• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5870 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۱ مهر

پاييزي كه خداست

مهدي دهقان منشادي

تابستان داغ را جان به در برديم به شوق تماشاي پاييز و اينك صداي خش خش پاي پاييز مي‌آيد. در تب و تاب انتظار براي آمدن اين فصل طلايي، شهريور حائلي بود بين تفتيدگي تابستان و دلدادگي خزان. هميشه شهريور، ماه بلاتكليفي است. وصله تن تابستان است اما دلش به دنبال پاييز. با تابستان داغ مي‌سازد، همانند نو عروسي كه مجبور است با مرد آتش به جانِ سرد عاطفه و كج خلق بسازد، اما عشق پاييز را در سر دارد و با سر به دنبال اواست. شهريور كلا حال و هواي آدم‌هاي عاشق را دارد كه با كوله‌باري از منطق و دانش و تجربه به نداي دل گوش داده، پشت به عقل مي‌كند و جانب پاييزي را مي‌گيرد كه از عشق و عاشقي سخن مي‌گويد و هواخواه دلدادگان است.
پاييز در راه است و منتظران بي‌شماري را دارد و همانند تابستان آتشين مزاج نيست كه آمدن و نيامدنش توفيري به حال كس يا كسان نكند. پاييز چون آدمي آرام و درونگراست كه بي‌صدا مي‌آيد و بي‌صدا مي‌رود و هياهوي پنهان در درون اواست كه برگ‌هاي درختان را زرد مي‌كند، همانند آدم‌هاي متفكر و انديشمندي كه از شدت انديشه و فكر و خيال، موهاي خود را سپيد مي‌كنند و آن را به پاي روزگار مي‌ريزند. 
پاييز فرصتي است براي انديشيدن و بسيار انديشيدن، كه حال و هوايش آدمي را به پياده روي دعوت مي‌كند و پياده‌روي خود، قابله انديشه‌هاست و انديشيدن در اكثر مواقع درد دارد، اما لطافت پاييز مرهمي است براي تسكين دردهاي حاصل از انديشه. پاييز فصل رنگ‌ به رنگ شدن‌هاست تا در كنار زيبايي حاصل از تعدد رنگ‌ها ناپايداري را گوشزد كند و اينكه هيچ چيز ماندني نيست و همه ‌چيز گذراست، همه ‌چيز؛ حتي بدي‌ها، سختي‌ها و تيرگي‌ها. 
پاييز شور و مستي نهفته در انگورِ شهريور و خون دل نهفته در انار آبان را يكجا در خود دارد. پاييز را براي عاشقان ساخته و پرداخته كرده‌اند تا در هواي عاشق پرور آن پرسه بزنند و زمزمه كنند كه «فصل‌ها عوض مي‌شوند، جاي انگور را انار مي‌گيرد، اما جاي او را هيچ كس نمي‌تواند كه بگيرد.» پاييز براي عارفان هم حرف‌ها دارد و مهم‌ترين سخن اينكه او مي‌كشد قلاب را. پاييز آنقدر زيباست و عظمت دارد كه گويي خودِ خداست كه جامه فصل را بر تن كرده است. 
به انتظار پاييز نشستيم تا در زير چتر عظمت آن، كتابي دست بگيريم و قهوه‌اي داغ را به كام بكشيم تا هوشيارانه‌تر بينديشيم و در چرخه تكراري تغيير فصول در پي حقيقت منتهي به رستگاري گام ‌برداريم. واي از ما اگر كامي نگيريم از خزان. تابستان داغ را جان به در برديم به شوق تماشاي پاييز و زمستان را تاب خواهيم آورد به اشتياق ديدن بهار و اين چرخه تاب‌آوري و اشتياق ادامه خواهد يافت تا خزان زندگي ما فرا برسد و به اميد بهاري ديگر سر بر خاك نهيم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون