ناترازي نظام رسانهاي ايران
چراكه بخشي از مطبوعات و سايتهاي خبري ما را رسانههاي مستقل و حرفهاي تشكيل ميدهند، اما در همين رسانههاي مستقل هم نوعي باز ناترازي به چشم ميخورد كه ناشي از عقبماندگي تاريخي آنان است. اين رسانهها سالها تحت فشار محدوديتهاي محتوايي و حرفهاي بودهاند و هنوز هم هستند. نبود تعادل بين انتظارات از رسانه و توان رسانه ناشي از سياستگذاريهاي كلان غيرحرفهاي و ساختارهاي مرعوبكننده است. محدوديتهاي حاصل از دگمانديشيها و تنگنظريها و برخوردهاي ناموجه طي سه دهه اخير مانع از اين شده كه مطبوعات و سايتهاي خبري خصوصي ما رشد كنند و به توسعه سختافزاري و نرمافزاري دست يابند. اين رسانهها همواره تيغ توقيف و تعطيلی را بر سر خود احساس ميكردهاند و كوچك و ضعيف ماندهاند. روزنامهنگاران نتوانستند تشكيلات حرفهاي خود را داشته باشند و انجمن صنفيشان تعطيل شد. هر موقع تيراژشان بالا ميرفت بايد به خود ميلرزيدند كه به بهانهاي تعطيل شوند. طي اين سالها بسياري از روزنامهنگاران مهاجرت كردند يا شغل خود را عوض كردند. اينها ناترازيهايي است كه به چشم نميآيد اما يك جامعه را از داشتن رسانههاي قدرتمند و مستقل و حرفهاي محروم ميكند. در اينجا بايد اين را هم گفت كه تضعيف و كاهش توان اثرگذاري و نظارت اجتماعي رسانههاي خصوصي و مستقل صرفا ناشي از رشد فناوريهاي نوين ارتباطي نيستند، چنانكه در كشورهاي توسعهيافته ميبينيم رسانههاي سنتي هنوز نفوذ بالا و دامنه اثرگذاري گستردهاي دارند. بنابراين نميتوان تقصير اين ناترازي را به گردن فناوري انداخت. اكنون به جز معدود رسانههاي خصوصي بزرگ، بقيه رسانههاي مستقل تجهيزات كافي و سرمايه و نيروي انساني كافي براي عملكرد حرفهاي در دنياي پيچيده فناورانه رسانههاي امروز را ندارند. اين رسانهها ديگر قادر نيستند انبوه مخاطبان را با خود همراه كنند و بر افكار عمومي آنچنان كه شايستهاش هستند، اثر بگذارند. شايد وجود همين معدود رسانههايي هم كه گاهي موج خبري درست ميكنند يا با حرفهايگرايي به موضوعات مورد علاقه مردم ميپردازند بيشتر به معجزه شباهت داشته باشد. بنابراين ميبينيم كه بخشهاي مختلف نظام رسانهاي در ايران گرفتار ناترازي است. رسانههاي داخلي ما با شرايط فعلي توان جذب اغلب مخاطبان را ندارند و بودجههايي را هم كه به بسياري از آنها اختصاص داده ميشود، تلف ميكنند. باز هم بايد تاكيد كرد كه اين ناترازي مثل ناترازي گاز و برق نيست كه به خاموشي و تعطيلي مدارس و شهركهاي صنعتي منجر شود و ملموس و قابل مشاهده از سوي همه باشد. اما براي اهل فن در حوزه رسانه و ارتباطات هر روز قابل مشاهده است و هنگام مصايب و بزنگاهها و مقاطع حساس تاريخي نيز نقصانش جلوي چشم همه ميآيد. شايد اين ناترازي به همان دهشتناكياي باشد كه ناترازي گاز و برق، اما كسي بدان توجهي نميكند چون كه ميتوان آن را زير فرش و در پستو قايمش كرد يا نظريههاي نامربوطي مثل جنگ روايتها انكارش كرد يا دست به مظلومنمايي زد. ناترازي نظام رسانهاي ايران به همان اندازه كمبود برق و گاز صدمهزننده و آسيبزا است، اگر مهلكتر و عميقتر نباشد.