• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5924 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۴ آذر

شهادت به روايت شهيدي

يكي از كتاب‌هاي ماندگار درباره دخت گرامي پيامبر اسلام(س) كتاب «زندگاني حضرت زهرا(س)» نوشته مرحوم دكتر سيد جعفر شهيدي است. در بخشي از اين كتاب مي‌خوانيم: 
دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيماری به‌سر برده؟ درست نمی‏‌دانيم. چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفته؟روشن نيست. كمترين مدت را چهل شب و بيشترين مدت را هشت ماه نوشته‌‏اند و ميان اين دو مدت روايت‌های مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز، سه ماه و شش ماه است.
اين همه اختلاف و اين همه روايت‏های گوناگون چرا؟ از اين پيش نوشتيم كه در چنان سال‌ها تاريخ حادثه‌ها از خاطر يكی به ذهن ديگری انتقال می‏‌يافت و چه كسی می‏ تواند ادعا كند كه همه اين ناقلان از اشتباه بر كنار بوده‌‏اند و اين در صورتی است كه موجبات ديگر در كار نباشد. اما می‌‌دانيم كه در آن روزهای پرآشوب از يكسو دسته‌‏بندی‌های سياسی هنوز قوت خود را از دست نداده بود و از سوی ديگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمين اسلام بودند؛ در چنين شرايط كدام كس پروای ضبط تاريخ درست ‏حوادث را داشت؟ بر فرض كه هيچ يك از اين دو عامل دخالتی در اين رويداد نداشته باشد، بدون شك دسته‌های سياسی كه پس از اين تاريخ روی كار آمدند تا آنجا كه توانسته‏‌اند تاريخ حادثه‏ها را دستكاری كرده‌‏اند.
باری به نقل مجلسی از دلائل‌الامامه در اين بيماری بود كه دو تن صحابی پيغمبر، ابوبكر و عمر خواستار ديدار او شدند، اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمی‏داد. علی (ع) گفت من پذيرفته‌‏ام كه تو به آنان اجازت ملاقات دهی. فاطمه گفت‏ حال كه چنين است‏ خانه خانه تو است. هر چند ابن سعد نوشته است ابوبكر چندان با دختر پيغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت. اما ظاهرا از اين ملاقات نتيجه‌‏ای كه درنظر بود به دست نيامد. دختر پيغمبر به آنان گفت نشنيديد كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است، هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنين است! فاطمه گفت‏ شما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم و آنان از خانه او بيرون رفتند. بخاری در صحيح نويسد: پس از آنكه دختر پيغمبر ميراث خود را از خليفه خواست و او گفت از پيغمبر شنيدم كه ما ميراث نمی‏‌گذاريم، زهرا ديگر با او سخن نگفت تا مرد.
در واپسين روزهای زندگی اسماء دختر عميس را كه از مهاجران حبشه و از نزديكان وی بود، طلبيد. چنانكه نوشتيم اسماء نخست زن جعفر بن ابی‌طالب بود، چون جعفر در نبرد موته شهيد شد به ابوبكر بن ابی قحافه شوهر كرد. دختر پيغمبر به اسماء گفت: 
- من خوش نمی‏‌دارم بر جسد زن جامه‌‏ای بيفكنند و اندام او از زير جامه نمايان باشد.
- من در حبشه چيزی ديدم اكنون صورت آن را به تو نشان می‏دهم. سپس چند شاخه‌ تر خواست. شاخه‌ها را خم كرد. پارچه‏ای روی آن كشيد. دختر پيغمبر گفت: 
- چه چيز خوبی است. نعش زن را از نعش مرد مشخص می‌‏سازد، چون من مردم تو مرا بشوی! و نگذار كسی نزد جنازه من بيايد.
در آخرين روز زندگانی آبی خواست. بدن خود را نيكو شست و شو داد. جامه‌های نو پوشيد و به غرفه خود رفت. خادمه خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روی به قبله دراز كشيد دست‏ها را بر گونه‌ها نهاد و گفت من همين ساعت ‏خواهم مرد. به نقل علمای شيعه شوهرش علی(ع) او را شست و شو داد. ابن سعد نيز همين روايت را اختيار كرده است. ليكن چنانكه نوشتم ابن عبدالبر گويد؛ دختر پيغمبر اسماء را گفت تا متصدی 
شست‌ و شوی او باشد و گويا اسماء در شست ‌و شوی فاطمه(ع) با علی عليه‌السلام همكاری داشته است.
ابن عبدالبر نوشته است؛ چون دختر پيغمبر زندگانی را بدرود گفت، عايشه خواست ‏به حجره او برود. اسماء طبق وصيت او را راه نداد. عايشه شكايت‏ به پدر برد كه: 
- اين زن خثعميه ميان من و دختر پيغمبر در آمده است و نمی‌گذارد من نزد جسد او بروم. به علاوه برای او حجله‌‏ای چون حجله عروسان ساخته است. ابوبكر در حجره دختر پيغمبر آمد و گفت: 
- اسماء چرا نمی‌گذاری زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پيغمبر حجله ساخته‌‏ای؟
- زهرا به من وصيت كرده است كسی بر او داخل نشود-  چيزی را كه برای نعش او ساخته‌ام وقتی زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برايش بسازم.
- حال كه چنين است هر چه به تو گفته چنان كن.
ابن عبدالبر نوشته است؛ نخستين كس از زنان كه در اسلام برای او بدين‌سان نعش ساختند، فاطمه (ع) دختر پيغمبر (ص) بود. سپس مانند آن را برای زينب بنت جحش (زن پيغمبر) آماده كردند.
دانشمندان و تذكره‌نويسان شيعه متفقند كه نعش دختر پيغمبر را شبانه به خاك سپردند.
ابن سعد نيز در روايت‌های خود كه از طريق ابن شهاب عروه عايشه زهری و ديگران است، گويد؛ فاطمه (ع) را شبانه دفن كردند و علی (ع) او را به خاك سپرد. بلاذری نيز در دو روايت‏ خود همين را نوشته است. بخاری نيز چنين نويسد: 
«شوی او شبانه او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا ابوبكر بر جنازه او حاضر شود.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون