چرخاندن كليد ارتباطات
در قفل سياست
چه بخواهيم چه نخواهيم «واقعيت» براساس همان تئوري مورگنتا شكل ميگيرد. اينكه ارتباطات، ساخت نفوذ را ميسازد، نفوذ ساخت قدرت و قدرت ساخت سياست را شكل ميدهد. بنابراين، ديدگاه ما واقعيت را تغيير نميدهد؛ بلكه تنها ميتواند ما را براساس درك اين نسبت و تاثير مولفههاي موازي بر يكديگر، ما را به بازيگري منفعل و منزوي يا بازيگري فعال و مبتكر بدل کند؛ ما كدام راه را انتخاب ميكنيم؟ اين به تحليل و سپس تصميم ما برميگردد و تمام.
آخر) همين نوع نگاه، درس ديگري هم به ما گوشزد ميكند: « ريلگذاري درست و ميانمدت و نه كوتاهمدت، در عرصههاي مختلف موازي، دست ما را در عرصه مورد مذاكره باز خواهد كرد.»
آخر اينكه براي رفتن پاي ميز مذاكره با امريكاي ترامپ، بايد قبل از بيستم ژانويه، تصميمهاي اقتصادي ديگر مثل تصويب FATF را بگيريم و زمينه همكاري اقتصادي را فراهم كنيم.اتفاقي كه از قضا بر چين و روسيه از يك سو و كشورهاي رقيب منطقهاي از ديگر سوي برجاي خواهد گذاشت و دست ما را در مذاكره باز ميكند.
درس ارتباطات، در يك كلام«چندسويه نگري»است و از نسبت موازي عرصه بسيار مهم ارتباطات با سياست و اقتصاد غفلت نورزيم. ارتباطات، كليد عرصه نفوذ و سپس قدرت و سياست به شمار ميآيد؛ بيترديد. اين كليد را در قفل سياست بچرخانيم تا شرايط به نفع ما تغيير كند. فراموش نكنيم كه تا سال ۲۰۳۰ تنها ۵ سال مانده است؛ فاصله خود را با ديگران كم كنيم. ۵ سال مانده فقط.