• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5932 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۵ آذر

نگاهي به جذابيت‌هاي ماندگار «ريوبراوو»

وسترن با طعم شكلات

محسن خيمه‌دوز

وسترن يك ژانر سينمايي است كه هر چند از شمايل كابوهاي اسب‌سوار ششلول‌بند برآمده، اما با جادوي سينما و هنرنمايي‌هاي چندوجهي‌اش تبديل به نوعي روايت ‌شده كه از زمان ارسطو تا زمان پست‌مدرن بي‌سابقه مانده و در هيچ دسته‌بندي روايتي نمي‌گنجد، نه در ساختار روايتي ارسطويي، مدرن و پست مدرن، نه در فرم‌هاي چندگانه تجربه‌شده‌اي كه اين ساختارها تجربه كرده‌اند و اين ويژگي سينماي وسترن است، سينمايي كه اگر بخواهيم بهترين يا يكي از بهترين‌هايش را انتخاب كنيم بي‌شك به «ريوبراوو» (Rio bravo (1959 مي‌رسيم. به يكي از ماندگارهاي وسترن و از نگاه برخي، بهترين وسترن سينما. ساخته هوارد هاكس، با بازي: جان وين، دين مارتين، آنجي ديكنسون، ريكي نلسون، والتر برنان.
فيلمي سرشار از آيكون‌ها و نشانه‌هايي كه بعيد است ديگر اينچنين زيبا كنار يكديگر قرار گيرند. از قهرمان تنهاي سوار بر اسب تا غروب قهوه‌اي‌رنگ خورشيد، از خيابان‌هاي خاكي پر گرد و غبار تا تفنگ‌هاي ريز و درشت، از شلوار پاچه‌گشاد كابوي تا پوتين چرمي‌اش با چرخ‌دنده كوچك پشت پوتين براي زدن زير شكم اسب كه تندتر بدوند، از كافه‌هاي پر دود و پر سر و صدا تا انبار علوفه و كاه و يونجه در گوشه‌اي از يك خيابان، از خانه‌هاي چوبي تا شيشه‌هايي كه هنگام زد و خورد خيلي زود متلاشي مي‌شوند، از صداي وزش باد كه مقدمه توفان درگيري‌هاست تا صداي شليك گلوله و انفجارهاي ديناميت، همه از آيكون‌هاي به يادماندني وسترن‌اند.
از ديگر ماندگارهاي سينماي وسترن، يكي تيتراژهاي جذاب آنهاست و ديگري موسيقي متن فيلم‌هاست كه انگار فقط براي خود آنها ساخته شده و مثل خود وسترن بي‌همتاست. از موسيقي‌هاي جذاب انيوموريكونه (به ويژه براي سه‌گانه‌اي كه سرجيو لئونه ساخت) تا موسيقي ترانه‌هاي كانتري كه در لحظات فيلم‌هاي وسترن جاري است.  تركيب چنين اجزايي براي مخاطبان هر كشوري خاطره‌انگيز است به‌طوري كه هر كشوري سعي كرد يك بار هم كه شده شانس خودش را در اين ژانر بيازمايد. ايتاليا با سرجيو لئونه و سرجيو كوروبوچي و فيلم‌هاي موسوم به وسترن اسپاگتي، هند با فيلم شعله، ايران و ايتاليا با فيلم «مردانه بكش» با شركت محمدعلي فردين، همه با الهام از وسترن امريكايي و در راس همه آنها، ريوبراوو ساخته شدند.
داستان ريوبراوو قصه درگيري كلانتر چنس (جان وين) است با گروهي خلافكار در يك شهر كوچ در تگزاس كه نهايتا درگيري‌شان بايد به نفع قانون تمام شود، اما مامور قانون امكاناتش محدود است، همراهانش يكي پير است و لنگ (استامپي با بازي والتر برنان در يكي از بهترين بازي‌هايش)، يكي معتاد به الكل است و ناتوان در استفاده درست از اسلحه (با بازي دين مارتين در نقش دود، يكي از بهترين شخصيت‌هاي وسترن كه تاكنون خلق شده) و ديگري جوان فرز و باهوشي است (با بازي ريكي نلسون در نقش كلورادو) در نقطه مقابل دود. 
در كنار اينها خرده‌روايت عشق يك زن خلافكار (با بازي آنجي ديكنسون در نقش فدرز) به كلانتر وجود دارد كه به نمك فيلم مي‌افزايد و به آن طعمي از شكلات مي‌دهد، به‌طوري كه بار خشونت وسترن را كم مي‌كند بي‌آنكه لطمه‌اي به شمايل وسترن وارد كند و اين جدا از هنرنمايي دين مارتين و ريكي نلسون در خوانندگي و نوازندگي است كه يك مورد آن را در سكانس درون كلانتري مي‌بينيم. يك دليل استقبال از ريوبراوو و ماندگاري‌اش در همين خرده‌روايت‌هاي تسهيل‌گر فيلم است. به اين معنا، ريوبراوو سرگرم مي‌كند و در بازار تجاري فيلم موفق است ولي به ابتذال نزديك نمي‌شود، زيرا ردپاي تكنيك در همه بخش‌هايش ديده مي‌شود و نيز گاه اشاره‌هايي هوشمندانه به روانشناسي شخصيت‌ها دارد. روانشناسي كلانتر و زني كه عاشقش شده و جدال‌هاي عاشقانه مخفي و زيرپوستي آن دو، روانشناسي اعتماد به نفس و عدم اعتماد به نفس در كاراكتر دود، روانشناسي محافظه‌كار بودن مردم شهر و شجاعت جوان تجربه‌گرا (كلورادو با بازي ريكي نلسون) كه تشنه تجربه كردن و آموختن است، روانشناسي كلانتر با سابقه و جدال او با جوان جوياي تجربه و اين همه بدون شعارهاي گل‌درشت، زيرا مخاطب در نهايت براي ديدن سرگرمي و در نهايت براي لذت بردن از نوعي زيباشناسي سينمايي به سالن آمده است، آن هم سالني با پرده عريض كه تنها مكان مناسب براي ديدن وسترن است. پديده‌اي كه نسل امروز هيچ شناخت و تجربه‌اي از آن ندارد و نمي‌داند كه وسترن بدون پرده عريض تقريبا بي‌معني است و سينما هم بدون وسترن حتما چيزي كم دارد و شايد بشر امروز اگر فيلم مي‌سازد و در آن از انواع خشونت بدون قهرمان، تاريكي بدون رنگ، بدبيني بدون هدف و سرو صداي بدون موسيقي ماندگار استفاده مي‌كند انگار كه گويي دنبال اصل خودش مي‌گردد و نمي‌يابد، خويشتني به نام وسترن. دنياي رنگ، موسيقي، طنز، شليك، بدمن، قهرمان، عشق و لطافت در كنار هم مثل ريوبراوو.
قهرمان ريوبراوو، قهرمان پوشالي، كارتوني و سورئاليستي نيست، بلكه از جنس انسان معمولي است كه ضعف دارد، كتك مي‌خورد، زمين مي‌افتد و در برابر زيبايي و كشش جنسي عاطفي جنس مخالف دچار تشويش و اضطراب مي‌شود و باز همچنان قهرمان مي‌ماند و بر مشكلات غلبه مي‌كند. دو عامل در چنين معجون خوش‌ريختي دخالت تام دارد. اول هوارد هاكس است با فيلمنامه، كارگرداني و مديريت دوربين او در دكوپاژ و ميزانسن‌هايي كه داده و دوم اسطوره تكرارنشدني بازيگري سينماي وسترن، جان وين است. كسي كه شمايل وسترن بدون او نه هويت دارد، نه عينيت. اسطوره جان وين آنقدر بر سينماي وسترن و بر سينماي هوارد هاكس (و جان فورد) و بر فيلم ريوبراوو سايه انداخته كه نه تنها مردم ديگر كشورهاي جهان كه خود مردم غرب هم، وسترن را با شمايل جان وين مي‌شناسند، نه جان وين را با وسترن. بنابراين وقتي تركيب هوارد هاكس و جان وين در كنار كستينگ جذاب و با نمك دين مارتين، ريكي نلسون، آنجي ديكنسون و والتر برنان قرار مي‌گيرد شاهكاري فراموش‌نشدني به نام ريوبراوو خلق مي‌شود كه هم گيشه را فتح مي‌كند، هم خاطره مي‌سازد، هم از مرزهاي زيباشناسي به نفع ابتذال عبور نمي‌كند، هم ادعاهاي شعارگونه براي «خود را متفاوت نشان دادن» ندارد. راز اينكه چنين فيلمي از زمان ساختش فراتر مي‌رود همين است. چنين فيلمي دو حيات متفاوت پيدا مي‌كند. حيات زمان اكرانش براي كساني كه در زمان ساخت ريوبراوو مي‌زيستند و اغلب ديگر نيستند و دوم حيات پس از اكرانش كه تنها اندكي از انبوه فيلم‌هاي تاريخ سينما به آن مي‌رسند. آن همزماني كه انبار راكد در انتظار فيلم‌هاي فراموش‌شدني است كه پس از حيات اول در انتظار آنهاست. ولي ريوبراوو انگار هرگز به انبار راكد فيلم‌هاي اكران‌شده نرفته و نمي‌رود، زيرا پس از گذشت نزديك به يك قرن كه از توليد اين فيلم مي‌گذرد، همچنان زنده و شاداب در حيات دوم اكران خود قرار دارد. 
ريوبراوو برخلاف وسترهاي شلوغ پر سرو صدا، وسترني آرام است. تركيب وسترن و آرامش، نه تنها ريتم فيلم را كند نمي‌كند و هيجانش را نمي‌گيرد، بلكه آن را ديدني‌تر هم مي‌كند. يك راز ديگر از ماندگاري ريوبراوو همين است. در اين نكته عجيب پر از ريسك كه فيلم با آرامش و بدون ديالوگ آغاز مي‌شود. هم در تيتراژ فيلم كه گروهي از كابوهاي مسلح به آرامي در يك جاده تپه‌اي با اسب حركت مي‌كنند و موسيقي مي‌نوازد، هم بعد از تيتراژ كه انگار دردسرهاي كلانتر يا همان قهرمان فيلم (با بازي جان وين) را بدون حضور خود قهرمان و در روايتي صامت و بدون كلمه و عبارت و فقط با تكيه با تصاوير سينمايي مي‌بينيم و اين همان تمايز اساسي وسترن با ادبيات و با ديگر ژانرهاي سينمايي است كه در ريوبراوو به زيبايي به تصوير درآمده است؛ در هنگام نگارش اين متن متوجه شدم كه از دوران نوجواني كه اين فيلم را مي‌ديدم دقيقا نمي‌دانم چندبار اين فيلم را ديدم، همواره مجذوب سكانس آغازين فيلم بودم ولي از ماهيت اين جذابيت اطلاعي نداشتم و هر بار كه اين سكانس بدون كلام افتتاحيه را مي‌ديدم انگار قلابي از درون فيلم به سمت من پرتاب مي‌شود و مرا تا پايان فيلم با خودش مي‌برد. هوارد هاكس با اين ترفند سينمايي نه تنها جذابيت متفاوتي در سينماي وسترن خلق كرده، بلكه راه شخصيت‌پردازي در سينماي تيپ‌محور وسترن متعارف را نيز هموار كرده و وسترن را به سينماي شخصيت‌پرداز ارتقا داده است. ريوبراوو به دليل همين جادوي نامرئي است كه تاريخ مصرف ندارد و همچنان ديدني است. به ويژه روي پرده عريض.
و شايد جادوي ريوبراوو براي مخاطبان ايراني بيشتر باشد وقتي كه فيلم را با دوبله درخشان صداهاي جادويي دوبله دهه چهل روي پرده عريض ديدند. ايرج دوستدار به جاي جان وين (در نقش كلانتر چنس)، چنگيز جليلوند به جاي دين مارتين (در نقش دود، معاون كلانتر)، رفعت هاشم‌پور به جاي آنجي ديكنسون (در نقش فدرز، زن خلافكاري كه عاشق كلانتر چنس مي‌شود)، عزت‌الله مقبلي به جاي والتر برنان (استامپي غرغروي معاون كلانتر) و عزت‌الله انتظامي به جاي هري كاري (در نقش هارولد رييس باند خلافكاران) خاطره جذاب و مضاعفي براي سينماگران ايراني برجاي گذاشتند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها