• ۱۴۰۳ شنبه ۱۳ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5927 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۹ آذر

نگاهي متفاوت به فيلم هامون ساخته داريوش مهرجويي به مناسبت سالروز تولد او

پارادوكسيكال

مرتضي ويسي

از زمان شكل‌گيري سينما در ايران كمتر شخصيتي به اندازه حميد هامون توانسته در ميان روشنفكران جا باز كند و به اين اندازه تاثيرگذار باشد. درواقع حميد هامون از قالب يك شخصيت سينمايي خارج و تبديل به ايماژ، ژست، يا سبك زندگي شد كه هركس دلي در گرو كتاب و شعر و به‌طور كل فرهنگ داشت به نحوي يا خود را به حميد هامون پيوند مي‌داد اگرچه منتقداني همچون شهيد مرتضي آويني از او امتناع مي‌جست و شخصيت و به‌طور كلي فيلم حميد هامون را به تندي نقد مي‌كردند.

در هر صورت حميد هامون تبديل به يك الگو شد و ويژگي‌هاي شخصيتي او شبيه يك گفتمان شد كه در دل خود ماجراها و روايت‌هاي زيادي را به همراه داشت. به عبارت ديگر حميد هامون تمام ويژگي‌ها و نشانه‌هايي را دارا بود كه يك روشنفكر ايراني «خود قرباني انگار» بايد مي‌داشت: شخصيتي افسرده و بي‌حوصله ولي در عين حال شورمند و ساختار‌شكن، عاشق فلسفه در عين حال آميخته با عرفان و گاهي اوقات مذهب، اهل شعر و شاعري، «نوستالژي باز» و درعين حال متنفر از فضاي اداري و بروكراتيك، اهل جمع و مردم دوست در عين حال منزوي و اهل تنهايي، زن دوست در عين حال زن‌ستيز، خلاصه مجموعه‌اي از تضاد‌ها و تناقض‌ها كه هر روشنفكر ايراني و شايد خاورميانه‌اي به نحوي تجربه كرده است.

مجموعه از اين مسائل دلالت بر اين امر دارد كه شخصيت حميد هامون چيزي فراتر از سينما بلكه روايت‌گر تيپ‌ها و شخصيت‌ها و افكاري است كه مدت‌هاي مديد جريان‌هاي فكري و فرهنگي اين كشور را سردمداري مي‌كردند. نسل‌هاي متمادي بعد از حميد ميراث‌دار افكار‌، ژست‌ها، حرف‌ها و به‌طور كل تيپ حميد هامون بودند، به گونه‌اي كه ما با شكل‌گيري تيپي به نام «هامون باز» در ميان جوانان مواجه شديم.

از جهتي ديگر شخصيت حميد هامون براي بخش زيادي از نسل روشنفكر و تحصيل كرده بعد از انقلاب جذاب بود و مي‌توان گفت كماكان هست. حميد هامون مانند بسياري از روشنفكران و تحصيلكردگان هم نسل خود پيشينه و صبغه‌اي سنتي داشت. از يك شهرستان دور افتاده به شهري مانند تهران آمده و قصد دارد جهان جديدي خلق كند. جهاني كه شايد در پس انقلاب57 به خيلي از انسان‌ها وعده داده شده بود اما سرخوردگي و پريشاني نصيب بسياري از آنها شده بود.

درباره حميد هامون تاكنون طي اين سال‌هاي متمادي سخن بسيار گفته شده و مطالب بسياري منتشر شده است. شخصيت هامون از منظر‌هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است و نكته جالب اينكه واكنش داريوش مهرجويي در مقابل اين قضاوت‌ها بيان نوعي بي‌اطلاعي بوده، گويي مهرجويي هيچ برنامه و قصدي آگاهانه براي خلق شخصيت حميد هامون نداشته، بلكه صرفا برآيند چيزي را به تصوير كشيد كه شخصيت خود او و اطرافيانش به‌طور واقعي به همراه داشتند. خلق چيزي كه مشاهده مي‌كرد.

درست است كه تاكنون مطالب زيادي درباره حميد هامون نگاشته شده است اما نسل من هم اين حق را دارد درباره شخصيت حميد هامون بينديشد و قضاوت خود را درباره ميراثي كه براي او به جا ماند انجام دهد. نسل ما كه شايد همان حوالي توليد فيلم هامون چشم به جهان گشودند، امروزه حق دارند به شخصيتي بينديشند كه شايد فرسنگ‌ها با آن فاصله گرفته‌اند اما ميراث‌دار چيزي هستيم كه بخشي از آن را حميد هامون و هامون‌ها رقم زد.

بنابراين در اين نوشته خواننده قرار نيست با تحليلي سينمايي و يك نقد فيلم مواجه شود. درواقع اين متن تلاش دارد با نگاهي به شخصيت حميد هامون و نسبت آن با فضاي تاريخي اواخر دهه شصت امكان پيوند اين دو امر يعني شخصيت و تاريخ آن دوران را بررسي كند و از قبل اين امر لايه‌هاي پنهان آن دوران و تاثير تاريخي و سياسي بر آينده (در حد اشاراتي كلي) را مورد تحليل قراردهد.

براي اينكه بتوانيم اين نسبت را واكاوي كنيم به چند حادثه تاريخي همزمان با خلق شخصيت حميد اشاره مي‌كنيم :

 

ترس و لرز: فروپاشي شوروي

يكي از مهم‌ترين مسائلي كه بايد درباره شخصيت حميد هامون به لحاظ تاريخي مورد اشاره قرار بدهيم نسبت اين شخصيت با واقعه فروپاشي شوروي است. فيلم هامون در سال 1368 ساخته شد و فروپاشي نظام شوروي در سال 1369 اعلام شد. اما چيزي كه واقعيت داشت نظام شوروي با ناكارآمدي‌ها و ناتواني در دستيابي به اهداف و آرمان‌هايش و همچنين اعدام‌ها و انسداد سياسي كه به همراه داشت ديرزماني بود كه در ذهن بسياري از روشنفكران جهان فروپاشيده بود. نظام شوروي ديگر براي بسياري قطب‌نما و راهنما محسوب نمي‌شد و اين امر تاثيري بسزا و عميق بر جريان‌هاي روشنفكري جهان سوم به خصوص روشنفكران چپ داشت.

روشنفكران چپ در ايران كه با تجربه انقلاب 57 و پشت سر نهادن تجربيات بعد از آن تجربيات بسيار سختي را تجربه كرده بودند به ناگاه مواجه با اين امر شدند. نظام شوروي به تمام معنا و تاثيرگذاري‌اش را بر بخش زيادي از روشنفكران ايراني از دست داده بود.

اين امر باعث شد كه بسياري از فعالان چپ ماركسيست از اين ايدئولوژي رويگردان شوند. اين رويگرداني از ايدئولوژي چپ براي بسياري از روشنفكران ايجاد يك خلأ عميق فكري، روحي، رواني و هويتي كرد. درواقع اين روشنفكران براي پر كردن اين خلأ بايد كاري مي‌كردند. بايد مي‌توانستند جهاني خلق كنند تا بتوانند از هويت روشنفكري خود دفاع كنند. اگر مي‌خواستند به دام زندگي روزمره و ملال حاصل از آن تن ندهند بايد بتوانند فضايي ايجاد كنند تا بقا پيدا كنند و اين فضا چيزي نبود جز عرفان و پرداختن به فرهنگ و ادبيات و هنر.

اختصاصا اين امر در فيلم هامون اشاره مهرجويي به كي‌يركگارد شايد به شكلي ناخودآگاه دهن‌كجي به ماركس و متفكران ماركسيست در ايران بود. ما مي‌دانيم كه كي‌يركگارد علاوه بر اينكه متفكري اهل عشق و ايمان بود در عين حال فيلسوفي ضد هگلي نيز بود كه از قبل دستگاه انديشه او مي‌توان ضرورت و همچنين اقتصادگرايي در انديشه ماركس را نيز مورد نقد قرار داد. درواقع مهرجويي با پيش كشيدن اين نام -كي‌يركگارد- و اشاره به يكي از مهم‌ترين آثار او يعني ترس و لرز در اين اثر به نحوي به تمام كساني كه عمري به ماركس‌خواني افتخار مي‌كردند و با نام او و آثارش فخر مي‌فروختند، دهن‌كجي كرد. درواقع كي‌يركگارد و ظرافت‌هاي اخلاقي و احساسي كه به همراه داشت بديل بسيار جذابي براي روشنفكراني شد كه از نظام خشك و انديشه‌هاي متحجرانه ماركسيست لنينيست خسته و سرخورده بودند.درواقع در فقدان ايده شوروي براي بسياري از روشنفكران آنها را تبديل به انسان‌هاي آواره‌اي كرده بود كه به دنبال پنهايي در جهان مي‌گشتند.

اما اين تمام ماجرا نبود. رويگرداني روشنفكران از انديشه ماركسيسم و پذيرش افكار عرفاني و رفتن به حوزه‌هاي فرهنگي، ادبي و هنري تاثير بسيار مهم ديگري داشت: «سياست‌زدايي». به عبارت دقيق‌تر يكي از ثمرات اين موضوع شكلي از سياست‌زدايي بود كه تاثيرات عميقي در تحولات پس از خودش به جا گذاشت كه بحث مفصل آن در اين مجال نمي‌گنجد.

 

اين ضعف من از كجا مياد: ادبيات ترديد

جنگ هشت‌ساله با تمام فراز و نشيب‌هاي آن در نهايت در سال 1368 و پذيرش قطعنامه 598 به اتمام رسيد. اين موضوع يك اتفاق ساده نبود بلكه نويدبخش نگرش‌ها و جهان‌هاي جديدي بود كه بسياري از مردم ايران به خصوص روشنفكران در پيش روي خود مي‌ديدند.

پايان جنگ تاثيرات عميقي بر جامعه و جهان فكري ايرانيان به همراه داشت. يكي از اين تاثيرات «ترديد» بود. پس از جنگ ذهن بسياري از مردم ايران به خصوص روشنفكران پر از سوالات و ترديد‌هاي عجيب و غريبي بود كه هرچند جرات بيان آن نبود اما وجود داشت و ما مي‌دانيم كه يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي بارز شخصيت حميد هامون ترديد‌هاي مدام بود كه بارها با بازخواني خاطرات خود و به خصوص رابطه‌اش با مهشيد به آن اشاره مي‌كرد. مثلا در جايي از فيلم در حالي كه مشغول به تميز كردن كف آپارتمان خالي خود است اين ديالوگ را به زبان مي‌آورد: «چرا اينقدر در برابر ابراز قدرت ضعيفم؟ اين ضعف من از كجا مياد؟ از پدرم؟ از مادرم؟ از وطنم؟ از مهشيد؟‌اي مهشيد...مهشيد».

درواقع در جامعه پر از شك و ترديد بود و شايد تنها از طريق ادبيات ترديد سوال‌هاي بي‌پاسخ راه بيان خود و بروز احساسات را پيدا مي‌كردند. به همين جهت حميد هامون به شكلي ناگزير درگير اين ترديد‌ها و پرسش‌هاي بي‌پاياني شد كه شايد براي هيچ كدام از آنها پاسخي نبود.

 

بدويت تاريخي كپك‌زده: ظهور سرمايه‌داري ايراني

سال 1368 در كنار پايان جنگ شروع اتفاقات مهم‌تري در جامعه نيز بود. اكبر هاشمي‌رفسنجاني در يكي از خطبه‌هاي نماز جمعه با اشاره به پايان جنگ و آغاز دوران سازندگي خبر دوران جديدي را داد كه براي بسياري اين دوران نويد شكل‌گيري شكل خاصي از سرمايه‌داري اسلامي بود كه نماد آن حضور و گسترش شركت‌هاي چند مليتي و سرمايه‌گذاري‌هاي گسترده دولت بر روي تكنولوژي‌هاي وارداتي جديد بود. اتفاقي كه به كرات و به‌طور مستقيم در فيلم به آن اشاره مي‌شد.

در يكي از سورئال‌ترين بخش‌هاي فيلم مي‌بينيم مدير اداره حميد هامون او را دعوت به پيوستن به اين جهان مي‌كند و اين ديالوگ بين مدير و حميد هامون شكل مي‌گيرد:

«مدير: واقعا نمي‌دوني از نظر اقتصادي يعني چه؟ چقدر حساسه؟

هامون: يعني بهره‌گيري از دستمزد ارزون كارگر در كشورهاي جهان سوم.

مدير: دست از اين بدويت تاريخي كپك‌زدت بردار بدبخت، ببين كره كجا داره ميره؟

هامـون: د ِ كجا داره ميره؟ آخه به چي رسيده؟ عين يه مشت سوسك و مورچه دارن توي مرداب تكنيك دست و پا مي‌زنن.»

درواقع اين درست است كه بخشي از روشنفكران از ايدئولوژي چپ بريده بودند ولي همچنان اين دغدغه‌ها و مسائل وجود داشت و از بين نرفته بودند تنها شيوه‌هاي مواجهه با آنها فرق كرده بود. درواقع راهكاري كه حميد هامون يا بهتر است بگويم داريوش مهرجويي در مقابل اين مسائل توصيه مي‌كرد شكلي از شاعرانگي و عرفان بود. دامي كه بسياري از روشنفكران و فعالان اين حوزه در آن افتادند و تاثيرات عميقي بر تحولات و تاريخ بعد از خود نهاد.

يكي از لحظه‌هاي ماندگار در فيلم صحنه‌اي است كه حميد هامون براي تست وسيله جديدي كه به بيمارستان برده شخص خاصي را پيدا نمي‌كند و خود را در معرض آزمايش اين دستگاه جديد قرار مي‌دهد.گويي اينكه حميد هامون براي حضور در اين بازار و فروش كالاي خود در اين نظام سرمايه محور بايد از خود از خون خود مايه بگذارد تا بتواند بقا داشته باشد و نتيجه‌اي ندارد جز نابودي خود حميد هامون. در واقع شايد بتوان گفت اين صحنه يكي از شاعرانه‌ترين و رمانتيك‌ترين صحنه‌هاي تاريخ سينماي ايران است. صحنه‌اي كه در آن حميد هامون براي فروش يك كالا- كالاي امروزي- بايد خون خود را در آن دستگاه ريخته، خود را نابود كند تا بتواند كالايي را به فروش برساند كه در نهايت آن بازار هم به قدري ناجوان‌مرد است كه حاضر به خريد اين دستگاه نمي‌شود.

حميد هامون هيچگاه نتوانست با اين نظام بياميزد و هرگاه حتي قصد مي‌كرد آميزشي پيدا كند چيزي جز رسوايي و تباهي در پي نداشت. فراموش نكنيم در نهايت اين عظيمي بساز بفروش نوكيسه بود كه توانست عشق او يعني مهشيد را صاحب شود. اين روشنفكر خسته افسرده قرباني چيزي شد كه درواقع نقشي در آن نداشت. به همين جهت اين سرمايه‌داري بود كه در نهايت حميد هامون را از تمام چيز‌هايي كه دوست داشت و به آن عشق مي‌ورزيد دور مي‌كرد.

 

سخن پاياني: نماينده روزگار

شايد كمتر كسي بتواند روايتي منسجم و يكپارچه از فيلم حميد هامون ارايه كند. درواقع فيلم هامون ملغمه‌اي از مسائل بود كه اين انگاره را در ذهن پرورش مي‌دهد كه گويي اصلا فيلم‌نامه‌اي در كار نبوده بلكه داريوش‌ مهرجويي تنها سعي داشته تجربيات خود و جهان پيرامون خود را به تصوير بكشد. حميد هامون هرچه كه بود درست نماينده جهاني بوده كه در آن دوران تاريخي مهم متبلور شده بود و جاودانه شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون