• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۷ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5875 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۷ مهر

درباره نمايش «ترانه‌هاي تب» به نويسندگي و كارگرداني ايوب آقاخاني

روايت عشق ژوكاست وحسرت ‌‌ اديپ

محمد‌حسن‌خدايي

گويي اين سنتي است مألوف كه اغلب نمايشنامه‌نويسان و كارگردانان تئاتر، حداقل يك‌‌بار در طول زندگي هنري خويش به جهان اسطوره‌اي يونان باستان رجعت كرده و از يك منظر تازه به ميانجي شخصيت‌هاي نام‌آشناي تراژدي‌هاي برجامانده از دوران طلايي دموكراسي آتن، جهاني نو برپا كنند كه لاجرم معاصر اينجا و اكنون ما باشد و گوشه‌اي از مناسبات مغفول مانده شخصيت‌هاي تراژيك يوناني را از نو روايت و تا حدودي براي ما آشكار كند. گو اينكه هر نوع خلق دوباره باید ضرورت خويش را براي امروز ما بيان كرده و به لحاظ بوطيقايي، توش و توان رقابت با آن دوره را داشته باشد. از ياد نبريم كه چگونه در دوران پسامدرنيسم و سرمايه‌داري متأخر، با افول خصلت تراژيك زندگي مدرن روبه‌رو هستيم كه نسبت چنداني با كنش‌ورزي قهرمانان تراژدي‌هاي يونان باستان ندارد. دوران ميان‌مايگي است و تفوق روزمرّگي بر شؤونات زندگي و تقليل ليبراليسم سياسي به آزادي مصرف. بنابراين تلاش براي نوشتن نمايشنامه‌اي كه با مختصات قهرمانان يونان باستان هم‌تراز باشد و بخواهد براي مخاطب بي‌حوصله امروز، تئاتري تماشايي توليد كند امري است كمابيش محال. البته با رويكردي قفانگرانه، شايد بتوان جهاني باورپذير از آن دوران ساخت كه نوري بر نقاط تاريكش بتاباند و فهم ما انسان‌هاي امروزي را نسبت به چيستي و چرايي مناسبات اجتماعي آن دوره افزايش دهد و همچنين توضيحي باشد در رابطه با سياست‌ورزي‌‌ مردمان آن عصر طلايي. به اين منظور يك نمايشنامه‌نويس معاصر باید دانش گسترده‌اي از تراژدي و تاريخ يونان باستان در چنته داشته باشد و بنابر ضرورت و با تكيه بر خلاقيت، اين دانش و آگاهي را در چارچوب فكري خويش به ‌كار بسته و جهاني تازه بيافريند كه علاوه بر اينكه حال و هواي آن دوره را زنده كند با اينجا و اكنون ما هم بي‌ارتباط نباشد.

ايوب آقاخاني در نمايش «ترانه‌هاي تب» به اين مسير دشوار قدم گذاشته و در تلاش است روايتي تازه از شخصيت «ژوكاست» و «اديپ» شهريار سوفكل ارائه بدهد. پس لاجرم در قسمتي از اجرا با نوعي گفتار زنانه روبه‌رو هستيم كه شخصيت ژوكاست در خطاب كردن لوياتان بر زبان آورده و نسبت خويش را با تقديرگرايي خدايان باستان به پرسش مي‌كشد و به لحاظ اخلاقي تلاش دارد نظم سياسي گذشته را از نو صورت‌بندي كند. گفتار زنانه ژوكاست مبتني بر تقديري است كه براي او رقم زده شده و يكي از تراژيك‌ترين سرنوشت‌ها را در مسير زندگي‌ عاطفي‌اش قرار داده است. ژوكاست با به چالش كشيدن نسبت متناقضش با اديپ از لوياتان مي‌پرسد كه چرا اين سرنوشت شوم براي او تقويم شده است. پرسشي كه حتي در اين روزهاي زيستن در يك وضعيت متافيزيكي چون دوزخ فراموش نشده و بيان مي‌شود. ژوكاست گرفتار حرمان و حسرتي است بي‌پايان در رابطه با عشقي كه صادقانه به اديپ هديه داده اما حاصلي نداشته به غير از شوربختي و پادافره. در طرف مقابل، اديپ شهريار حضور دارد كه بعد از مواجهه با همه‌گيري طاعون و مرگ شهروندان تب، حقيقت‌جويي را انتخاب كرده و به لحاظ سياسي، آينده‌اش را نابود مي‌كند. اكنون اديپ با خطاب كردن كرئون، معترف است كه از اين بابت پشيمان شده و گويي اين حقيقت‌جويي افراطي، دليل اصلي فلاكت و تباهي اين روزهايش است. مي‌دانيم نابينايي و تبعيد، عقوبتِ حقيقت‌جويي‌ اديپ و موجب دلزدگي و ملال بي‌پايانش است. بنابراين روايتي كه ايوب آقاخاني تدارك ديده، بيان دو ديدگاه متعارض نسبت به گذشته‌اي است كه به ميانجي ژوكاست و اديپ، تعين مادي يافته و آشكاركننده دو نظام اخلاقي است. عشق ممنوع ژوكاست و اديپ، از دل تصميم تقديرگرايانه خدايان شكل يافته و پاياني فاجعه‌بار دارد. تمناي رسيدن به حقيقت و نابينا كردن خويش، اديپ را به اين بصيرت رسانده كه انسان باید براي دستيابي به سعادت، عليه فرامين خدايان باشد و دست به طغيان‌زده و خودآييني را طلب كند.

به لحاظ روايت، نمايشنامه «ترانه‌هاي تب» بيش از آنكه نمايشي باشد روايي است. از ياد نبريم كه چگونه ارسطو در بخشش ششم كتاب «بوطيقا» در باب تراژدي بيان مي‌كند كه «پس، تراژدي تقليد از كنشي است جدي كه اندازه‌اي دارد و به خودي خود كامل است. زبان آن با آرايه‌هاي لفظي خوشايندي همراه است كه هر كدام جداگانه در اجزاي اثر تنيده شده‌اند؛ شكل نمايشي دارد و نه روايي با وقايعي همراه است كه ترس و ترحم برمي‌انگيزند كه به وسيله آنها پالايش اين عواطف حاصل مي‌شود.» ايوب آقاخاني از نمايشي بودن فاصله گرفته و به جهان بهرام بيضايي در «سه برخواني» نزديك شده و لاجرم متني كمابيش روايي خلق كرده كه قرار است امكان گفتارهاي طولاني ژوكاست و اديپ را ممكن كند. از دل اين شكل روايت است كه زمان حال اهميت خود را تا حدودي از دست داده و واكاوي گذشته در دستور كار قرار مي‌گيرد. به اين منظور با مكاني متعارف چون شهر تب روبه‌رو نبوده و فضايي چون هاويه و دوزخ انتخاب شده است. بدن‌ها واجد ژست‌هايي ايستا و متافيزيكي بوده و ديناميسم دروني اجرا، كنترل‌شده است. زبان شخصيت‌ها در اين اجرا اداي ديني است ستايشگرانه نسبت به دستور زباني كه بهرام بيضايي در آثاري چون «آرش»، «اژدهاك» و «كارنامه بنداربيدخش» آفريده. از اين منظر مي‌توان تلاش ايوب آقاخاني در نزديكي به بيضايي را قابل قبول دانست و «ترانه‌هاي تب» را نوعي اتصال زبان نمايشي مجموعه «سه برخواني» با ترجمه رشك‌برانگيز شاهرخ مسكوب از افسانه‌هاي تباي. درهم‌آميزي اين دو ساحت زباني، به ساخت ‌و سازي تازه منجر شده كه بيش از آنكه دغدغه نمايشي بودن داشته باشد روايي است و وفادار به بهرام بيضايي. اين انتخاب تاحدودي موفق است اما براي ساختن يك جهان تراژيك مانند نمايشنامه‌هاي شاخص يونان باستان، به «شكل نمايشي» نياز داريم و نه «بيان روايي» اين اجرا در اين زمينه بضاعت محدودي از خود نشان مي‌دهد و لاجرم بيش از سوفكل به بيضايي نزديك مي‌شود.

به لحاظ اجرايي طراحي صحنه سينا ييلاق‌بيگي در خدمت خلق فضايي است كه كارگرداني اين اثر مدنظر داشته است. صفحاتي چوبي كه ابعاد مختلفي داشته و با آن سطوح نوك تيز و هندسي، يادآور تاج و تخت يك خاندان پرقدرت سلطنتي است، در عمق صحنه چنان تعبيه شده‌ كه فضاي برهوتِ قسمت‌هاي ديگر صحنه، شدت بيشتري يابد. البته اين سازه‌هاي هندسي مي‌توانست بيش از اين در خدمت اجرا باشد اگر كه امكان جابه‌جايي مي‌داشت و بازتابي از فضاهاي متكثر اجرايي. ايوب آقاخاني ترجيح داده بازيگران نقش ژوكاست و اديپ، يعني سپيده نورصالح و محسن بهرامي، كم‌تحرك باشند و قدرت خويش را از طريق زبان انتقال بدهند. منطق اجرا اين شكل از شيوه بازي را اولويت بخشيده و هر دو بازيگر تلاش دارند نسبت معقولي مابين حركت بدن و روايتگري زبان برقرار كنند. در كنار اين دو بازيگر، ايفاگراني حضور دارند كه بنابر نيازهاي اجرايي، همچون موجوداتي هيبريدي عمل كرده و گويا در بعضي صحنه‌ها، بدل به چهره هولناك لوياتان شده و در بعضي صحنه‌ها ذهنيت اديپ و ژوكاست را نمايندگي مي‌كنند. صد البته كه اين سه اجراگر كه سحر محمدزاده، درسا زرين و مهلا حسيني نام دارند، ما مخاطبان را به ياد حضور «همسرايان» در تراژدي‌هاي يونان باستان انداخته و از يكنواختي اجرا مي‌كاهند، اما همچنان اجراگري‌شان چندان‌كه بايد بامهارت نيست و احتياج به ممارست و هماهنگي بيشتري دارد.

موسيقي به واقع از نقاط قوت اين اجراست. هنرنمايي آهنگسازي چون برديا سراج در طول اجرا، توانسته در فضاسازي متافيزيكي و پيشاتاريخي «ترانه‌هاي تب» موفق عمل كرده و تماشاگران را به وجد آورد. اين روزها شاهد هستيم كه چگونه موسيقي بعضي اجراهاي ناموفق، نقش بازاريابي و برطرف‌كردن ضعف‌ها را بر‌عهده گرفته است. اما اينجا موسيقي در خدمت كليت اجرا بوده و در فضاسازي، توانا عمل مي‌كند.

درنهايت مي‌توان اجرايي چون «ترانه‌هاي تب» را يك تجربه تازه براي ايوب اقاخاني در نظر گرفت كه متفاوت است از رويكرد اجتماعي‌اش در توليد تئاتر در اين سال‌هايي كه گذشت. به هر حال نوع مواجهه با تراژدي‌هاي يونان باستان و تمناي معاصر كردن‌شان، چالشي است هميشگي پيش پاي هنرمندان عرصه نمايش. پرداختن به شخصيتي چون ژوكاست كه چندان حضور پررنگي در تراژدي‌هاي يونان باستان ندارد امري است دشوار. گويا سال‌ها پيش محمد چرمشير در نمايشنامه‌اي به نام «يوكاسته» به اين شخصيت پرداخته و محمد عاقبتي اجراهايي از آن را در كشورهايي چون هند، كره‌جنوبي و ژاپن بر صحنه برده است. حال بعد از سال‌ها، نمايشي بر صحنه آمده است كه به هويت عاطفي‌ پر فراز و نشيب ژوكاست مي‌پردازد. به لحاظ هستي‌شناسي، چه ژوكاست و چه اديپ، با خطاب كردن خدايان، تلاش دارند عامليت انساني خويش را بازيابند و عليه تقديري باشند كه براي آنان رقم زده‌ شده. البته اجرا بيش از آنكه از طريق بدن، سياسي شود بيان را ميانجي اين مقاومت در‌نظر گرفته و به نظر مي‌آيد رويكردش كم ‌و بيش محافظه‌كارانه است. نظم سياسي بيش از زبان، بدن‌ها را به انقياد خويش درمي‌آورد و مقاومت شخصيت‌ها در مقابل اشكال مختلف سلطه باید بيش از گفتار، از طريق ژست‌هاي بدني به اجرا گذاشته شود. جايي كه اجرا از روايتگري فاصله مي‌گيرد و بر نمايشگري تاكيد مي‌كند مي‌توان به داشتن نظريه رهايي در اين اثر اميد داشت و به انتظار اميدي يوتوپيايي نشست.

بازخواني تراژدي‌هاي يونان باستان، اهميت اين نكته را عيان مي‌كند كه در جهان معاصر، زندگي روزمره مي‌تواند عرصه مقاومت باشد. بدين منظور مي‌توان به خلق فضاهايي پرداخت كه به زندگي اينجا و اكنوني ما مي‌پردازد. پس جاي تعجب نخواهد بود كه با در يك بازخواني مدرن و راديكال، با ژوكاست و اديپي روبه‌رو شويم كه با آنكه گرفتار ملال زندگي روزمره هستند اما ایستادگی را در دل همين زندگي مدرن شهري پي مي‌گيرند. در همان دقايقي كه مشغول كار و روزمرّگي بوده و تجربه مدرنيته را از سر مي‌گذرانند. چيزي شبيه اجراي جمعي و كارناوالي ترانه‌هاي عاشقانه تب در كوچه پس‌كوچه‌هاي شهرهاي مدرن. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون