• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5902 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۹ آبان

نگاهي به فيلم «منتقد» به كارگرداني «آناند تاكر»

يك درام ساده با ديالوگ‌هاي كليشه‌اي

محمدرضا دلير

«آناند تاكر» در سينماي بريتانيا فيلمساز خوشنامي است و اين را مي‌توان از طريق آثاري چون «و تو آخرين بار كي پدرت را ديدي؟» و «هيلاري و جكي» مشاهده كرد. به همين نسبت آقاي تاكر در كمدي‌ها و ملودرام‌هايي كه روي پرده برده نتوانسته فضايي را كه مدنظرش بوده مقابل چشم مخاطب قرار بدهد. حال او اين كارگردان در جديدترين اثر خود به لندن در سال ۱۹۳۴ مي‌رود و از طريق منتقدي با نام «جيمي ارسكين» قصد دارد روايتي دو پهلو را تصوير كند؛ دو پهلو از اين جهت كه آقاي تاكر در بخش اول روايت خود دنياي پيرامون ارسكين و نوع مواجهه او با اتفاقات را تصوير مي‌كند و در همين حين سعي دارد كاراكترهاي تاثيرگذار ديگر را نيز در دنياي او به تعريفي قابل تأمل برساند و سپس در بخش دوم همه اين تقابل‌ها را از طريق يك خودكشي تبديل به آشوبي در زندگي ارسكين كند.  ارسكين منتقدي بسيار سخت‌گير در يكي از روزنامه‌هاي مهم چاپ لندن است و تقريبا هر سالن‌دار تئاتري در لندن و هر بازيگر و كارگرداني از حضور او در شب نمايش به خود مي‌لرزد. اين برانگيختگي حس را مي‌توان در بازي زيباي «يان مك‌كلن» مشاهده كرد كه به خوبي بخش اول روايت را تا جايي در اختيار خود دارد. اما آقاي تاكر از همان ابتداي روايت سعي دارد اين موضوع را فرياد بزند كه مخاطب صرفا در برابر يك درام ساده با ديالوگ‌هاي كليشه‌اي بين منتقد و هنرمندان نيست. اگر چنين بود پس چرا از بازي خوب مك‌كلن نهايت بهره را نبرديد؟ چرا از بازي زيباي چهره او و تسلط اين بازيگر روي تك‌تك گام‌هايش در اداي ديالوگ‌ها بهره نبرديد؟ چرا اين همه ديالوگ شعاري و احمقانه را بر زبان او جاري كرديد تا در نهايت همين منتقد را تبديل به مردي سوء‌استفاده‌گر و منفور كنيد؟ آقاي تاكر گويي از اين نوع بازنمايي تصويري يك منتقد اهدافي غير از آن چيزي كه در داستان مطرح است در ذهن دارد و همين مساله باعث مي‌شود كه بازي روايي او با كاراكتر ارسكين را مضحك بدانيم.  اما اين روايت مشكل ديگري هم دارد و آن هم كاراكترهايي چون «نينا لند» و معشوقه نقاش‌اش، مديرمسوول روزنامه، «ديويد بروك» و درنهايت منشي ارسكين با نام «تام تنر» هستند كه هيچ‌كدام در كل روايت جان نمي‌گيرند.  در اين فيلم با داستاني مواجه هستيم كه در ۲۰ دقيقه ابتدايي فقط مديون اكت بازيگر نقش اول خود است و موقعيت روايي در آن شكل نمي‌گيرد. كارگردان در ادامه براي تغيير مسير روايت و تحت فشار قرار دادن كاراكتر اصلي خود از مرگ مدير مسوول قبلي استفاده مي‌كند تا ديويد بروك را زنده كند. ديويد بروك در روايت او صرفايك بازيچه است كه ارسكين را وادار به تغيير موضع خود كند. اينكه بروك چگونه ظاهر مي‌شود و چگونه روي ارسكين تأثير مي‌گذارد و درنهايت چگونه حذف مي‌شود به تصميم كارگردان بوده است. آقاي تاكر گويي جسارت اين را نداشته كه از اثر دور بماند و به‌همين سبب از همه كاراكترهاي فرعي براي تحت فشار قرار دادن ارسكين نهايت بهره را مي‌برد. اين همان نكته‌اي است كه قرار نيست اجازه بدهد اين روايت جان بگيرد و تبديل به اثري سينمايي شود؛ اثري كه ملغمه‌اي از گنده‌گويي‌هاي كارگردان و انبوهي از كاراكترهاي فرعي بدون تعريف است. در اين اثر به خوبي مي‌توان درك كرد كه طراحي صحنه خوب و نورپردازي نرم و پالت رنگي متناسب با موقعيت‌ها صرفا تكنيك‌هايي هستند كه بدون فرم روايي قرار نيست در ظرف فرم بصري جمع  شوند.
منتقد  سينما

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون