• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5949 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ دي

رنج نفت در گفت‌وگو با تورج اتابكي

بي‌صدايان نفت

محسن آزموده

  ملي كردن نفت ايران، كاري شتابزده  و سياست‌زده بود 

مي‌شد  مانع كودتا  شد

در يك سده اخير هيچ ماده يا عنصر فيزيكي بي‌جاني مثل نفت در تاريخ ما اين همه نقش‌آفريني نكرده و اثر نگذاشته. از اين حيث نقش نفت را شايد تنها بتوان با نقش آب در سراسر تاريخ ايران مقايسه كرد. اكتشاف، استخراج و بهره‌برداري و صادرات نفت در صد و اندي سال گذشته، ايران را زير و رو كرده و دستخوش تغيير و تحولات فراوان ساخته. نفت بدون ذره‌اي اغراق همه ابعاد زندگي ما را متاثر ساخته و رد پا و رنگ و بويش در همه جاي آن محسوس است، از سياست گرفته تا فرهنگ و اجتماع. درباره تاثيرات نفت در عالم سياست به ويژه در برهه‌هايي خاص مثل نهضت ملي كردن صنعت نفت بسيار صحبت شده، اما درباره نقش آن در زندگي اجتماعي و روزمره مردمان عادي كم كار شده است. تورج اتابكي، پژوهشگر ارشد در پژوهشكده تاريخ اجتماعي و استاد كرسي تاريخ اجتماعي خاورميانه و آسياي مركزي در دانشگاه ليدن هلند، از معدود پژوهشگران تاريخ در ايران است كه به ابعاد اجتماعي تحولات تاريخي توجه دارد و در اين زمينه كارهاي ارزنده‌اي صورت داده. او كه سال‌هاست به همراه همكاران و دانشجويانش پيرامون نفت كار مي‌كند، به تازگي كتاب Toiling for Oil: A Social History of Petroleum in Iran را نوشته كه انتشارات دانشگاه كمبريج آن را منتشر كرده است. ترجمه فارسی این کتاب با هماهنگی مولف با عنوان «رنج نفت: تاریخ اجتماعی نفت در ایران» به علی معظمی سپرده شده و در دست انتشار است.

 

‌آقاي دكتر! خيلي ممنون از اينكه زمان خود را دراختيار ما گذاشتيد. ضمن تبريك بابت انتشار كتاب و ابراز اميدواري از اينكه ترجمه فارسي آن هر چه زودتر به دست مخاطبان فارسي زبان برسد، نخست بفرماييد كه چرا نفت و چه شد كه به موضوع نفت پرداختيد؟

با سپاس از شما براي سامان دادن اين گفت‌وگو. پيشينه پژوهشم درباره تاريخ اجتماعي نفت به 15 سال پيش برمي‌گردد؛ زماني كه در پژوهشكده بين‌المللي تاريخ اجتماعي در چارچوب طرح پژوهشي گسترده‌تر تاريخ جهاني كار و كارگري
Global labour histroy، با همكارانم قرار گذاشتيم تا هر يك با انتخاب يك كالا و تاريخ اجتماعي كار و كارگري مرتبط با آن، پژوهش تازه‌اي را سامان بدهيم. عنوان اين پژوهش كار براي جهان: توليد كالا براي بازار‌هاي دوردست بودWorking for world: Producing commodities for far-flung Market. همكارانم هر يك كالايي را برگزيدند؛ يكي شكر، ديگري قهوه و آن ديگري لاجورد. من هم نفت را برگزيدم. يك‌سالي روي اين طرح پژوهشي كار كردم تا به پژوهشگاه سلطنتي هلند سپردمش براي شركت در آزمون سراسري انتخاب طرح‌هاي پژوهشي علوم اجتماعي. طرحم قبول شد و هزينه اجراي آن را پژوهشگاه سلطنتي هلندگردن گرفت. در چارچوب اين پژوهش سه دانشجوي دكترا انتخاب كردم كه در پژوهشكده تاريخ اجتماعي در آمستردام و دانشگاه ليدن استاد راهنماي‌شان بودم: كاوه احساني، پيمان جعفري و مارال جفرودي و دانشجوي چهارمي كه از راه دور مرا به استاد راهنماي دومي برگزيد، ربابه معتقدي. هر چهار تن اين عزيزان با موفقيت پژوهش دكتراي‌شان را با موفقيت به فرجام رساندند و من البته به همكاري‌شان مي‌بالم. اما چرا انتشار پژوهش خودم چنين به درازا كشيد نيز حاصل پايبندي به تعهدي بود كه از نخستين گام انتخاب دانشجويان دكترايم با خود گذاشتم كه همچنان آن را درست مي‌دانم. تعهدم اينكه تا زماني كه دانشجويانم از رساله دكتراي‌شان دفاع نكنند و به دانشگاه نسپارند، پژوهش خودم را منتشر نكنم. خوشبختانه دانشجويانم همه رساله‌هايي ممتازي را به پايان بردند و دفاع كردند و حتي منتشر كردند كه به داوري‌ام به فهم ما از تاريخ اجتماعي نفت ايران بسيار افزوده است.

