نگاهي گذرا به دو اثر پر مخاطب و برگزيده احمد اكبرپور
اعتراض به مرز، اعتراض به ستم
عاطفه کیهانی
پايههاي جهان ما در دوران كودكي و نوجواني، در تخيلات و داستانهايي كه خوانده يا شنيدهايم فرو رفته است. روياهايي كه در آنها زندگي كرديم؛ گاهي در نقش قهرمان، گاهي در نقش يك حيوان افسانهاي، يك ابرقهرمان و... شخصيتهايي كه از دل قصههاي شفاهي كه بزرگترها تعريف ميكنند بيرون آمدهاند يا در كتابهايي كه گوشه و كنار خانه كز كرديم و خوانديم خلق شدهاند. شايد مهمتر از اينكه در بزرگسالي چه كتاب داستاني ميخوانيم اين باشد كه در دوران كودكي چه كتابهاي داستاني برايمان بخوانند. آشنايي با كتاب خوب در حوزه كودك و بزرگسال اين روزها سخت نيست. كافي است وارد اينستاگرام شويم تا صدها بلاگر كتاب برايمان از نقاط ضعف و قوت داستانها بگويند و ماجراي خلاصه آن را برايمان تعريف كنند. اما آيا معيارهاي اين بلاگرها با معيارهاي ما يكي است يا حداقل مورد تاييد ماست؟ چقدر ميتوانيم به تحليل و بررسي آنها اعتماد كنيم؟
در مورد كتب كودك و نوجوان، فهرستهاي انتخابي نهادهاي خصوصي و غيرخصوصي ميتواند منبع قابل اعتمادي براي انتخاب كتاب باشد. يكي از فهرستهاي خوب در جشنواره ملي ادبيات كودك منتشر شد نتيجه بررسي و مطالعه مركز مطالعات ادبيات كودك دانشگاه شيراز كه دو اثر از احمد اكبرپور، نامزد جايزه هانس كريستين اندرسن 2026 نيز در آن ديده ميشود: امپراتوري كلمات و من نوكر بابا نيستم.
رمان «من نوكر بابا نيستم» حتي با نامش در حال اعتراض است؛اعتراض به ديكتاتوري خرافه و خانواده. اين داستان كه بر اساس واقعيت نوشته شده است؛ ماجراي افتادن يك دسته اسكناس بابا در چاه مستراح؛ دستهپول باباي خسيس و بداخلاق داخل چاه مستراح ميافتد و پسر بابا براي اينكه مجبور نشود دست داخل مستراح كند و پول بابا را دربياورد از خانه فرار ميكند درحالي كه بچههاي دوست و فاميل مدام برايش شعر ميخوانند: «نوكر بابا، تو مستراح !»
اين كتاب جوايز متعددي را در جشنوارههاي ملي و خارجي به دست آورده است؛ از جمله اثر برگزيده كتابخانه بينالمللي مونيخ، نامزد كتاب سال جمهوري اسلامي، نامزد جايزه مهرگان ادب و نامزد بهترين رمان نوجوان در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان. اين رمان 9 فصل دارد و در سال 1382 منتشر شده است. در بخشي از اين كتاب ميخوانيد:
«از زير دست زارنوشاد رد ميشوم و ميروم داخل. من حتي روز روشن هم از اين سنگ مستراح ميترسم. مثل قيف سرش گشاد است و وقتي پايينتر ميرود تنگ ميشود. شبها وقتي روي اين سنگ مينشينم از ترس فقط به آسمان نگاه ميكنم و ستارهها را ميشمارم. عمو ديگر گريه نميكند. به اين طرف و آن طرف سنگ مستراح نگاه ميكند و ميگويد: «من اگه پول همراهم باشه 10 روز هم به مستراح نميرم.» زارنوشاد و پدر نگاهش ميكنند، ولي چيزي نميگويند. مثل پدر سرم را خم ميكنم توي چاه مستراح، ولي زود سرفهام ميگيرد. پدر گوشم را ميگيرد و محكم ميكشد. از زير دست زارنوشاد رد ميشوم و ميآيم تو حياط. يحيي و يونس و ساره دور مادر جمع شدهاند. يونس ميگويد: «پيدا نشد؟» چيزي نميگويم. ميدانم اگر توي سرش هم بزنم الان جرأت نميكند چيزي بگويد.»
كتاب ديگر، يعني «امپراتوري كلمات» سال 1381 منتشر شده است. اين كتاب 12 فصل دارد و در تمام داستان، نويسنده به صورت واضحي حضور دارد. داستان پسري كه شروع به خواندن داستاني درباره دختري چيني به نام ساني چونگ ميكند كه روي نقشه، خط مرزي كشورها را پاك كرده است. مدير مدرسه براي اين كار او را به مقامات معرفي ميكند و آنها او را نزد امپراتور ميبرند. امپراتور دستور ميدهد ساني را در يك كتاب حبس كنند. اما او از كتاب بيرون ميآيد و با پسر دوست ميشود. نويسنده كتاب از آنها ميخواهد براي ديدن يون سوك به كره بروند و اين سفر به داستان شكل ميدهد. اما يون سوك كيست؟ همان دختر 11 ساله شاعري كه اكبرپور از شعرش تاثير گرفته و در كتابش نيز شعرها را منتشر كرده است. اين رمان، ديپلم افتخار IBBY در پكن براي امپراتور كلمات را در سال ۲۰۰۶ گرفت. همچنين به عنوان برگزيده شوراي كتاب كودك براي امپراتور كلمات و برگزيده جشن فرهنگ استان فارس براي امپراتور كلمات در سال ۱۳۸۴نيز انتخاب شد. بخشي از كتاب را در ادامه ميخوانيد:
«پسرك گفت: «دنياي كتاب، دنياي كوچكي است.» و به زحمت از لابهلاي كلمات عبور كرد و به سطر ديگر رفت. ساني با آرامش ميان كلمات نشسته بود. گاهي از سرشاخههاي كلمات بالا و پايين ميرفت و گاهي از آنها آويزان ميشد. وقتي خسته ميشد، ميتوانست بهراحتي روي نقطهاي بنشيند. كلمات براي او درختان ريز و درشت جنگلي بودند كه كسي در آرامش شب آنها را نوشته بود.»