حديث روشني
سقوط دولت بشار اسد در سوريه نقطه عطفي در تحولات اخير منطقه به شمار ميرود، چراكه اين تحول نه تنها به ساختاري كه دايما درگير اختلافاتي ايدئولوژيك با همسايگان خود بود، پايان داد، بلكه به باور گروهي از ناظران اين رويداد همزمان موجي از تغييرات عميق در توازن قدرت منطقهاي و بينالمللي را به همراه خواهد داشت. در اين وضعيت جديد، بازيگران مختلفي با منافع و اهداف گوناگون به صحنه آمدهاند و هر يك به دنبال ايجاد نفوذ و شكلدهي به آينده سوريه پسااسد هستند. گفتني است در اين ميان، كشورهاي عرب حاشيه خليجفارس به ويژه عربستانسعودي و امارات متحده عربي و نيز قطر با وجود برخي تفاوتهاي ايدئولوژيك به صورتي فعالتر به دنبال نقشآفريني در تحولات آينده شام هستند. در عين حال، اين بازيگران به خوبي آگاهند كه هرگونه تغيير در سوريه ميتواند بر توازن قدرت در كل منطقه تاثيرگذار باشد. ازسوي ديگر اما اسراييل به عنوان يكي از بازيگران كليدي در اين بحران، همواره نگران تهديدات امنيتي ناشي از بروز مجدد درگيريها در سوريه است. به ادعاي گروهي از تحليلگران خاورميانه با سقوط دولت اسد، اسراييل احتمالا به دنبال ايجاد يك محيطي امنتر براي خود به جهت آسودگي خاطر از گروههاي مستقر در اين كشور و همزمان نيز به دنبال ممانعت از نفوذ ايران در سوريه است. ذيل اين ادعا نيز بود كه تلآويو در همان ساعات ابتدايي سقوط دمشق تمامي زيرساختهاي نظامي سوريه را هدف قرار داد. به نظر ميرسد اين اقدامات نه تنها نشاندهنده نگرانيهاي امنيتي اسراييل است، بلكه نشاندهنده استراتژي اين بازيگر براي حفظ برتري نظامي در منطقه نيز ميباشد. تركيه نيز به عنوان يكي ديگر از بازيگران اصلي در بحران سوريه، در پي حفظ نفوذ خود در اين كشور و همزمان جلوگيري از شكلگيري يك دولت كرد مستقل در مرزهاي خود است. آنكارا با حمايت از گروههاي معارض و ايجاد مناطق امن در شمال سوريه، به دنبال تامين امنيت مرزهايش و كنترل بر تحولات داخلي سوريه است. تركيه همچنين به دنبال ايجاد يك منطقه نفوذ جديد است كه بتواند به عنوان يك حائل ميان كردها و نيروهاي دولتي سوريه عمل كند. اين استراتژي نه تنها به تركيه اين امكان را ميدهد كه نفوذ خود را در سوريه گسترش دهد، بلكه به آن كمك ميكند تا از تهديدات امنيتي ناشي از گروههاي كرد جلوگيري كند. درنهايت به ادعاي اين ناظران، ايران به عنوان يكي از بازيگران ميداندار در بحران سوريه در سال 2015 با سقوط دولت بشار اسد، با چالشهاي جديدي مواجه شده است و بايد به دنبال تقويت روابط خود با گروههاي شيعه و ديگر نيروهاي همپيمان در سوريه باشد. به باور اين ناظران، تهران همچنين بايد به نحوي عمل كند كه بتواند از نفوذ خود در سوريه به عنوان ابزاري براي تقويت موقعيت خود در مذاكرات منطقهاي و بينالمللي بهرهبرداري كند. آن چيزي كه اما اخيرا در دمشق شاهد بوديم نشان از ترافيك هياتهاي ديپلماتيك عربي در سوريه و انتظار براي ديدار با دولت انتقالي سوريه به رهبري احمد الشرع ملقب به محمد الجولاني دارد. به نظر ميرسد ترديدي وجود ندارد كه اعراب اكنون از فرصت تغيير حاكميت در سوريه به دنبال فرصتسازي جهت تضمين منافع بلندمدت خود در منطقه هستند؛ به گونهاي كه خطري از جانب گروهي كه پيش از اين براي آنها تهديدي بالقوه محسوب ميشده است متوجه آنها نگردد. به اين بهانه روزنامه اعتماد در راستاي واكاوي چگونگي بازيگري اعراب خليجفارس و واكنش احتمالي اين گروه در برابر بازيگري جاهطلب و فرصتطلبي چون تركيه با نادر انتصار، استاد بازنشسته و برجسته دانشگاه آلاباماي جنوبي و مقيم اين ايالت گفتوگو كرده است. نادر انتصار در پاسخ به اين سوال كه چقدر احتمال دارد پادشاهيهاي خليجفارس در شرايط كنوني سوريه فرصت را براي عاديسازي روابط با تلآويو به عنوان بازيگر مهم تحولات اخير سوريه مغتنم بدانند و درمقابل فرصتطلبيهاي تركيه قد علم كنند، گفت: اين گزاره با درصد بالايي محتمل به نظر ميرسد، چراكه زماني كه ترامپ به كاخ سفيد وارد شود احتمالا فشارهايي كه در دوره نخست رياستش جهت عاديسازي روابط اسراييل و اعراب اعمال ميكرد را ادامه خواهد داد تا اين پروژه تكميل شود. به باور اين استاد دانشگاه امضاي قراردادهاي عاديسازي ميان اعراب و اسراييل در دولت دوم ترامپ ادامه پيدا خواهد كرد. از همين رو اين همصدايي در كنار بقاي آرامش كنوني در سوريه ميتواند تهديدات بالقوهاي را براي تركيه نيز ايجاد كند. مشروح گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
در باب آينده سوريه پسااسد، دو فرضيه مطرح است. برمبناي فرضيه نخست كه خوشبينانه قلمداد ميشود، دولتي متمركز تعريف شده كه در قابش حقوق زنان و اقليتها لحاظ ميشود و براساس فرضيه دوم، شكست جولاني در مسير دولتسازي يا بازگشت او به تفكرات راديكالياش به عنوان رهبر پيشين گروه تروريستي جبهه النصره، ميتواند زمينهساز خلأ و هرج و مرج گشته و بستر را براي ظهور ساير گروههاي افراطي هموار كند. به باور شما كدام يك از دو سناريو محتمل است؟
همانطور كه خودتان اشاره كرديد، تحولات جاري در سوريه به قدري سريع پيش ميرود كه پيشبيني آنها نه تنها دشوار است، بلكه ممكن است چندان مهم هم نباشد، زيرا آنچه كه هيچ تصوري از آن وجود ندارد را نميتوان به راحتي پيشبيني كرد، اما آنچه ميتوان گفت اين است كه باتوجه به تحولاتي كه در دو يا سه هفته اخير شاهد بودهايم، كشورهاي غربي، به ويژه امريكا و همپيمانان اين كشور در منطقه، يعني كشورهاي عربي، تلاش كردهاند اوضاع سوريه را تاحدودي عادي جلوه دهند. به عنوان مثال، اگر به محتواي اخبار و تحليلها دقت كنيم، ميبينيم كه آقاي احمد الشرع يا همان ابومحمد جولاني، رهبر تحريرالشام، به طرز قابل توجهي تغيير چهره داده است. به نظر ميرسد كه تركها سعي كردهاند اين فرد را به عنوان ديپلمات و يك سياستمدار مسووليتپذير معرفي كنند. به عنوان نمونه، ابتدا كت و شلوار و سپس كراوات به تن او كردند. به نظر ميرسد در روزهاي آينده نيز احتمالا تغييراتي در ظاهر او به وجود خواهند آورد و احتمالا تغييري در محاسن او ايجاد خواهند كرد تا نشان دهند كه آقاي احمد جولاني، ديگر آن تكفيري سابق نيست و به نوعي فرد جديدي شده است. فارغ از اين موارد ظاهري اما با توجه به مطالعاتي كه درخصوص تاريخ سوريه و گروههاي تكفيري راديكال داشتهام، براي من دشوار است كه بپذيرم آقاي الشرع چرخش ۱۸۰ درجهاي در تفكرات نيمه فاشيستي خود ايجاد كرده يا اينكه فرد جديدي شده است.
