• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5904 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۱ آبان

تأملي در انتخابات ۲۰۲۴ امريكا

گِشتِل و آينده نظم جهاني

علي‌اصغر مصلح

انتخابات ۲۰۲۴ امريكا در كنار همه دلالت‌هايش، واقعيتِ درحال گسترشي را آشكار ساخت. در اين انتخابات رقابت ميان ترامپ و هريس، به نمايندگي از دو حزب اصلي ايالات‌متحده امريكا بود. اما رقابت جديدي شكل گرفت كه در نظر برخي تحليلگران در رويارويي دو شخصيتِ نزديك به دو نامزد نمود پيدا كرد. ايلان ماسك و باراك اوباما، مهم‌ترين طرفداران ترامپ و هريس بودند. اين دو در رقابت‌هاي انتخاباتي خطوط اساسي دو روند رقيب در آينده جهان را نمايندگي كردند. اوباما در سخنراني‌هاي خود اصول دموكراتيك، به رسميت‌شناسي «ديگري»، رفاه اجتماعي همگاني، پذيرش تمايز و مفاهمه و گفت‌وگو را به عنوان اصول اساسي يك زندگي ايده‌آل، مبناي فراخواني راي‌دهندگان قرار داده ‌بود. درحالي كه ايلان ماسك، افق‌ها و چشم‌اندازهاي جديدي براي نظم جهان آينده نشان مي‌داد. آنچه كه ايلان ماسك بدان دعوت مي‌كرد، بزرگ‌ترين پتانسيل نهفته در جهان تكنيكي بود. ماسك به چيزي فرامي‌خواند كه هنوز در حوزه‌هاي نظري فلسفي، به وضوح به انديشه درنيامده است. او نماينده و تجسم اراده قدرتي است كه نيچه آن را در بنياد حيات آدمي يافته بود و به روايت مارتين هيدگر به صورت گشتل (Gestell) بر زندگي انسان معاصر غالب شده است؛ همان كه در انديشه فوكو با تلفيق مفاهيمي چون «قدرت»، «اپيستمه» و «تكنيك»، به نحو ديگري به بيان درآمده.

در سرآغاز دوران مدرن، خواست نظم مدرن به صورت انديشه‌هاي هابز و لاك مطرح شد.در درون انديشه‌هاي سياسي هابز و لاك، دو استعدادِ درون آدمي به صورت دوگونه انسان‌شناسي، در لايه‌هاي زيرين فكر دو متفكر قابل تشخيص بود. مبناي طرح دو فيلسوف عقلِ خودبنيادي بود كه بعد در دكارت و كانت دقيق‌تر مورد تأمل قرار گرفت. هابز با درك انسان‌ها در قالب گرگ‌هايي در مقابل يكديگر، طرح لوياتاني دولت را مطرح ساخت، اما لاك با درك انسان‌ها به عنوان موجوداتي پاك و غمخوارِيكديگر دولتِ متكي بر صلح و عقلانيت را مطرح ساخت. نظم جهان مدرن از آغاز تاكنون با نظر به دو قطب هابزي-لاكي شكل گرفته و دگرگون شده است، اما اكنون گويا در حال گذار به صورت جديدي از نظم هستيم كه عامل تكنولوژي وارد نظم انساني در مقياس جهاني شده است.

مارتين هيدگر تنها متفكري است كه زودهنگام صداي پاي تكنولوژي را به عنوان عامل اصلي تنظيم مناسبات انساني و بلكه تمامي شؤون انساني درك كرد. او تكنيك را مقدم بر علم دانست و با طرح عبارت «دانش نمي‌انديشد» مخاطبان خود را به شگفتي واداشت. اما امروز معناي سخن هيدگر را به صورتي ملموس‌تر درمي‌يابيم. امروز هر دانشجوي معمولي دانش‌هاي مختلف درك مي‌كند، كه دانش‌ها جز با تكنيك بودن، توجيهي براي بقاي خود ندارند. دانش بماهو دانش ديگر معناي قابل اعتنايي ندارد. وضع علوم پايه اين دريافت را تاييد مي‌كند. به بياني كه در هيدگر و فوكو بسيار به هم نزديك است، همه علوم حتي علوم انساني هم تا حد بسياري در حد تكنيك‌هاي اِعمال قدرت و نظارت، تقليل پيدا كرده‌اند. امروز علوم انساني و فرهنگي، و انحاء رشته‌هاي پژوهشي موسوم به «مطالعات»، از مطالعات اجتماعي، فرهنگي، تا مطالعات نظري و ديني صورت تكنيك‌هاي خواست قدرت پيدا كرده‌اند. جهان ما جهانِ سلطه تكنيك‌ها در صورت نرم و سخت آن، در مراتب مختلف شده است.

در رقابت اخير انتخابات رياست‌جمهوري امريكا كانديداي حزب دموكرات به لحاظ نظري بر آخرين تجارب متكي بر اصول فلسفي-نظري فكر مدرن كه ميراث نهضت روشنگري است، تكيه مي‌كرد. اوباما دقيق‌تر از هريس اين موضِع را نمايندگي كرد. اما ماسك نماينده موج جديدي در قلمرو سياست و فرهنگ است. او اكنون نماد رانه تكنولوژي به مثابه گِشتِل، در عرصه سياست است. گشتل قالب‌ها، چارچوب‌ها و مسيرهاي حركت انسان با مبدئيت تكنولوژي است. در تلقي هيدگري از تكنيك و گشتل، توجهي بنيادي به تفاوت تكنيك در ذات آن، با تكنيك به مثابه ابزار است. قدرت ايلان ماسك تنها به مالكيت مهم‌ترين ابزار تكنيكي (مثل ايكس و اسپيس ايكس) نيست. قدرت اصلي او ناشي از برخورداري از ذهن تكنيكي است؛ همان كه او را ثروتمندترين انسان امروز كرده است. باز به بيان هيدگري او نمود انسان/دازايني است كه در نسبتي جديد با هستي قرار گرفته، و در اين نسبت راسخ است. ايلان ماسك نماد و بلكه خدايگان انسان تكنيكي امروز است. زبان او را هر فرد تن داده به اقتضائات جهان تكنيكي مي‌فهمد. او و همه تكنيكرهاي جهان رانه‌ اصلي جهان آينده‌اند. تبار ايلان ماسك را مي‌تواند در نوشته‌هاي فرانسيس بيكن، به خصوص نوارغنون يافت؛ آنجا كه اوتوپيايي را ترسيم مي‌كند كه جهان به وسيله دانشمندان اداره مي‌شود، در‌حالي كه دانش اين دانشمندان هنوز براي بيكن قابل تصور نبود. دانشمندان زمان ما، ديگر تلقي‌اي از دانش مانند آنچه افلاطون و ابن‌سينا و دكارت و هگل داشتند، ندارد. دانشمند زمان معاصر در نسبتي خاص با وجود است كه اساس آن صرف‌نظر كردن از هستي در معاني‌اي است كه در گذشته فلاسفه از آن پرسيده بودند. به همين جهت انسان گشتل، چندان اهل نظر و انديشه به معاني‌ا‌ي كه فلاسفه كلاسيك در پي آن بوده‌اند، نيست.

هيدگر در كنار طرح چيستي تكنولوژي، بر پايان متافيزيك و فلسفه تاكيد كرده است. امروز ملموس‌تر از گذشته به پايان فلسفه و تفكر نظري متافيزيكي وقوف يافته‌ايم، اما پايان فلسفه به معناي پايان جست‌وجو نيست. اگر شأن اصلي انسان آن‌گونه كه در تفكر يوناني-مسيحي تجربه شده، پرسش از هستي باشد، هنوز اين رانه هر چند در صورتي ضعيف، در جريان است، اما آنچه هر چه مي‌گذرد آشكارتر مي‌شود، لزوم تغيير جهت در نحوه طرح پرسش است. فلسفه، علوم انساني و صورت‌هاي الهياتي شكل گرفته در محدوده اديان ابراهيمي براي تفكر درباره مسائل جهان
پيشِ رو ناكافي است. فهم رخدادهاي جاري از‌جمله نقش رو به تزايد روندهاي گشتلي در جهان معاصر نيازمند بازگشت به بنيادها به قصد درك امكاناتي است كه تاكنون به انديشه درنيامده است. نقش رو به افزايش هوش مصنوعي در زندگي‌ كنوني را هم بايد در همين امتداد ديد.انسانِ معاصر اگر بخواهد همچنان پرسشگرانه روندهاي جاري حيرت‌زا را دنبال كند، بايد درباره‌ بنياد تكنولوژي و نحوه ورود آن به اندروني‌ترين لايه‌هاي هستي انسان بينديشد.

جهان با انتخابات اخير رياست‌جمهوري امريكا، در حال سوق ‌يافتن در جهت جديدي است. در اين جهت‌گيري شايد با مدرنيته به مثابه سنتي پشت‌سر‌نهاده شده روبه‌رو شويم. نشانه‌هاي چنين روندي در سخن برخي از اهل سياست ظاهر شده است.بي‌سبب نيست كه رييس‌جمهور فرانسه، مكرون در واكنش به نتيجه انتخابات امريكا به صراحت از خطر پايان اروپاي كلاسيك سخن گفت. اروپا با پروژه روشنگري مبدا جهان مدرن شد، اما گويا جهان در حال تغيير جهت‌هايي است كه اصول فكر مدرن براي درك جهت‌گيري جديد كفايت نمي‌كند. فيلسوفان و روشنفكران درباره انتخابات بسيار خواهند نوشت. چنان‌كه پرفسور سينديكت در تحليل نتيجه انتخابات امريكا، با استناد به جمهور افلاطون غلبه نابرابري را سبب انحراف در دموكراسي امريكايي دانست و از خطر فروپاشي اساس دموكراسي گفت. شايد اين‌گونه تحليل‌ها هنوز ذهن‌هاي مأنوس با فلسفه و مباني نظري مدرن را قانع كند، اما واقعيت‌هاي جديدي در عرصه زندگي ظاهر شده كه اين شيوه‌هاي تحليل براي فهم آنها كفايت نمي‌كند. اروپا با هر آنچه داشته، ‌امروز سرزميني كوچك با محدوديت‌ها و معضلات فراوان است. بخش‌هايي از جهان معاصر مانند امريكا كه تبارشان به اروپا مي‌رسد، گويي كه ديگر قصد حمايت از تبار خويش، لااقل در قالب‌هاي گذشته ندارند.

اگر جامعه امريكايي مهم‌ترين واحد تغييرات براي جهان آينده باشد، اين جامعه در حال سوق دادن جهان در جهتي جديد است. انتخابات اخير نشان داد كه نظمي جديد با پادرمياني تكنيك، در قالبي جديد در حال تكوين است. اگر هنوز تفكر در معناي پرسشِ از هستي و چيستي امور اهميتي داشته ‌باشد، تفكر معاصر در صورت‌هاي مختلف آن بايد پرسش از گشتل ورانه‌هاي تغييرات را برجسته سازد. اگر كار فلسفه درك چيستي رانه‌هاي حيات، به خصوص حيات انساني باشد، رانه‌هاي ناشناخته‌اي در حال فعال شدن‌اند. اين رانه‌ها را هنوز نمي‌شناسيم. تفكر معاصر در حال تجربه پديدارهايي برخاسته‌ از رانه‌ها متفاوت است. هيكل اصلي اين رانه تكنيك است. تكنيك در حال واژگون ساختنِ همه موضوعات تفكرات نظري-فلسفي كلاسيك براي تحليل انسان و جهان است‌؛ هر چند هنوز فلسفه مدرن معبر اصلي براي ورود به عرصه تفكر درباره تكنيك باشد.

شايد در حال تجربه بخش پاياني دوراني باشيم كه نيچه آن را نيهيليسم ناميد. هر چه هست با نشانه‌هايي كه همو داده است، اين زمان نيازمند متفكراني است كه مقهور اراده قدرت نباشند و توان زيستن در شرايط ناپايداري، بي‌قراري و پايان‌ها داشته باشند.

پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون