همچنان با تفسيرهاي خودساخته از برخي واژههاي اسلامي براي جذب نسل جوان و معترض دهههاي سي و چهل استفاده كردند حال آنكه مشي و مرامي به شدت سلسله مراتبي، كمانعطاف و شبهنظامي دنبال ميكردند. سيطره بخشي كه با مناسكي كردن هر چه بيشتر، متوقف كردن پرسشگري و نقد، القاي يكسويه و ممانعت از تفكر منطقي بر موج هيجان سوار بودند، افزايش يافت. همزمان با وقوع انقلاب اسلامي و چالشهاي پرشتاب، سران اين سازمان نه تنها هرگز به چرايي تصميمها، رفتارها و رويههاي خشن و خونبار خود پاسخ ندادند، بلكه از تهييج جوانان براي اعمال فشار و پيشبرد اهداف خود بهره گرفتند و به تدريج نقاب اسلامي-ديني خود را هم كنار گذاشتند.
مسير فرقهاي شدن اين مجموعه بهويژه پس از وقايع خشن از ترورهاي كور تا بمبگذاريهاي هدفمند كه فضاي سياسي و اجتماعي كشور را بسيار ملتهبتر كرد، تشديد و منجر به نابودي زندگي حتي بسياري افراد غيرسياسي و تحميل هزينه بسيار سنگين به روند تثبيت پس از انقلاب در كشور شد. خيانت به مردم طي جنگ تحميلي كارنامه فرقهاي سازمان تروريستي را پررنگتر كرد.
ولي چرا از چنين گروه كوچكي ساختاري تشكيلاتي شكل گرفت، چگونه و از چه مسيرهايي تغذيه مالي و پشتيباني شد و چرا با وجود عدم مقبوليت اجتماعي و عدم مطلوبيت رسانهاي از جايي به جاي ديگري در جهان كوچ داده و تغذيه شده است؟
فرقهسازي يك راهبرد ديرينه قدرتهاي جهاني براي ايجاد گسست اجتماعي به شمار ميرود. از طريق فرقهها ميتوان اعضايي باورمند، پيرواني بيچون و چرا و لشكري متاثر از شور و هيجان (بدون شك و درنگ منطقي) و مجموعهاي ضداجتماعي گردهم آورد و با مناسكسازي و آيينهاي نوساخته جذابيت ايجاد كرد.
اگر تاريخ دويست سال اخير را مطالعه كنيم، ميبينيم اين سياست به ويژه از سوي حلقهها و اتاق فكر اروپايي (انگليسي-فرانسوي) و سپس امريكايي چگونه منافع قدرتها را از طريق شعبدههاي فرقهاي تامين كرده و به عنوان بازوي داخلي شوربختانه از نيروي برخي جوانان آن جامعه براي پيشبرد اهداف خود بهره گرفتهاند.
چرا و چگونه هنوز سازمان-فرقههايي از اين دست در منطقه خاورميانه وجود دارند و اين سازمان-فرقه مشخص از ميان چه بخشهايي از جامعه جذب نيرو يا طعمهيابي ميكنند. با وجود رصد نهادهاي ذيربط، تشخيص كلي جامعه و رويگرداني عموم مردم چرا همواره بايد در مورد تحرك رويكردهاي فرقهاي در هر لباس و شكلي و بهويژه با شعار و به نام آزاديخواهي يا اسلامخواهي يا گونههاي ديگر هوشيار و پيشگيريكننده و قاطع بود.
چرا ميتوان اين گروه/سازمان/جمعها
را فرقه-سازمان ناميد؟
واژه فرقه عبارتي براي اشاره به گروههايي نوپديد است كه باورهاي آنها يا رفتارهايشان از نظر عموم مردم غيرعادي يا غريب به شمار ميرود. از واژه فرقه براي گروههايي ساختارمند استفاده ميشود كه باورها يا رفتارهايي غيرمنطقي و افراطي دارند، مدعي نجات و آزادي بشر هستند، هدفهايي آرماني و دستنيافتني تعريف ميكنند و افراد را به اميد روزي روزگاري نامعلوم ولي آرزويي و تحقق اين آرمانهاي شعاري به بيگاري ميكشند.
اين كلونيها به تدريج پيچيده ميشوند و در ساختاري هرمي فرد يا افراد راس هرم را آرمانيسازي و بزك كرده و از سوي ديگر رويههاي عادي زندگي را نقد و كمارزش ميكنند و از راه تعريف مناسك و آيينهايي رويههاي قالبي اجباري ايجاد ميكنند كه تخطي از آنها پيامدهايي حتي تا حد حذف فيزيكي و مرگ فرد يا اطرافيان او را به دنبال دارد. گرچه مفهوم فرقه در علوم اجتماعي در دهه ۱۹۳۰ مورد توجه در حوزه پژوهشهاي رفتارهاي مذهبي قرار گرفت و بيشتر به گروههاي مورد انتقاد كه اعتقاداتشان با قرائت رسمي مسيحيت متفاوت بود، اطلاق ميشد ولي در جايجاي جهان، در رصد پيرامون پيروان اديان ديگر هم قابل رديابي و مطالعه بود. در دهه ۱۹۷۰ جنبشهاي ضدفرقهاي به وجود آمدند. پيدايش جنبشهاي ضدفرقهاي تا اندازهاي محصول اعمال خشونتآميز و رفتارهاي مجرمانهاي بود كه توسط اعضاي بسياري از فرقهها صورت گرفته بود. بهطور مشابه مسائل مرتبط با فرقههاي آخرالزماني و همچنين فرقههاي مخرب هم به شكل پيوسته مورد توجه بوده است. دولتها، سياستهاي گوناگوني را در قبال فرقهها پيگيري كردهاند. طيف اين سياستها از تحمل و مدارا تا برخورد خصمآميز كشيده شده است. مفهوم فرقه در سال ۱۹۳۲ و توسط جامعهشناس امريكايي هاوارد بوكر و به عنوان نسخه كامل شدهاي از تيپشناسي
كليسا-فرقه ارايه شده توسط متخصص الاهيات آلماني ارنست ترولتش، به دستهبنديهاي جامعهشناسان وارد شد. بعدها تقسيمبنديهايي بر اساس اين دستهبندي شكل گرفت، با تاكيد مضاعف بر فرقهها به عنوان گروههاي مذهبي انحرافي كه «دريافتهاي شخصي خود را خارج از فرهنگ قالب مذهبي مطرح ميكنند.» اعتقاد غالب بر اين است كه اين اتفاق به تنشهاي شديد بين اين گروه و فرهنگ عمومي جامعهاي كه گروه در آن قرار دارد، منجر ميشود. جامعهشناسان معتقدند كه برخلاف اقليتهاي مذهبي كه محصول يك انشعاب مذهبي هستند و
از اين رو پيوستگي خود را با اعتقادات و رفتارهاي سنتي حفظ ميكنند، فرقهها به شكل ناگهاني و پيرامون عقايد و مناسك شكل ميگيرند. مرور اين تعريفها در واكاوي، گوياي غلبه ماهيت فرقهاي در فرقه-سازمان منافقين (مجاهدين خلق) از هنگام انشعابهاي نخستين درونگروهيشان و امكان يافتن توجيه خشونت شديدشان در بحبوحه پيش از و هنگام انقلاب اسلامي است. رفتارهاي آييني، بازيوارههاي پرخطر، شعارهاي آرماني و تركيب عجيب چپگرايي با الفاظي اسلامي ميتوانند ازجمله زمينهسازهاي جذب نوجوانان و جوانان عمدتا قشرهاي اجتماعي و اقتصادي متوسط و كمبرخوردار شده باشد، چون ريشههاي خشن كمونيستي داشته براي تعريف هويتي مستقل با بهرهبرداري از مفهومهاي كليدي مانند خلق در واقع ضمن نگاه تودهوار به افراد براي راس هرم قدرت خود جايگاه فراتوده يا فراخلق تعريف كرده كه منابع و توده بيشكل در خدمت راس هرم است و در شكل مناسكي اين جمع بيشكل شده تودهوار را از علاقهها، نيازها، هويتها، روزمرّگيها و انسانبودگيهاي خود باز داشته و به خدمت قدرتخواهي خود وادار كرده است.
گرچه اين مرور يك نگاه كلي و عمومي است ولي ميتوان از ديدگاه روانشناختي به خسارتها و پيشگيري از آسيبهاي اين فرقه-سازمان و چنين فرقههايي در منطقه پرداخت. براي كاستن از آسيبهايي كه چنين جمعهاي ساختارمند فرقهاي به جامعه، منطقه و كشورها تحميل ميكنند بايد از توسعه توده انساني تابع و بيشكلشده پيشگيري كرد. نيروي پيادهاي كه با پيوستن به اين فرقه-سازمانها بايد زيست طبيعي انساني خود را فداي آرمان ناروشن، متوهمانه و خودشيفتگي سازماني راس فرقه كند، خشم و هيجانهاي منفي ناشي از محروميت خود را در تخريب نظامها و ساختارهاي اجتماعي عرفي و مورد توافق جمعي و به تمسخر گرفتن زندگي عادي شهروندي مردم صرف ميكند. براي كاستن از اين خسارتهاي انساني و اجتماعي بدانيم چنين ساختارهاي فرقهاي براي چه كساني گيرايي دارند؟ بخش چشمگيري از جامعه هدف فرقهها، افرادي هستند كه از نظر شخصيتي انعطاف كمي دارند. افرادي كه دچار سرسختي شناختي باشند مستعد باور بيچون و چرا و تبعيت كور هستند. انعطاف شناختي و مهارتهاي تفكر به ما كمك ميكنند در برابر ايدهها و شعارهاي آرماني استثمارگرانه يا وعدهدهنده پرسش كنيم و سازگاري با ارزشها، واقعيتها و امكانپذيري آنها را نقد كنيم.
بخش ديگري از سازوكارهاي جذب اين فرقهها بر تشخصدهي كاذب به افراد در فضايي رويايي و كاذب و ازسويي تجربههاي هيجان-بنياد بازيهاي رواني-رفتاري زندگي غيرعادي و مخفيكاري و مناسكسازي بنا نهاده شده است. گروه هدف اين فرقهها لزوما از طبقه اقتصادي خاصي (نابرخوردار يا برخوردار) نيستند، بلكه به نظر ميرسد در كنار شرايط اجتماعي-اقتصادي ويژگيهاي شخصيتي افراد و امنيت فضاي خانواده براي طرح مسالهها عاملهاي مهمتري باشند. اين فرقه-سازمانهاي شبهنظامي بهويژه با تكيه بر تهييج و كاستن از پرسشگري منطقي كار خود را پيش ميبرند و با استفاده از كلاژي تكهتكه از خبرها و رويدادها تلاش ميكنند رفتار خشن خود را توجيه كنند ولي به همه وجوه واقعيت نميپردازند.
پرورش شخصيت سالم يكي ديگر از راهبردهاي پيشگيرانه است. دسترسيهاي عادلانه به فرصتها و سرمايهها ميتواند در رشد و پرورش شخصيت سالم اثرگذار و خشنودي و رضايت فردي و اجتماعي را افزايش داده و مانع جذب افراد جامعه باشد. خانوادههايي كه فضاي گفتوگو و تبادل افكار براي فرزندان خود فراهم ميكنند و نسبت به چالشها و رخدادها بحث و تحليل در پيش ميگيرند، فضاهاي بهتري براي پرورش پرسشگري، مشورت و راهنمايي گرفتن، اعتماد و انسجام و تشخيص هنگام خطر فراهم ميسازند. سبك فرزندپروري مقتدرانه دموكراتيك ميتواند فضاي اعتماد متقابل را بهبود ببخشد. نميتوان وظايف پايه و پيشگيرانه نظارتي و مراقبتي خانواده و والدين در پرورش و پايش فرزندان را به مدرسه يا ضابطان و دستگاههاي تخصصي تفويض كرد. كار تخصصي نهادهاي رسمي از آموزشي تا نظارتي سطح ديگري از مسووليتهاست. ايجاد فضا و فرصت نقشآفريني اجتماعي براي آحاد جامعه كمك ميكند پيوستگي اجتماعي و احساس تعلق قويتري شكل بگيرد. جامعهشناساني كه حاشيهنشيني و پيامدهاي طرد اجتماعي را مورد مطالعه قرار دادهاند همواره در مورد خطر تشديد بيگانگي اجتماعي و در پي آن شكلگيري و فعاليت و يارگيري گروههاي سازمانيافته بزهكار هشدار ميدهند. چنانكه در گزارشهاي نهادهاي بينالمللي مستند شده منابع تغذيه و تامين مالي و پشتيباني چنين فرقه-سازمان تروريستي مانند هر ساختار تروريستي ديگر ناروشن و مبتني بر تجارت سياه و بزهكارانه است بخشي از سازوكارهاي جذب اين فرقه-سازمان متمركز بر گروههاي اجتماعي كه مورد طرد يا انكار واقع شدهاند، از انعطاف شناختي و مهارتهاي حل مساله و تعامل مثبت كمتر برخوردار هستند، طراحي و اجرا شدهاند كه در پيشگيري بايد به اين راهبردها و روشها توجه كافي و علمي داشت. گرچه رصد و پايداري امنيت كار تخصصي نهادهاي مشخصي است ولي نميتوان همواره انتظار داشت كه كاستي، غفلت و كمكاري ديگر نهادها ازجمله آموزش، رسانه و خانواده را نهادهاي امنيتي جبران كنند. در كنار راهبردهاي تخصصي امنيت داخلي و خارجي، در فضايي كليتر فراهم كردن زمينه گفتوگو (گفتن و شنيدن)، امكان عادلانه براي رشد و بالندگي، دسترسي عادلانه به خدمات آموزشي، بهداشتي، شغلي و اجتماعي، توجه به زمينههاي پرورش شخصيت و منش، ايجاد فضاي امن پرسشگري و پذيرش گوناگوني در چارچوب قانون، پرورش مهارتهاي تفكر، رسيدگي عادلانه به مسائل و تقويت هويت ملي و تعهد فردي و اجتماعي به مصالح كلان ملي همگي راه و روشهايي هستند كه پيشگيرانه به كاهش خطرهاي اجتماعي، متوقف كردن پروژههاي جذب فرقهاي و تامين امنيت و حمايت فراگير كمك ميكنند. نقش والدين، خانواده و نهادهاي اجتماعي در پايش و مراقبت همدلانه و هوشياري نسبت به تغيير رفتار و رويهها، سازوكارهاي دوستيابي و تغيير خلق و خوي فرزندان و اعضاي خانواده هم بسيار مهم و تعيينكننده است. جامعه ايران امروز با وجود كاستيها، نقدها و حتي برخي نارضايتيها خوشبختانه هنوز در مجموع چاره كار خود را درون خانواده بزرگ جامعه ايران و از راههاي كمهزينه داخلي دنبال كرده است و به مديريت عادلانه پاسخ مثبت ميدهد. اميد كه پايبندي جمعي نسبت به گفتوگو، توافقسازي و چارهجويي و همكاري براي بهبود و پيشرفت موجب كاستن از هزينهها، مراقبت پيشگيرانه از نسل جوان و ترميم انسجام و پيوستگي ملي شود.