان در ادامه مرقوم نمودهاند كه: «برخلاف آنچه كه عبدي در نقد دوم خود مطرح ميكند، رويكرد و عملكرد اصلاحطلبان از انتخابات ۱۳۸۸ به بعد، بهطور نسبي از اثرگذاري و راهگشايي قابل قبولي در عرصه سياست كشور برخوردار بوده است. كافي است تا مروري بر انتخابات سالهاي ۱۳۹۲، ۱۳۹۴، ۱۳۹۶ و ۱۴۰۳ بشود و ميزان اثرگذاري اصلاحطلبان را در گشايشهاي ولو نسبي در عرصه سياست كشور دريافت. پيروزي جناب روحاني در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ و پيروزي ليست اميد در انتخابات ۱۳۹۴ و اخيرا پيروزي جناب پزشكيان در انتخابات ۱۴۰۳ نشانههاي آشكاري بر مشي مسالمتجويانه و استفاده حداكثري از اهداف حداقلي از سوي اصلاحطلبان بوده است. در انتخابات ۱۳۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ به دليل اصرار حاكميت بر بستهتر شدن فضاي سياسي و خالصسازي، جبهه اصلاحات بهطور رسمي و غيررسمي، از مشاركت فعال در انتخابات و دادن ليست انتخاباتي خودداري ورزيد كه اتفاقا مورد اقبال مردم نيز قرار گرفت. البته بيانضباطي سياسي برخي احزاب سياسي عضو جبهه و سردرگمي مركزيت جبهه در اتخاذ موضع اصولي در انتخابات ۱۳۹۸ مجلس شوراي اسلامي و ۱۴۰۰ رياستجمهوري، قابل كتمان و دفاع نيست.»
به نظرم اينها موفقيتهايي است كه در حد يك گروه كمرمق ميتوان به آن افتخار كرد. اگر نگاه دوستان به اهميت جريان اصلاحات همين اندازه است كه در خدمت نامزدهاي ديگري درآيند كه پس از پيروزي هم چندان تحويلشان نگيرند يا فوري به مخالف آنان تبديل شوند بحثي نميماند و تبريك ميگويم. شايد اشتباه من است كه اميد واهي به اين جريان دارم. جرياني كه مدعي است نامزد ما پيروز شده ولي همزمان ميگويند: «جبهه اصلاحات ايران بناي دخالت در تصميمگيري دكتر پزشكيان را نداشته و نخواهد داشت، موضع ما در برابر دولت ايشان، حمايت، نظارت و پرسشگري و مبناي قضاوت ما، تحقق خواست مردم ايران است.» يا در دوره روحاني چنان وضعي داشته باشند. بله با اين وضعيت نقش دارند ولي نه نقشي اصيل بلكه تابع جريانهاي ديگر.
حتي در همين انتخابات هم شانس آوردند كه سياست بر تاييد پزشكيان تعلق گرفت در حالي كه فرآيند انتخاب نامزد و جزييات آن و ادامه راه را همه ميدانند كه مشاركت و حضور جبهه اصلا در حد و اندازه مورد انتظار نبود و فاصله بزرگي با آنچه انتظار ميرود داشت.
ايشان ادامه دادهاند كه: «در اين قسمت از نامه و البته جاهاي ديگر، آقاي عبدي اشاره به اين مساله دارند كه برخي دوستان اصلاحات كماكان در فضاي ۱۳۸۸، منجمد شده و دايم پيشنهاد رفع حصر را ميدهند كه بنده از سال ۱۳۹۲ مخالف اين پيشنهاد آنان بودم، چون معتقدم مقدمه و شرط لازم رفع حصر، وفاق است و نه برعكس. در اين فقره به نظر ميرسد، جناب عبدي بايد بين سياست عملي و شعارهاي تبليغاتي تفاوت قائل شوند. اگر جبهه اصلاحات شرط حضور و فعاليت خود در عرصه سياست در سالهاي پس از ۱۳۸۸ را رفع حصر دانسته و بدان عمل ميكرد، ديدگاه جناب عبدي درست بود اما مرور رويكرد و سياست عملي جبهه اصلاحات پس از ۱۳۸۸، خلاف آن را نشان ميدهد. »
اتفاقا موافقم كه اينها شعارهاي تبليغاتي است ولي انتقاد من اين است كه تنها اثر عملي اين شعارهاي تبليغاتي؛ زايل كردن نتايج سياست عملي است. از همه بدتر اينكه تحقق عملي همان شعار تبليغاتي را هم سختتر و ناممكنتر ميكند. اين همان ايراد مهمي است كه به حكومت ميگيريم كه چرا شعارهاي تبليغي ميدهيد كه نتيجه عملي ندارد بلكه كار را هم خراب ميكند حالا خودمان چنين ميكنيم؟ ايشان اين مورد را دقيق نوشتهاند.
نوشتهاند كه: «در نامه جناب عبدي به جز يك مورد، از رويكردها و عملكردهاي محدودساز حاكميت در ايجاد و تشديد انسداد سياسي و توسعه محدوديتها بر نيروها و جريانات سياسي منتقد و لاجرم تاثير آن بر مشي و عملكرد نيروهاي مخالف و منجمله جبهه اصلاحات، سخني به ميان نيامده است.»
اين از عجايب است؛ من نامه به خاتمي براي اصلاح امور جبهه اصلاحات مينويسم و نه به رهبري براي اصلاح امور مملكت. راديكاليسمي كه ميگويم همين است كه دنبال نقد و تخطئه حكومت است حتي وقتي ميخواهد خودش را نقد كند. من بيش از 5000 يادداشت دارم حداقل 4500 مورد آن در نقد سياست جاري است، به آنها مراجعه شود.
نوشتهاند كه: « برخلاف نظر جناب عبدي، نگارنده معتقد است كه گشايشهاي ايجاد شده در عرصه سياست و اجتماع از سوي حاكميت، فارغ از اينكه آنها را تاكتيكي يا راهبردي بدانيم، به ميزان قابل توجهي متأثر از چگونگي رويكردها و عملكردهاي جبهه اصلاحات در ساليان اخير بوده است. حتي اگر به صورت آشكار و رسمي نخواهند به آن اعتراف نمايند... چگونه ميتوان نقش بيبديل جبهه اصلاحات و نيروهاي سازمان يافته آن در سراسر كشور را در اعلام حمايت از پزشكان و قانع كردن بخش قابل توجهي از مردمي كه تمايلي به مشاركت در انتخابات نداشتند را ناديده گرفت..»
اين كه نويسنده محترم چنين برداشتي دارند محترم است. ولي به نظرم بد نيست كه قدري فروتني پيشه كنيم. عوامل گوناگوني موثر بوده ؛كافي است به فضاي رسانهاي و سياسي كشور نگاهي انداخته شود اين جبهه درصد اندكي از اين فضا را در اختيار دارد حتي فاقد يك رسانه معتبر و جريانساز است. اگر قدري هم اثرگذاري هست بهواسطه شخص آقاي خاتمي است و نه جبهه اصلاحات. اين اتفاقا يكي از مشكلات جبهه است كه بهجاي آنكه براي آقاي خاتمي «آوردهاي» باشند بيشتر «بهرهمند» از آن است. اين نوع برداشتها از جايگاه و اثرگذاري جبهه درست نيست. خوشحالم كه حتي با حداقل راي شوراي جبهه؛ نام آقاي پزشكيان به عنوان نامزد سوم جبهه درج شد ولي معتقدم كه حتي اگر هم نبود راي ميآورد و شايد اغلب دوستان هم به ستادهايش ميپيوستند. بنابر اين بهتر است قدري در اين نوع نگاه تجديد نظر شود ؛كافي است كه انتخابات 1400 را به ياد بياوريد.
مرقوم نمودهاند كه: «بسيار پسنديده بود اگر نويسنده درك و تحليل خود از مفهوم وفاق و ابعاد و الزامات آن را بيان ميكرد تا مشخص شود ديگران و منجمله آقاي خاتمي و جبهه اصلاحات و ساير كنشگران سياسي، تا چه اندازه با درك و برداشت ايشان، همراهي و همدلي دارند. ناگفته پيداست كه از مفاهيم انتزاعي، به دليل ماهيت ذهني و سيالشان، برداشتهاي مختلفي ميتوان داشت... به نظر ميرسد يكي از اقدامات اساسي نيروها و جريانات سياسي در شرايط كنوني، ايضاح مفهومي و بيان نتايج عملي مورد انتظار از اين مفهوم يعني وفاق ملي باشد..»
حقيقت اين است كه اين ايرادات مشكلي را حل نميكند. سياست با تعريف كلمات آغاز نميشود بلكه با تعريف آنها به پايان ميرسد. تعريف واقعي اين مفاهيم در عرصه كنش عمومي است و تعريف شدن و نشدن آنها هيچ مشكلي را حل نميكند. شايد گمان ميكنيد كه انقلاب فرانسه از معناي«آزادي» درك و تعريفي نداشت كه بزرگترين اختراعش گيوتين بود. اين به معناي شلختگي فكري نيست. هنوز هم به اصلاحطلبان ميگويند اصلاحات را تعريف كنيد در حالي كه منتقدين بيش از همه ميدانند كه منظور از اصلاحات چيست؟ مگر تاكنون دايرهالمعارف جبهه اصلاحات پس از 27 سال تعريفي از اصلاحات داده كه از من تعريف وفاق را ميخواهيد؟ اصلا يك اصطلاح سياسي (غيرحقوقي) بگوييد كه تعريف مورد اتفاقي داشته باشد و اگر هم تعريفي بود كسي در عمل به آن توجه كند. معلوم است كه كليات معناي وفاق در ايران كنوني چيست. حالا اگر دوستان دنبال تعريفي ازنوع تعاريف فرهنگ لغات لاروس هستند خود دانند. شما استاد علوم سياسي دانشگاه هستيد ميتوانيد آزمون كنيد يك تعريف كه دوست داريد از وفاق بدهيد كه كلمه وفاق مجهول را به تصوري از معلومات تعيين كند و حقيقت وفاق را شرح دهد اصول و قواعد منطقي تعريف يعني حد و رسم تام و ناقص را مشخص نمايد. اجمالا عرض كنم كه دكتر آشوري سعي كرد تعريف فرهنگ را احصا كند يك كتاب شد با بالاي صد تعريف از فرهنگ. اين ايرادها را به كنار بگذاريم فهم مشترك ما از وفاق بسيار بيشتر از نقاط ابهام و افتراق ما از آن است. نوشتهاند كه: «در متن نامه جناب عبدي، بيتوجهي به اين مساله بسيار آشكار است و غلبه گفتمان وفاق در عرصه سياسي كشور را بيش از آنكه نتيجه چنين رويكرد و تلاشي از سوي جبهه اصلاحات بداند، آن را عطيهاي از جانب حاكميت ذكر ميكند كه لازم است قدر آن دانسته شود.» متاسفانه اين را ديگر نميتوان پاسخ درخوري داد. ظاهرا دوستان آن اندازه در امور جبهه خود مشغول و غرق هستند كه فرصتي براي مطالعه نوشتههاي ديگران را ندارند. اصولا در سياست عطيه وجود ندارد. اين وضع محصول تلاقي كوشش مجموعهاي از افراد و گروهها و نيز نابخردي بخش مهمي از جناح غالب است. كوشندگان اين مسير ارزش اين دستاورد را ميدانند. اين وضع از نظر آناني عطيه است و مفت به دست آمده كه هنوز به دست نياورده زيرش ميزنند و درخواست بيشتري دارند.
در پايان هم نوشتهاند كه: «يكي از نشانههاي ميرايي يك جريان سياسي، روند رو به افول تاثيرگذاري آن در عرصه سياست است كه خوشبختانه به نظر ميرسد جريان و جبهه اصلاحات، عليرغم فراز و فرودهاي پشت سر گذاشته و عليرغم تضييقات و محدوديتهاي فراواني كه با آن روبهرو بوده است، موفق شده تا با اتخاذ سياستها و رويكردهاي واقعبينانه، به تحكيم جايگاه خود در ميان افكار عمومي و عرصه سياسي كشور بپردازد كه دو مثال بارز آن همانگونه كه قبلا اشاره شد، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و رياستجمهوري اخير بوده است.»
فكر ميكنم متن ايشان خيلي جاي خوبي تمام شده است. بهتر از اين نميشود. خوب است سفارش يك نظرسنجي داده شود تا ببينيم جبهه اصلاحات چه جايگاهي دارند. در هر حال اگر جبهه به اين راضي است، ديگران چرا ناراضي باشند. موفق و پيروز باشيد.