‌عنوان اين كتاب تاريخ اجتماعي نفت است؛ لطفا درباره اين موضوع توضيح بدهيد.

هر چند تاريخ اجتماعي نفت بستر اين طرح پژوهشي بود، اما هر يك از دانشجويان بنا بر خاستگاه و جايگاه انديشگي خود، آن‌هم در مقطعي از تاريخ آن، پژوهش‌شان را پيش بردند. پژوهش من البته از آغاز كشف نفت بود تا انقلاب اسلامي و رويكرد تحليلي‌ام نيز تاريخ روزمره كارگري بود كه يكي از زيرمجموعه‌هاي تاريخ اجتماعي است. حال خوشحالم كه اين پژوهش از سوي انتشارات كمبريج منتشر شده و نيز به همت بالاي آقاي علي معظمي كار ترجمه‌اش پايان گرفته و با عنوان «رنج نفت. تاريخ اجتماعي نفت ايران» در دست انتشار است.

‌در مقدمه به اين اشاره شد كه نفت چطور زندگي ما را متاثر ساخته؛ اهميت مساله نفت از ديد شما در چيست؟

بارها گفته‌ام و نوشته‌ام، به تاكيد كه اهميت كشف نفت در تاريخ معاصرمان كمتر از انقلاب مشروطه نيست. هستي اجتماعي و سياسي مردمان‌مان و ميهن‌مان در اين صد سال به گونه‌اي به نفت گره خورده است. بيش از صد سالي است كه سايه پربركتش را بر بود و باشمان گسترده، اما همچنان گروهي ناسپاسانه بلاي سياهش مي‌خوانند و حتي نفرين زمين. گروهي مدعي‌اند كه اگر نفت نداشتيم وضع‌مان بهتر بود و حكومت‌هاي‌مان پاسخگوتر بودند در برابر مردم، چون بهره نفتي در كار نبود كه حاكمان پشت به مردم كرده و آنچه در سفره هست، به يغما ببرند، بي‌هيچ حساب و كتابي و «جامعه كلنگي» را كلنگي‌تر بكنند. اما از سوي ديگر هستند پژوهشگراني چون من كه با در نظر داشت عامليت مردم، نقش نفت را در شكل‌گيري طبقات اجتماعي با آگاهي طبقاتي در راستاي تجدد، برجسته مي‌بينند. نفت رابطه حقوقي نيست كه در انحصار حقوقدانان و سياستگذاران باشد. نفت سرمايه است و همچون سرمايه، يك رابطه اجتماعي است. نفت فقط كالا نيست كه به بازارش ببري و به ريالي بفروشي‌اش. نفت موجد روابط اجتماعي است و تغير جغرافيايي.نفت مي‌تواند شهر بسازد و محيط زيست ويران كند.

‌اشاره كرديد كه در اين كتاب رويكردي اجتماعي داشته‌ايد. دليل انتخاب اين رويكرد چيست؟

از تاريخ نفت هر چه داريم همه تاريخ سياسي است و بس و آن هم محدود به رواياتي مخدوش و تك‌سويه از ملي شدن نفت در۱۳۲۹ يا انقلاب ۱۳۵۷. آشنايي با تاريخ نفت‌مان را با نهضت ملي شدن نفت آغاز كرده‌ايم و با سهم كارگران در انقلاب ۱۳۵۷ به پايان برده‌ايم.دو رويداد و ديگر هيچ. كتاب‌هايي كه درباره تاريخ معاصر ايران نوشته شده، چه به فارسي و چه فرنگي، همه مصداق اين ادعاست. در روايت‌هاي كلان تجدد و نوسازي، همه هست، جز نفت و همه خبرگان كارگزارهستند، جز كارگراني كه سهم‌شان در نوسازي و مشق تجدد يكسره به محاق فراموشي رفته است. تاريخ كشف نفت غايب است. زايش طبقه كارگر در اين صنعت، غايب است. تاريخ تلاش‌هاي كاركنان اين صنعت براي ساختن جامعه مدني، غايب است. تاريخ شهر و شهرنشيني مرتبط با اين صنعت، غايب است. سالگرد ملي شدن صنعت را گرامي مي‌داريم، اما به سراغ فرآيند گسترده جابه‌جايي قومي و مهاجرتي كه از پي كشف نفت و براه افتادن اين صنعت پيش آمد، نمي‌رويم. مهاجرتي كه همگني ملي بيشتري براي ايرانيان در پي داشت. از تلاش دولت ايران در دوران رضا شاه براي مقابله با استخدام نيروي كار غيرايراني و ايرانيزه كردن نيروي كار نفت بي‌خبريم. از اعتراضات و اعتصابات كارگران نفت براي حق محيط كار و زندگي بهتر، بي‌خبريم. از بهداشت و درمان، مسكن و تفريح آناني كه رنج نفت را بر پيشاني داشتند، چه مي‌دانيم؟ گويا صنعت نفت جز يكي، دو رويداد، ديگر تاريخي ندارد.

‌به تاثيرگذاري كودتاي 28 مرداد در تاريخ‌نگاري نفت اشاره كرديد. اين اثرگذاري به چه شكل بوده؟

در حافظه تاريخي‌مان، نفت معادل كودتاي ۱۳۳۲ است. اهميت نفت را تنها با تاريخ كودتا مي‌سنجيم. اينكه سهم هزاران هزارتني كه بار صنعت نفت را به دوش كشيده‌اند در تاريخ نفت چيست، پرسش بيهوده‌اي به حساب مي‌آيد. در تاريخ نفت اين شاه و مصدق و فاطمي و زاهدي‌اند كه تنها عاملانند و نه كارگران آبادان، بند معشور و گچساران. اينكه اين كارگران كه بودند و كار و زندگي‌شان بر چه سياق بود و چه نقشي در تاريخ تجدد ايران داشتند، يكسره به حاشيه رفته است. به كتاب‌هاي قطوري كه با عنوان‌هاي تاريخ ايران منتشر شده، نگاه كنيد؛ هيچ اشاره‌اي به تلاش كارگران نفت براي قانونمند كردن كار و معيشت نمي‌بينيد. قانونمند كردني كه در راستاي متجدد كردن ايران بود. قانونمند كردن زمان كاري كه از شناسه‌هاي تجدد است.

‌يكي ديگر از موضوعاتي كه بر تاريخ نگاري نفت ما سايه انداخته، نقش بيگانگان و سياست‌هاي كشورهاي غربي بوده است.

بله، ما تاريخ نفت‌مان را هميشه از منظر روابط بين‌الملل و سياست‌هاي استعماري ديده‌ايم. فرهنگ بيگانه گريز و بيگانه ستيزمان كه حاصل حضور دير پاي استعمار در ميهن‌مان بوده، سبب شده تا جز دست بيگانه، عامليتي ديگر را در تاريخ‌مان نبينيم. به نحو غريبي دچار فراموشي گزينشي شده‌ايم. آنچه از تاريخ نفت مي‌دانيم، وابستگي است و استعمار.تنها گرته‌اي كه از نفت در حافظه تاريخي ما بر جاي مانده، همين حكايت تكراري تاراج آن بوده و دست بلند استعمار بر سر آن. همواره استعمار و وابستگي پيش روي‌مان بوده و هيچ‌گاه نتوانسته‌ايم فراي استعمار به نفت چون پديده اجتماعي بنگريم. پديده‌اي كه با خود روابط تازه اجتماعي را داشته است. روابط اجتماعي برخاسته از زايش و توانمندي گروه‌ها و طبقات اجتماعي نو كه طرحي تازه از تقابل و تعامل دولت و جامعه را پيش كشيده‌اند.

‌صنعت نفت ما صنعتي عريض و طويل و بسيار مهم. به اختصار بفرماييد ارزيابي شما از تاريخ‌نگاري نفت ما چگونه است؟

از پژوهش توصيفي، دقيق و ماندگار استاد محمد‌علي موحد كه بگذريم، پژوهشي كه با خواب آشفته نفت، روايتي از ملي شدن نفت، آغاز مي‌شود و در مجلدات بعدي، تاريخ پس و پيش آن را نيز به‌ ديده مي‌گيرد، متاسفانه گام‌هايي كه در سال‌هايي اخير از سوي متوليان دولتي نفت - كه كليدداران مخازن اسناد تاريخي اين صنعت‌اند - با حق انحصاري دسترسي به آن، براي ارائه روايتي نو از تاريخ نفت، عمدتا جز انتشار روزشمارهاي رنگارنگ فراتر نرفته است. خب در پژوهش من كه به چاپ رسيده، دغدغه من به عنوان يك مورخ اجتماعي، صدا بخشيدن به كساني بود كه صداي‌شان در تاريخ ثبت نشده يا به ندرت ثبت شده است؛ بي‌صدايان تاريخ. خبرگان و نخبگان تاريخ خود را دارند كه البته مهم است. هم تاريخ سياسي و هم تاريخ انديشه. از آن نحله تاريخ‌نگاري بسيار هم بهره برده‌ام، از‌جمله از نخستين كار كه كتاب مصطفي فاتح باشد تا آخرين كار، پژوهش استاد محمد‌علي موحد، اما كار من پرداختن به آن تاريخي است كه نگاهش عمدتا از پايين است و نه از بالا.

‌بسياري از پژوهشگران و منتقدان عمدتا بر جنبه تاريك نفت تاكيد مي‌كنند و مي‌گويند نفت به عنوان يك رانت بزرگ دراختيار دولت در ايران باعث شد كه دولت‌هايي مطلقه و غيرپاسخگو در ايران شكل بگيرد، نظر شما در اين باره چيست؟

50 سال پيش دكتر حسين مهدوي در پژوهش ماندگاري در زمينه اقتصاد سياسي ايران مفهومي را مطرح كرد به نام «دولت رانتي.» به داوري حسين مهدوي نفت منبع درآمد مالي است و نظام‌هايي حكمراني كه بخش عمده درآمد دولت‌شان از منابع خارجي يا صادرات منابع طبيعي چون نفت تامين مي‌شود، و نه از راه ماليات، دولت را به نهادي مستقل از جامعه تبديل مي‌كند كه براي تامين هزينه‌هاي خود نيازي به عامليت اقتصادي و سياسي از سوي مردم ندارد. اين استقلال مالي، ارتباط دولت با جامعه را كاهش مي‌دهد، دولت را پاسخگو در برابر مردم نمي‌كند و به ناچار مانع شكل‌گيري روابط دموكراتيك مي‌شود. تمركز قدرت، فساد و ناكارآمدي و تضعيف جامعه مدني از پي آمدهاي اين اقتصاد رانتي است. براساس اين خوانش، نفت قلمروی به كناري مانده از اقتصاد ملي يك كشور است بي‌هيچ پيوندي با بخش‌هاي ديگر اقتصاد. حاكمان كشور درآمد حاصل ازفروش نفت را خرج استمرار اقتدارگرايي خود مي‌كنند، بي‌هيچ رغبت و توجهي به توسعه اقتصادي. در اين راستا، رانت نفت ميان حاميان حكومت توزيع مي‌شود تا با تضمين وفاداري اين حاميان، استبداد بتواند پايدار بماند. اگر هم نگراني از بود و باش مردمان در كار باشد، تكيه بر آرام نگاه داشتن مردمان است، در افقي كوچك‌تر. توجه به واردات كالاهاي مورد نياز مردمان ونه افق دوردست‌تر براي صنعتي كردن و توسعه پايدار كشور.

‌البته اين دولت رانتي توسط بسياري از پژوهشگران مورد انتقاد هم واقع شده است. ارزيابي‌تان از اين نقدها چيست؟

عمر نقد دولت رانتي نيز به درازاي طول عمرخود مفهوم دولت رانتي است. نقدي كه نظريه دولت رانتي را برخاسته از دركي ذات‌باورانه (essentialist) از رابطه پيچيده ميان درآمدهاي نفتي و توسعه نايافتگي مي‌داند كه قادر به فهم عوامل گونه‌گون ديگري چون ساختارهاي تاريخي، فرهنگي و نهادي را در شكل دادن به اقتدارگرايي در حكمراني نيست. بلاي نفت، آن‌گونه كه ناقدان نظريه رانتي مي‌پندارند، پيش از آنكه پديده اقتصادي باشد، پديده سياسي است. خوانش من از جايگاه نفت در توسعه‌يافتگي يا توسعه نايافتگي، به ناقدان نظريه دولت رانتي نزديك‌تر است. ناقداني چون من عمدتا تكيه‌شان توجه به نبود رابطه مستند اجتماعي ميان دولت و ملت است و نقش جامعه مدني براي رسيدن به اين قرارداد، با نفت يا بدون نفت. اين يعني تلاش مستمر جامعه مدني براي پاسخگو كردن دولت. همين تاريخ معاصر ميهن‌مان شاهد اين ادعا است كه در شكوفايي چشمگير تكيه دولت به درآمد نفت در دو دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، تلاش براي گسترش توسعه اقتصادي پايدار از سوي دولت جاري بود و در حوزه‌هايي به گل هم نشست و از سوي ديگر هماهنگي ميان توسعه اقتصادي و توسعه سياسي اگر چه نه به گونه‌اي پيگير، اما همچنان گفتمان برجسته ناقدان رفتارنظام پادشاهي بود. سرشكن كردن همه معضلات جامعه به درآمد حاصل از فروش منابع طبيعي از سوي دولت، گونه‌اي محتوميت تاريخ را در زرورق تحليل جامعه شناختي پيش مي‌كشد كه گويا اين بخت ما است كه در جغرافيايي زندگي كنيم كه گريزي چون باشندگي در بستر «كوتاه‌مدتي» ندارد. نگاهي به تاريخ دست‌كم 150 ساله ايران از نهضت مشروطيت به اين سو همه گواه اين است كه براي نشاندن حكومت قانون بر سرير قدرت، افتان‌و‌خيزان رفته‌ايم، اما به قبول «محتوميت تاريخي» تن نداده‌ايم. پويايي جامعه ايران با درآمد نفتش به مراتب از دولت‌هاي منطقه، و بيرون منطقه، كه دولت رانتي نيز نيستند، بيشتر است.

‌بعضي مي‌گويند نفت خوب است، اما ملي كردن آن توسط مصدق و طرفدارانش كار اشتباهي بود، زيرا اختيار آن را به دست دولت مي‌داد. نظر شما در اين مورد چيست؟

ملي كردن نفت ايران، كاري شتابزده و سياست‌زده بود. از پي اشغال ايران در جنگ دوم جهاني دو همسايه شمال و جنوب، بريتانيا و روسيه- شوروي به شكل عريان با سپاهيان‌شان بر سر سفره منفعت ملي‌مان نشستند. موازنه ويرانگري كه بين دو دولت اشغالگر در طول جنگ در ايران شكل گرفت، با پايان جنگ و بحران آذربايجان و بيرون راندن همسايه شمالي، توجه دولتمردان ايران را به سوي همسايه جنوبي جلب كرد. اگر دست رد بر سينه كسب امتياز نفت شمال زده‌ايم، بايد همين دست رد را بايد بر سينه صاحب امتياز نفت جنوب مي‌زديم. اما حكايت نفت شمال و جنوب يكي نبود. همسايه شمال از راه رسيده بود و امتياز مي‌خواست، در جنوب اما حضور استعماري در نفت پيشينه نزديك به 50 ساله داشت. حضور استعماري كه با هزار و يك پيوند، جايگاه نفت ايران را از محل به منطقه و از منطقه به جهان پيوسته بود. نمي‌شد محلي انديشيد و افق جهاني را نديد. سياست‌زدگان بر طبل ناسيوناليسم بومي- قلمرويي مي‌كوبيدند، كه اين پسند مردمان و خورند حال و هواي ضد استعماري پس از جنگ زمانه بود، اما غافل از زايش جهاني بودند كه با پايان جنگ دوم جهاني به ميان آمده بود: جهان جنگ سرد. پژوهشگري كه مقابله غرب با ملي شدن صنعت نفت ايران را تنها از منظر امتياز نفت ببيند، چشم بر جنگ سرد بسته است. جنگي كه آن زمان سال‌هاي آغازين‌اش رامي گذراند، و با آنتي‌كمونيسم پيگير ايالات متحده امريكا در برابر شوروي به غالب ريخته شده بود. مصدق و ياران راديكالش كه مفتون حال‌ و ‌هواي ضد استعماري پس از جنگ در جهان بودند، تلاش مي‌كردند تا سالاري قافله رهروان جهاني ضداستعمار را از دست ندهند. تلاشي كه نتوانست همزمان در پي يافتن راه‌هايي باشد تا مانع اتحاد ميان غارتگران ديرپاي نفت از يك‌سو و از ره رسيدگان ضدكمونيسم در جهان جنگ سرد، از ديگر سو شود. يك كلام، مي‌شد راهي ديگري رفت و مانع كودتا شد.

