• ۱۴۰۳ يکشنبه ۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5867 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۸ مهر

سوگ سرودي براي معدنچيان طبس

زمين تو را از ياد نخواهد برد

اميد مافي

تار و كمونچه از صدا افتاده تا جماعتي كوچه به كوچه نعش كارگران خسته جان را بر دوش كشند و مأيوس و بريده و مات تا خانه‌هاي ابدي بدرقه‌شان كنند. 
حالا ديگر در سوگ معدنچيان ناكام طبس كلمات نيز نياز به دلداري دارند.حالا بايد تمام مرثيه‌نويسان اين سرزمين گرد هم آيند و به وقت معدن، ناسورترين حروف را هجي كرده و كنار هم بنشانند. 
آنجا در زير خروارها خاك، مرگ به خبري موثق بدل شد، وقتي بوي متان در تاريكي پيچيد و مرداني مغموم در سكسكه دود هراسان به هواي تازه فكر كردند. چه مرداني كه كلمات كبريا را در تنگنا بر لبان خويش نشاندند و ايستاده جان دادند تا تقدير حُناق بگيرد و شب شرمنده بچه‌هايي شود كه چشم به در دوخته بودند تا پدرهاي‌شان با مدادرنگي و دفتر صد برگ به خانه برگردند. 
حالا پاييز گزنده، بي‌پير و بي‌پناه به تماشاي تدفين كارگران بُرنايي نشسته كه در اعماق تونل‌هاي تاريك و باريك نه راه پيش داشتند و نه راه پس. آنها كه رد نازك دود را گرفتند و در خاك سرخ حل شدند تا تقويم‌ها از فرط غم پاييز را به سوي زمستان سوق دهند و خاموشي شباهنگام به كشتن چراغ برخيزد و زندگي به آتشداني در قعر معدن بدل شود. 
آري در سرزمين مادري حادثه شوخي شوخي رخ مي‌دهد تا يك قشون جدي جدي جان دهند. تا خزان علامت خوبي براي آوازهاي عاشقانه نباشد و ايران براي تكرار بغضي ديگر بر شانه‌هاي اين جغرافياي پريشان بر سر و صورت بكوبد و مارش سيه‌بختي را در انعكاس صداهاي صامت و ضجه‌هاي ثابت بشنود و بي‌غنيمت و غرامت خونِ فرزندان خود را به گردن بگيرد!
تو در حبس معدن
اتمام انسان بودي
و آغاز بي‌پايان مويه و ماتم
آنجا كنار خورشيد اما
سردي عواطف 
تو را مُكدّر نخواهد كرد
چراكه آنجا
از اندوه خبري نيست
و آفتاب
تو را هرگز از ياد نخواهد برد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون