درنگي بر آثار هليا سلماني در گالري كاما
نويد نوزايي انساني منزه
شهرام زعفرانلو
آثار هليا سلماني سراسر چالش، تحرك، دگرگوني، سياليت و تعليق است. تمايل به رهاشدگي ابدي در بيزماني مطلق، ديوارهاي محدوديت و تعلقات را درمينوردد و مرگ و نوزايي را فرياد ميزند. هستي آن، آبي است كه پادشاه حيات آن ماهي است. انسان، حاصل رشد و نمو است و روح و جسمانيت انساني، فرآورده متعالي و نهايي اين شرايط و فرآيند است. درهم تنيدگي تضادها با بافتي خلاقانه و پويا، فرمدهنده اساطيري بنيانهاي جهان رويايي آثار است. خيالات بيننده به شكلي روان در اين هستي سيال به گردش واداشته شده و به انكار شيرين واقعيت، منتهي ميشود. تنهاي منعطفِ در حال تكوين، از فروپاشي و حيات مرگ به زيستي منتج ميشوند كه نويدبخش آفرينش در بطن خلاقيت است. پيچيدگي نه در تعدد عناصر، بلكه در تركيبات پيكرهها و فراروي از واقعنمايي بيمعنا، نهفته است. فرم بياحساس و سرد چهره ماهي كه همهچيز را گنگ و معلق ميسازد، ميل جستوجوگر ما را به زير هر فلس تن ماهي رهنمون ميشود تا راز و رمزي از درونياتش را دريابيم. چنين بافندگي تن را در ساير كالبدهاي زايشگر آثار اين هنرمند ميتوان ديد و ناخواسته كنجكاو و حيران شد. با وجود غلبه بيزماني و نامكاني، همه چيز در مسير آيندهاي اميدبخش سير ميكنند و نوزايي بكر و غيرقابل پيشبيني از بدنهاي انسانهايي بيپيرايه اما آرزومند را مژده ميدهند. آنچه اين نقاشيها را به تلنگري مهيب بدل ميكند، اعلان فقدان نسيان اذهان كرخت و پوسيده ماست براي فهم مردهگراييهاي بيامانمان در كنار بيناييهاي از دست رفته بيريشه برهوت حاكم.