سيمين سليماني
اين روزها نه تنها فضاي خبري حوزه موسيقي كه تا حدودي توجه بسياري از كاربران فضاي مجازي هم متوجه موضوع «آواز زنان» است. بخشي از گفتوگوي اخير حسين عليزاده با يك رسانه برونوطني هم كه مورد توجه كاربران شبكههاي اجتماعي قرار گرفته، به انتقاد از محدوديتهايي ميپردازد كه بر موسيقي در ايران اعمال ميشود. عليزاده بهطور ويژه درباره ممنوعيت صداي زنان گفته و اين مساله را غيرمنطقي و توجيهناپذير دانسته است. البته كه اين صحبتها پيشتر هم بارها از زبان همين آهنگساز و ديگر اهالي موسيقي و بهطور كلي فرهنگ و هنر به شكلهاي مختلف بيان شده است. صفحه موسيقي «اعتماد» هم در اين سالها موضوع فعاليت زنان در عرصه موسيقي چه در كسوت نوازنده و چه در كسوت خواننده را بارها سوژه خود قرار داده است. با زنان خواننده بارها گفتوگو داشتهايم و همچنين با كارشناسان موسيقي كه درباره تبعات منفي ممنوعيت صداي زنان هشدار دادهاند. اين موضوع نه تنها از نگاه هنري، بلكه حتي از نگاه حقوقي هم بارها مورد توجه قرار گرفته است.
بنابراين در اين نوشتار كوتاه به تكرار مكررات تاكيد نخواهيم داشت. موضوعي كه اين روزها بيش از پيش به آن توجه ميشود، مواجهه افراد به ويژه خود هنرمندان عرصه موسيقي با ممنوعيت خوانندگي زنان است كه در ادامه به آن اشاره ميشود.
پيشتر و در خلال گفتوگوهايي كه با زنان خواننده داشتيم، دو رويكرد متفاوت نسبت به كنسرتهاي زنانه وجود داشت كه اگرچه هر دو بر حق خواندن زنان تاكيد داشتند، اما همسو با هم نبودند. عدهاي معتقد بودند كه برگزاري اين كنسرتها كه زنان براي زنان بخوانند از «هيچ» بهتر است و لااقل فعاليت زنان را در اين عرصه پويا نگه ميدارد و عدهاي مخالف اين موضوع بودند و اعتقاد داشتند چنين رويكردي به هنر نادرست است و مسير را براي زناني كه ميخواهند در حوزه فعاليتشان هنر خود را آزادانه ارايه دهند، دشوارتر خواهد كرد.
اينجا اين موضوع را با يكي ديگر از فعاليتهاي محدود شده زنان مقايسه ميكنم تا موضوع روشنتر شود. به زنان گواهينامه موتورسيكلت داده نميشود؛ با اينكه به لحاظ قانوني منعي براي صدور گواهينامه زنان وجود ندارد، زنان ما حق دارند پشت موتور بنشينند ولي به لحاظ قانوني حق ندارند موتور برانند؛ چرا؟ چون گواهينامه برايشان صادر نميشود! اين همه تناقض را چگونه بايد جمع كرد؟ پشت موتور نشستن با راندن موتور چه فرقي دارد؟! اما هيچ چارهاي براي اين مشكل تاكنون انديشيده نشده و اغلب كسي و نهاد يا سازماني پاسخگو نيست و بالطبع مسووليتش را هم نميپذيرند.
حالا شما به جاي موتورسواري در پاراگراف بالا بگذاريد، خوانندگي! نه به عنوان فقط «هنر» به عنوان يك شغل و در واقع مشغله هنري.
يك فرد فارغ از جنسيت به عرصه موسيقي وارد ميشود، شايد هم نوجوان است و حتي به هنرستان موسيقي رفته، بعد در دانشگاه موسيقي درس خوانده است، هم هنرستان و هم دانشگاه مجوز از حاكميت دارند و حالا پس از فارغالتحصيلي اين افراد ديگر نميتوانند «فارغ از جنسيت» كار كنند، چون هر لحظه ممكن است نوازنده زن را از صحنه پايين بكشند، چون به مذاقشان خوش نيامده يا به خواننده زن بگويند ميتواني بخواني ولي خب بايد همخوان داشته باشي... همان حكايت موتورسواري است، زن ميتواند سوار موتور شود ولي نميتواند آن را براند! اينجا هم زن ميتواند بخواند ولي در سايه صدايي ديگر، او بايد همخوان باشد!
اين دغدغه حالا بيشتر از هر زمان ديگري بالا گرفته! پيشتر هم فضاي مجازي پر بود از صداي خوانندگان زن، وقتي زنان راهي نميبينند براي اينكه از مجاري حقوقي مطالبه بحق خود را به دست آورند و پيش روي آنها سدي با قدرت بالا، مانعشان ميشود، بهطور طبيعي مسيرهاي ديگري را پيدا ميكنند حالا يكي در پلتفرمهاي مجازي هنرش را ارايه ميدهد و يكي در «كنسرت فرضي» يا كانسپتهاي ديگر... .
كمي درباره تبعات اين قوانين نانوشته بدانيم؛ اول درباره زنان فعال در عرصه موسيقي به ويژه خوانندگان بگويم، بسياري از زنان فعال در اين عرصه به خاطر اين محدوديتها مهاجرت كرده و همچنان اين حكايت باقي است كه همين حالا نام چندين نفر از آنها به ذهنم رسيد كه در چند سال اخير با آنها گفتوگوهاي مفصل و غيرمفصل داشتم، اما حالا هواي وطن خود را تنفس نميكنند؛ زناني كه به واسطه «جنسيت» كارشان با محدوديت مواجه است كه اگر نبود چه بسا اغلبشان مهاجرت نميكردند و همين جا شغل و هنرشان را پي ميگرفتند. عدهاي ديگر از زنان فعال در عرصه موسيقي هم در وطن سكوت كردند يا عطاي موسيقي را به لقايش بخشيدند كه بسياري از آنها ميتوانستند سالها در اين عرصه كار كنند اگر شرايط مساعد بود. عدهاي همچنان به فعاليت خودشان ادامه ميدهند آن هم انگيزهمند.
به ياد دارم چند ماه پيش كه با يكي از خوانندگان زن كه بسيار هم در هنر و زيست هنرمندانه منشي ستودني دارد، صحبت كردم و با هم گپ زديم، ميگفت گلهمند است از اينكه برخي مردان همصنفش اينگونه بيتفاوت كار ميكنند و حتي وقتي يكي از اعضاي تيمشان حذف ميشود، به جاي آنكه اجراي گروه را تعطيل كنند، به حذف آن زن دست ميزنند. او ديگر به هيچ كنسرتي نميرفت، چراكه دوست نداشت در جايي كه نابرابري حاكم است وارد شود و تماشاچي آن باشد، درباره اين موضوع هم در صفحه موسيقي «اعتماد» نوشتهايم؛ حتي گروههايي بودهاند كه كنسرت خود را حذف يا تعليق كردند، چون از آنها خواسته شده بوده كه براي مثال بدون نوازنده زن بالاي صحنه بروند.
اخيرا در فضاي مجازي هم بحثهايي درباره اجراهاي موسيقايي شده است. برخي ميگويند تا هنگامي كه زنان هنرمند موسيقي حق برابر با مردان نداشته باشند چرا بايد به كنسرت رفت يا كنسرتي برگزار كرد. پيشتر هم رضا خرم، فرزند آهنگساز بزرگ ايران، همايون خرم درباره جشنواره موسيقي «نواي خرم» چنين اعلامي كرده بود و در گفتوگويي با روزنامه اعتماد كه دو سال پيش منتشر شد، تاكيد كرده بود: «آثار همايون خرم و استادان ديگر را تنها مردان نميخواندند، بلكه زنان هم اين آثار را اجرا ميكردند كه متاسفانه ما با اين محدوديت هميشه روبهرو بوديم و شخص من ديگر نخواستم اين محدوديت به ناحق را درباره دختران سرزمينم در جشنوارهاي كه به نام پدرم است، تكرار كنم و ببينم.»
در اين ميان كه بسياري از اهالي موسيقي به ممنوعيتها و محدوديتهايي كه سالها براي زنان بدون هيچ منطقي در حوزه موسيقي روا داشته شده، معترض هستند و به هر بهانهاي حمايت خود از هنرمندان زن را ابراز ميكنند، ويديويي واكنشبرانگيز از روزبه بماني، منتشر شده كه قسمتي از كنسرت او است و اين خواننده در آن به موضوع قطعي برق و آب و گاز اشاره داشته و عنوان كرده كه «به جاي اينكه يك خانمي در فضاي مجازي بخواند و همه خبرها را ببريم به سمتش، براي سرزمينمان تلاش كنيم كه روزي سه ساعت برق و گازمان نرود و در تابستان آبمان قطع نشود.» او در ادامه گفته: «اينها بحثهاي مملكت ما نيست.» اين ويديو هم بارها در فضاي مجازي بازنشر شده و انتقاداتي را هم برانگيخته است. آنچه در اين باره بايد به آن توجه داشت، بيارتباطي دو موضوع به يكديگر است؛ سالهاست كه موضوعات زنان و خاصه همين محدوديتهاي زنان در حوزههايي از جمله موسيقي با قياسهاي معالفارق اينچنيني پشت گوش انداخته ميشود.
آقاي بماني و كساني كه از چنين زاويهاي به موضوع زنان و فعاليتشان در حوزه موسيقي نگاه ميكنند، خودشان سالهاست با كنسرت و آلبوم كسب درآمده كردهاند و دغدغهاي براي ارايه كارشان نداشتهاند كه البته اين به خودي خود مورد انتقاد نيست؛ مساله اين است كه اين مطالبه را تقليل ميدهند آن هم به واسطه موضوعي بيارتباط در حوزههاي ديگر... مثل اين است كه به نيمي از طلافروشان، پزشكان يا معلمان يا هر شغل ديگري اجازه فعاليت ندهند و بگويند كه از فردا به طلافروشي، مطب يا مدرسه نرويد بعد، اين افراد معترض شوند بعد افرادي پيدا شوند كه خودشان ممنوعيتي در كسب و كارشان ندارند و بگويند اينها كه مساله ما نيست و ما مشكلات بسيار بزرگتري داريم! همين قدر كه اين مثال عجيب است، صحبتهاي آقاي بماني و امثال او نيز عجيب مينمايد!
واكنشهاي افراد مختلف به اتفاقات اخير حوزه موسيقي بسيار زياد بوده؛ هر فرد و گروهي موضوعات مختلفي را مطرح كرده است؛ آذرماه سال جاري حتي خانه موسيقي هم نسبت به اتفاقات اخير واكنش نشان داد. روابطعمومي خانه موسيقي ايران نوشت: «در پي لغو كنسرت گروه «نقش» در اصفهان و بازداشت اعضاي يك گروه موسيقي كه در كنسرت «كاروانسرا» موسوم به كنسرت فرضي پرستو احمدي به اجراي برنامه پرداخته بودند، حبس خشايار سفيدي و برخي ديگر از مشكلات هنرمندان حوزه موسيقي بيانيهاي منتشر كرد. در اين بيانيه هياتمديره با اعتراض به موارد ذكر شده از دولت تازه مستقر شده خواست تا در زمينه مطالبات هنرمندان حوزه موسيقي به ويژه ممنوعيت فعاليت زنان هنرمند بيش از پيش همت گمارد.»
اين روايتي بود از آنچه در فضاي امروز موسيقي حاكم است و توجهها را به خود بيش از پيش جلب كرده؛ مساله اصلي اين است كه قوانين بايد در خدمت انسان باشند تا زندگي نظم درستي پيدا كند؛ نه اينكه انسانها به خدمت قوانين درآيند و آنقدر غيرمنعطف ظاهر شوند كه روزي شكسته شوند. اين بخش به قانونگذاران برميگردد و تصميم با آنهاست كه كدام يك را انتخاب كنند. منعطف باشند و اصلاح يا بدون انعطاف و منطق شكسته شوند.