پذيرش اين موضوع براي من مشكل است، زيرا در تاريخ چنين سابقهاي نداشتهايم. بنابراين، اگر بخواهم پيشبيني كنم كه سوريه پسااسد بعد از قدرت گرفتن تحريرالشامها چه خواهد شد نه تنها براي من دشوار است، بلكه به نظر ميرسد كاري بيهوده باشد. اما اگر بخواهم به اين سوال پاسخ دهم، بايد بگويم كه تصور نميكنم آرامشي كه طرفداران دولت جديد سوريه به دنبال آن هستند، به اين زوديها برقرار شود، بهويژه كه در سياستهاي رهبران جديد سوريه، هيچ نشانهاي از تغييرات در مورد اقليتهاي ملي و مذهبي و حقوق زنان وجود ندارد.
در تاريخ سالهاي اخير نيز شواهدي وجود ندارد كه نشان دهد اين افراد در اين زمينهها تغييرات ۱۸۰ درجهاي را تجربه كرده باشند.
اگر فرض را بر سناريوي نخست قرار دهيم، طبيعتا بستر براي نقشآفريني بازيگران منطقهاي بالاخص اعراب حاشيه خليجفارس هموار خواهد شد، با توجه به شكاف حاكم بر اين گروه كه به لحاظ راهبردي برجسته است، آيا ميتوان گفت در سوريه شاهد فصل تازه زورآزمايي ميان اعراب خليجفارس، به طور مشخص قطر و كويت از يكسو و عربستان و امارات در سوي ديگر خواهيم بود؟
بله، اين امكان وجود دارد، چراكه كشورهاي عرب خليجفارس پيش از اين نيز در مناطق مختلفي كه وارد شده بودند، با يكديگر اختلافاتي داشتند و روياروي هم نيز قرار گرفتند و همزمان گروههاي مختلفي را براي تقويت پايگاههاي مورد حمايت خود در آن مناطق پشتيباني كردند. به عنوان مثال، در شرق آفريقا و ليبي نيز شاهد چنين مواردي بوديم. اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه علاوه بر كشورهاي عرب حاشيه خليجفارس، تركيه نيز به عنوان يك بازيگر بسيار مهم در تحولات اخير سوريه بسيار اثرگذار بوده است. هر چند كه تركيه اهداف متفاوتي نسبت به كشورهاي عربي دنبال ميكند. به اعتقاد من، هر چند كه به ظاهر تركيه و اعراب در حال همكاري هستند، اما با گذشت زمان، احتمال درگيريهاي سياسي، ايدئولوژيك و اقتصادي بين تركيه و كشورهاي عرب خليجفارس افزايش خواهد يافت. البته كه اين درگيريها به دليل تضاد منافع آنها در بسياري از مسائل مرتبط با سوريه احتمالا به وجود خواهد آمد. بنابراين، من تصور نميكنم كه سوريه نه به عنوان يك كشور دموكراتيك، بلكه به عنوان كشوري آرام به زودي به وضعيت مطلوبي برسد.
به باور شما گزاره ادعايي اشتراك منافع تركيه و قطر در سوريه ميتواند تاثيري بر تحولات آينده اين كشور داشته باشد؟
بله، اين گزاره نيز قابل توجه است و حتما نقش قطر در آينده سوريه بسيار مهم خواهد بود، چراكه قطر به عنوان يكي از مهمترين حاميان گروههاي بنيادي بهويژه اخوانالمسلمين در خاورميانه و به خصوص در سوريه، همچنان هم براي خود نقش پررنگتري نسبت به ساير كشورهاي خليجفارس مانند عربستان و امارات ترسيم كرده است. بنابراين تصور ميكنم درگيري ميان كشورهاي عربي بر سر مواضع ايدئولوژيك خود در سوريه ادامه خواهد داشت. لازم به ذكر است كه در اين ميان، امريكا نيز تلاش خواهد كرد تا جايي كه ممكن است فشارهايي را به قطر، عربستان و ديگر كشورهاي عربي وارد كند تا اين اختلافات به سطحي نرسد كه باعث رويارويي ميان متحدانش در سوريه شود. البته اين كار آساني نيست، اما واشنگتن سعي خواهد كرد كه اين درگيريها رخ ندهد.
با استناد به مانور اسراييل در سوريه و ادعاي گروهي از تحليلگران كه تلآويو را در كنار تركيه يكي از برندگان تحولات اخير شام قلمداد ميكنند، تا چه اندازه مقوله عاديسازي روابط ميان بازيگراني چون امارات با تلآويو ميتواند در همكاري و همصداييشان موثر باشد؟ به بياني ديگر در شرايط كنوني امارات برخلاف عربستان رابطهاش را با اسراييل عاديسازي كرده و به ادعاي گروهي همين گزاره ميتواند براي ابوظبي فرصتساز باشد.
همانطور كه ميدانيد، اسراييل بخشهايي از خاك سوريه را در قسمت جنوب اشغال كرده است و نه تنها اين خاك را اشغال كرده، بلكه تمامي سيستمهاي دفاعي، نظامي و زيرساختهاي آن را نيز از بين برده است، به گونهاي كه اكنون سوريه، به عنوان يك كشور مهم و بزرگ در ميان اعراب، نه سياست دفاعي دارد و نه سياست تهاجمي و ارتش قابل توجهي براي اين كشور باقي نمانده است. بنابراين، اسراييل اگر بخواهد، به آسودگي ميتواند به عمليات تسخيري خود در سرزمين سوريه ادامه دهد. به عقيده من اما تلآويو اين اقدام را به صورت فوري انجام نخواهد داد، بلكه به صورت گام به گام پيش خواهد رفت تا از بروز بحران جديدي ميان اسراييل و اعراب حامي اين رژيم جلوگيري كند. اما رفتار و رويكرد اسراييل نسبت به اعراب در آينده مستقل از اين موضوع خواهد بود. به عنوان مثال، زماني كه ترامپ به كاخ سفيد وارد شود احتمالا فشارهايي كه در دوره اول او براي تداوم توافقهاي ابراهيم شكل گرفته بود، همچنان براي برقراري صلح رسمي ميان اسراييل و اعراب تشديد خواهد شد و امضاي قراردادهاي عاديسازي ميان اعراب و اسراييل در دولت دوم ترامپ ادامه پيدا خواهد كرد.
با اين حال، اما فراموش نكنيم كه فشارها در رابطه با عربستان به راحتي نتيجه بخش نخواهد بود. هر چند كه به اعتقاد من درنهايت سعوديها به سمت عاديسازي روابط با اسراييل خواهند رفت، اما ترديدي وجود ندارد عربستان به دنبال امتيازاتي در قبال اين عاديسازي است و به راحتي تن به اين اقدام نخواهد داد. به عبارتي، عربستان نميتواند مانند بحرين و امارات به سادگي به توافق موسوم به ابراهيم ملحق شود و بايد به موارد و امتيازاتي دسترسي پيدا كند، زيرا خود را كشوري مطرح در ميان اعراب منطقه ميداند. در اين راستا نيز ممكن است عربستان به دنبال يك پيمان امنيتي يا تامين تسليحاتي از امريكا باشد. به هر حال، سعوديها به دنبال امتيازهايي از امريكا در قبال اين توافق خواهند بود. اما درنهايت به اعتقاد من، احتمال زيادي وجود دارد كه اعراب با اسراييل در نهايت و مشخصا در سوريه همصدا شوند، به ويژه در شرايطي كه شام درگير فروپاشي نشود و در خوشبينانهترين حالت گروههاي مختلف مستقر مجددا با يكديگر درگير نشوند. بالاخص كه اگر دولت كنوني سوريه تبعيضهاي غيرانساني را عليه زنان و اقليتها به صورت رسمي اعلام و اعمال نكند. با اين حال به صورتي غيررسمي، ممكن است تبعيضهايي همچنان توسط گروههاي مستقر در سوريه وجود داشته باشد. اما اگر اين تبعيضها به صورت رسمي اعلام شود، سياست اعراب و امريكا در رابطه با نزديك شدن به اسراييل در سوريه دچار چالش خواهد شد.
در اين ميان نقش تركيه در شام پسااسد نيز قابل تأمل است، بالاخص آنكه گفته ميشود بخشي از پيروزي مخالفان به واسطه حمايتهاي مالي و نظامي امريكا محقق شده است، در صورتي كه چنين فرضيهاي درست باشد، به باور شما و باتوجه به تجربه بهار عربي سال 2011 كه زمينهساز رويارويي ميان پادشاهي و آنكارا شد، آيا ميتوان گفت، اين سناريو بار ديگر تكرار ميشود؟
بايد درنظر بگيريم كه شرايط كنوني تركيه با دوازده سال پيش تفاوت دارد. تركيه كنوني از نظر اقتصادي كشور ضعيفتري است و وضعيت اقتصادي آن از هر لحاظ، ازجمله تورم و بيكاري، به مراتب بدتر از سال ۲۰۱۱ است. اين كشور در حال حاضر در شرايطي نيست كه بتواند به راحتي دست به اقدامات تهاجمي بزند بدون اينكه ساختار درونياش آسيب ببيند. با اين حال، يك ايدئولوژي خاص در دولت تركيه به رهبري اردوغان وجود دارد كه به اصطلاح «نئوعثمانيزم» ناميده ميشود و در حال حاضر در تركيه و دولت كنوني اين ايدئولوژي قوت گرفته است. اين ايدئولوژي به تركيه اين فرصت را ميدهد كه سياستهاي ناسيوناليستي خود را به ويژه در مورد كشورهاي همسايهاي كه سالهاست خاك آنها را اشغال كرده، پيش ببرد. اكنون تركيه نيز مشابه اسراييل، خاك سوريه را تصرف كرده و به راحتي نيز از آن خارج نميشود. به عقيده من، اين وضعيت ادامه خواهد داشت و تركيه به دنبال تصاحب بخشي از خاك سوريه، بهويژه در مناطق ادلب است كه هميشه مدعي بوده جزو خاك تركيه است و بعد از سقوط امپراتوري عثماني از اين كشور جدا شده است. به نظر ميرسد اكنون فرصتي فراهم شده تا اين اهداف درازمدت تركيه محقق شوند. در پنجاه يا شصت سال اخير، تركيه هرگز انتظار نداشته است كه بتواند به راحتي بخشي از خاك سوريه را تصاحب كند. اما يك نكته وجود دارد كه تركيه با آن مواجه است و آن اين است كه امريكا به طور كامل از سياست تركيه در سوريه حمايت نميكند، درحالي كه اسراييل از حمايت كامل امريكا برخوردار است. نكته دوم اين است كه كردها نقش مهمي در برنامههاي درازمدت تركيه در سوريه دارند و درگيريهاي موجود با كردهاي سوريه ميتواند عطش اردوغان را براي احياي امپراتوري نئوعثماني كاهش دهد. بنابراين، هر دو كشور غيرعرب در مجاورت سوريه، يعني تركيه و اسراييل، طمع زيادي به سرزمينهاي شام دارند. به نظر ميرسد ماموريت اسراييل در اين زمينه راحتتر از تركيه باشد، زيرا از لحاظ نظامي قويتر است و همچنين حمايت كامل امريكا را دارد. اما تركيه با چالشهاي بيشتري مواجه خواهد بود، هرچند كه اين موضوع مانع از ادامه تلاشهاي اين بازيگر براي دستيابي به اهدافش نخواهد شد. تركيه بهترين فرصت را در شصت يا هفتاد سال اخير پيش روي خود ميبيند تا نفوذ خود را در سوريه گسترش دهد. در اين راستا، تركيه با اعراب وارد چالش خواهد شد، اما تا زماني كه اعراب پايگاه خود را در سوريه تقويت نكنند و جبهه متحدي ايجاد نكنند، زمان زيادي نياز است. در اين مدت، تركيه فرصتي براي مانور در سوريه خواهد داشت و اگر بتواند شرايط را به نفع خود رقم بزند، اعراب ممكن است به نحوي با يكديگر كنار بيايند و در مورد تقسيم منافع خود در سوريه به توافق برسند. در مورد رقابت ميان تركيه و اسراييل در سوريه، به اعتقاد من روند پيشين يعني رقابت توام با همكاري ميان اين دو بازيگر ادامه خواهد داشت، زيرا هر دو بازيگر در مناطق مختلف سوريه تمركز كردهاند. اسراييل در بلنديهاي جولان، يعني جنوب سوريه و تركيه در شمال شرق سوريه فعاليت دارند. به نظر نميرسد اسراييل علاقهاي به نفوذ در شمال شرق سوريه داشته باشد. بنابراين، تقسيم قدرت، چه به صورت رسمي و چه غيررسمي، به گونهاي خواهد بود كه منافع دو بازيگر بهطور مستقيم با هم تداخل پيدا نميكند و هر يك به دنبال منافع جداگانه خود خواهند بود. درنهايت، انتقادات اردوغان از سياستهاي اسراييل نشان ميدهد كه هرچند اختلافاتي وجود دارد، اما در عمل هيچ كدام از دو بازيگر اقدامي عليه يكديگر نميكنند و قراردادهاي غيررسمي ميان خود منعقد ميكنند كه با وجود اختلافها همچنان به اين توافقها پايبند بمانند.
باتوجه به اشارتي كه داشتيد، از نگاه شما بحث تقسيم سرزميني در سوريه چقدر جدي است؟
پيشبيني آينده سوريه دشوار است، اما اگر روندهاي كنوني ادامه يابد، ممكن است شاهد وضعيتي باشيم كه تركيه شمال شرق سوريه را در اشغال خود داشته باشد، اسراييل جنوب را تحت كنترل خود نگه دارد و اعراب نيز با دولت مركزي سوريه متحد شوند. در اين صورت، احتمال تجزيه سوريه وجود دارد و به اعتقاد من نميتوان اين احتمال را ناديده گرفت. مشابه اين مورد را ميتوان در وضعيت كنوني ليبي مشاهد كرد كه اكنون به يك كشور تجزيه شده تبديل شده است. هر چند كه در سوريه ممكن است ثبات بيشتري نسبت به ليبي وجود داشته باشد، اما نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه تجزيه سوريه نيز به عنوان يك گزاره همچنان مطرح است.
در اين ميان سوالي كه برجسته است رويكرد رياض است. پادشاهي برنامه چشمانداز 2030 را تعريف كرده و در طول درگيريهاي يك سال اخير در خاورميانه و حتي در ميانه رويارويي ايران و اسراييل تلاش داشته تا رويكردي منفعلانه اتخاذ كند، به باور شما رياض براي آينده سوريه چه پلني دارد تا بتواند مانع از ظهور راديكاليسم در اين منطقه شود؛ متغيري كه قادر است براي اين بازيگر و برنامههاي اقتصادياش تهديد بالقوه محسوب گردد؟
به اعتقاد من، رياض از قدرت سياسي و اقتصادي خود و همچنين نزديكي ايدئولوژيك با احمد الشرع رهبر كنوني سوريه و بسياري از رهبران عربستان استفاده خواهد كرد. در صورتي كه صلح در سوريه برقرار نشود، عربستان ميتواند اين كشور را در وضعيتي قرار دهد كه نتواند توازن قوا را در منطقه تغيير دهد و از بروز درگيريهاي نظامي ميان رهبران سوريه و كشورهاي ديگر جلوگيري كند. به اعتقاد من هدف عربستان، يك هدف كوتاهمدت يا ميانمدت است و آن اين است كه هيچ تغيير عمدهاي كه باعث تغيير توازن قوا در منطقه شود تا زماني كه بتوانند طرح 2030 را اجرا كنند و برنامههاي اقتصادي خود را به مرحله عمل برسانند، به وجود نيايد، چراكه عربستان به شدت روي رهبران كنوني سوريه و احمد الشرع در اين زمينه حساب باز كرده است، زيرا شاهد هستيم كه مدل يا راهبردي كه احمد الشرع در سوريه دنبال ميكند و مدعي آن است، شبيه به مدلي است كه عربستان بر آن تاكيد دارد. او سعي كرده است از محمد بن سلمان در اين زمينه تقليد كند كه چگونه يك كشور سنتي و افراطي را به يك كشور مدرن تبديل كرده است. احمد الشرع اعلام كرده كه سوريه ميخواهد در الگوي توسعه خود برنامههاي عربستان را دنبال كند. اگر اين ادعا درست باشد، رابطه ايدئولوژيك عربستان با رهبران جديد سوريه به رياض يك امتياز بزرگ خواهد داد تا بتواند به طور قابلتوجهي بر تحولات سوريه تاثير بگذارد و از بروز جنگهاي جديد جلوگيري كند. به عبارتي، هر چه درگيري و جنگ در سوريه افزايش يابد، منافع عربستان و اجراي برنامههاي طرح بلندمدت 2030 مورد نظر اين پادشاهي با خطرات جديتري روبهرو خواهد شد و ميتواند تهديدي بالقوه براي اين بازيگر محسوب شود. بنابراين، به اعتقاد من، مهمترين هدف عربستان در حال حاضر اين است كه در سوريه جديد درگيريهاي بيشتري ايجاد نشود.
به عنوان سوال آخر، گروهي براين باورند كه ايران ديگر قادر نيست بسان گذشته در شام نقشآفرين باشد، به باور شما آيا تعاملات نزديك ميان تهران و بازيگران حاشيه خليجفارس را ميتوان به عنوان يكي از اهرمهاي ايران براي بازتعريف نقش نسبياش در شام تلقي كرد؟ يا آنكه بازيگران اصلي منطقه بالاخص عربستان و امارات از تمامي اهرمهاي خود براي جلوگيري از نفوذ دوباره ايران در اين جغرافيا استفاده ميكنند؟
به اعتقاد من، در كوتاهمدت و ميانمدت، ايران در سوريه با چالشهاي جدي مواجه است، هر چند كه به نظر ميرسد اعلام اين موضوع دشوار است. كشورهاي عربي خليجفارس اكنون موقعيت ايران را در منطقه ضعيفتر از گذشته ميدانند و به عبارتي نيازي به همكاري با ايران در مورد موضوع سوريه احساس نميكنند. برخي از اين كشورها بهطور واضح اين موضوع را بيان كردهاند و در تلاش هستند تا روابط سياسي خود با ايران را در همين حدي كه برقرار شده است حفظ كنند. با اين حال، من بر اين باورم كه رابطه ايران با كشورهاي خليجفارس حتي از اين ميزان نيز فراتر رفته و گستردهتر شود همچنان نميتواند تاثير مثبتي بر نقش ايران در سوريه داشته باشد. از طرفي دولت انتقالي سوريه، به ويژه شخص احمد الشرع، مواضع بسيار تندي عليه ايران اتخاذ كرده و به صراحت اعلام كرده است كه براي ايران در آينده سوريه نقشي قائل نيست. بنابراين، پيشبيني من اين است كه در ميانمدت، نقش ايران در سوريه بهشدت كاهش خواهد يافت و اين فرصت طلايي براي اعراب است. بهتازگي، مقالهاي از آقاي ظريف در روزنامه اكونوميست لندن منتشر شد كه در آن به سياست امنيتي جديد در منطقه اشاره شده است. اعراب اين پيشنهاد را تاكنون ناديده گرفتهاند و به نظر ميرسد از اين به بعد نيز به آن توجهي نخواهند كرد، زيرا اكنون خود را در صندلي جلوي قطار تحولات سوريه ميبينند و نيازي ندارند كه به ايران امتيازي بدهند تا شرايط اين كشور را بهبود ببخشند. به اعتقاد من بهترين رويكردي كه ايران ميتواند در اين شرايط اتخاذ كند، تقويت قدرت داخلي خود و نزديكي بيشتر به مردم است. در زمان جنگ تحميلي، ايران به لحاظ نظامي ضعيف بود، اما به دليل پشتيباني و پشتوانه مردمي، توانست هشت سال جنگ را ادامه دهد. اكنون اين شكاف ميان حاكميت و مردم گسترش يافته و بايد اين شكافها برطرف شود تا سياست خارجي ايران نيز تقويت گردد. شاهد بوديم كه اخيرا وزير جنگ اسراييل مدعي شده است كه بايد ايران را هدف قرار دهند، اما هنوز مشخص نيست كه اگر اسراييل به ايران حمله كند، آيا ايران پاسخ موثري خواهد داشت يا خير. همچنين، در مورد ديگر بازيگر پيشين در سوريه، يعني روسيه، بايد گفت كه اكنون آنها نيز در سوريه حضور كمتري دارند. كمااينكه پيش از اين نيز روسيه عملا حمايتي از تهران درقبال درگيريهاي نظامياش با ساير بازيگران نكرد. در هر صورت تحولات سوريه يك كارواني است كه اكنون راه افتاده و به اين زوديها نميتوان نتيجهگيري كرد كه اين كاروان در كجا متوقف خواهد شد و چه مسيري را در پيش ميگيرد.