‌نفت در شكل‌گيري انقلاب 57 چه نقشي داشت؟

درباره نقش كارگران نفت در انقلاب ۱۳۵۷ گزافه‌گويي‌ها بسيار است. فصل آخر كتابم را به بازخواني و تحليل نقش كارگران نفت در انقلاب اختصاص داده‌ام. كارگران نفت، همچون كارگران ديگر واحد‌هاي صنعتي بزرگ، در ايران ۱۳۵۷- ۱۳۵۶، خيلي دير به خيابان آمدند و در صف انقلابيان قرار گرفتند. آن روايتي كه كارگران نفت را پرچمدار خواست دگرگوني سياسي در ايران ۱۳۵۶ مي‌داند كه سرانجام با رهبري‌شان به بهمن ۱۳۵۷ رسيديم، يكسره باطل است. در كتابم از بي‌ميلي كارگران نفت براي پيوستن به صفوف انقلابيان تا چند ماهي مانده به بهمن ۱۳۵۷، روايت‌هاي مستند آورده‌ام. اما آنگاه كه سرانجام اين كارگران به ميدان آمدند، كارشان سرنوشت‌ساز شد.

‌امروز چطور است؟ آيا فكر مي‌كنيد نفت هنوز هم همان نقش و تاثير پيشين را در زندگي مردم ايران ايفا مي‌كند؟

نفت امروز گرچه جايگاه قرن بيستمش را از دست داده، اما براي بخشي از اقتصاد جهان همچنان بي‌بديل باقي مانده است. جايگاه كارگران نفت در كنشگري اجتماعي نيز چون گذشته نيست. در نظام حكمراني پادشاهي كارگران نفت با داشتن قراردادهاي رسمي كار و امتيازهاي چشمگير در قياس با كارگران ديگر بخش‌ها، هيچ‌گاه پرچم مبارزه براي بهبود شرايط كار و زندگي را حتي در بحراني‌ترين سال‌ها به زمين نگذاشتند. امروزه نشاني از قراردادهاي دائم كمتر در ميان است و اگر نشاني هم در ميان باشد، نصيب نورچشمي‌هاي سهميه‌اي است. ترس از اخراج، بختكي است كه بر سر كارگران نفت سنگيني مي‌كند. بسياري از كارگران نفت را مي‌توان به تناوب در صف كارگران بيكار يا ناپايداركار ديد. از اين رو به داوري من نقش كارگران را ديگر تنها محدود به خواست‌هاي صنفي نمي‌توان ديد. افزون بر اين، آنچه در گذشته شاهديم، كم اعتنايي به تجربه بلند قلمروی كار و زندگي كساني است كه رنج كار در اين صنعت را دارند. از آبادان و به ويژه مسجد‌سليمان مي‌گذرم كه چگونه به حاشيه رانده شدند. همه گناهان را هم به پاي جنگ نبايد نوشت. اگر آن يكی با معضل همچنان پايدار محيط‌زيست روبه‌روست و ديگري با ته كشيدن نفت، به شكل شهر ارواح درآمده، همه اینها حاصل جنگ نيست. از تجربه پيش از جنگ اين دو شهر نيز مديران نياموختند. تجربه عسلويه و مقايسه آن با ايجاد، گسترش و سپس به حاشيه‌راندگي شهرهايي چون آبادان و مسجدسليمان، مصداق اين ادعا است كه مديران نفت كمتر از تجربه‌هاي پيشين براي ادغام جامعه محلي يا مهاجر در قلمرو صنعت نو آموخته‌اند. مديران نفتي‌اي كه پشت درهاي بسته و در فرآيندي غيرشفاف و بدون مشاركت كساني كه تجربه بي‌واسطه كاري و زندگي در اين صنعت دارند، سرنوشت نفت را رقم زدند و همچنان مي‌زنند. متاسفانه تا زماني‌كه نفت تنها به عنوان منبع درآمد درنظر گرفته شود بدون پيوستگي‌هاي اجتماعي، تنها بايد شاهد كاهش جايگاهش در زندگي اجتماعي باشيم و با نگراني چشم به زمان رسيدن به آخرين قطره‌اش بدوزيم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون