زبان گوياي درد در گونههاي مختلف ادبي
محمدجواد لساني
هيولاهاي موحش بيشمارند
زلزلههاي سهمگين
آتشفشانها، توفانهاي دريايي
همين طور جنگها و زرهپوشهايي كه مزارع را ويران ميكنند
ولي هيچ يك موحشتر از هيولاي فقر نيست
چه در فقر، حوادث راه ندارند
و نوع بشر در آن مأيوس و نااميد پيچيده ميشود
و رديف ميكند
روزهاي خراب را
در پشت روزهاي خراب!
از نمايشنامه «ملاقات بانوي سالخورده»
تعداد بيشماري از مردم، گرايش به تقليد دارند. اين يك ميل دروني است و به ندرت رخ ميدهد كسي اين تور بزرگ را بتواند ببيند. اينكه در عرصه عمومي كدام نوا با قدرت بيشتري به گوش ميرسد همان براي اكثريت، ملاك تبعيت ميشود. در اين ميان، تنها تعداد اندكي ميمانند كه پرملال از تمكين صاحبان هنر به سمت ديگر سكو ميچرخند تا با جوشش خلاقيت، مسالههاي پنهان را به سمت قابل مشاهدهاي ميل بدهند و در نهايت زيبايي به اجرا گذارند. آن دسته كوچك با طرح پرسشهاي ناگفته، ديدني دگر و شنودني دگر را به روي صحنه نمايش ميآورند. فردريش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) از اين دسته قليل است. او به سال ۱۹۲۱ ميلادي در يك روستاي كوچك، حوالي شهر برن از كشور سويیس زاده شد. چشمان فردريش نوجوان به سوي دو تن خيره بود؛ پدر، كشيشي معتقد و جدي و پدربزرگ، شاعري بذلهگو و جسور. تأثير رفتار آنان بر ذهن و دل فردريش، چنان شد كه بازتابش را به آساني ميتوان در اغلب نوشتههاي اين نمايشنامهنويس مشاهده كرد. او پس از تحصيل در رشته ادبيات و فلسفه، در كش و قوس بود كه نقاشي را حرفه خود قرار بدهد يا نويسندگي را. تمايل اصلي، حرفه نويسندگي بود اما نقاشي را هم هرگز كنار نگذاشت. تابلوها و طرحهاي او آشكارا نشان ميدهد كه تئاتر براي او پلي مطمئن ميان نقاشي و ادبيات است. در جواني، نقد تئاتر و نيز رمانهاي جنايي هم مينوشت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوريخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصيل داد. اما پس از مدتي فشار مالي و پرداختن به ادبيات نمايشي او را از ادامه تحصيل در دانشگاه بازداشت. پس به كار نگارش مشغول شد و كتاب مشكلات تئاتر را به رشته تحرير درآورد. فردريش جوان براي امرار معاش به نوشتن نمايشنامههاي راديويي روي آورد، چنانكه موفق شد مشكلات مالي خانواده را كه شامل همسر و سه فرزندش ميشد از اين راه تا حدود زيادي حل كند. دورنمات ميتوانست مثل بيشتر نمايشنامهنويسان، به صورت عادي قلم بزند اما او به درستي، تفكر انتقادي را پيشه خويش كرد تا با دو عنصر تحليل اجتماعي و تخيل فردي، آثاري جاويد خلق كند. وضعيت بشري در جهان معاصر با نمايش وخامت آن، دغدغه اصلي او شد. فردريش از توهمگويي بيپايه نيز به شدت پرهيز كرد تا حدي كه برخي تيرگيهاي حاكم بر انسان امروز را حل ناشدني تلقي كرد. زيرا او به فريب مخاطبش فكر نميكرد. دورنمات براي بالا بردن قدرت بيان خويش، نيازمند آن ديد كه به جنبههاي طعنه آميز زندگي، بيشتر بپردازد. به همين دليل، نمايشنامههاي اين نويسنده به طور معمول با ورقه براقي از كمدي پيچيده شدهاند اما در زمان نمايش، كمكم گشوده ميشوند تا سياهي آن تلميحات به چشم بزند. تنها، معدودي از آثار وي به نيت تراژدي نوشته شده است. در مجموع بايد گفت كه فضاي كار دورنمات به سمت گروتسك ميل پيدا كرد. او تمايل داشت تا با هجو روابط آدمها، دستمايهاي همه كس فهم براي ديدن مسالههاي غامض بشري پيدا كند.
دورنمات در جايي آورده كه «دنياي آشفته ما بيشتر جايي براي كمدي است تا تراژدي. از آنجا كه خلق تراژدي واقعي، ديگر امكانپذير نيست، كمدي پناهگاه خوبي براي بيان حقيقت شده است. حال آنكه نژاد سفيد ميكوشد تا برترياش را به اثبات برساند. ديگر انسان گناهكار يا مسوول وجود ندارد. همه ادعا ميكنند گناهكار نيستند. اغلب حوادث بدون آنكه شخص خاصي آن راخواسته باشد، به راحتي اتفاق ميافتند. تنها كمدي ميتواند توجيهگر موقعيت ما باشد. دنيا ما را به ورطه عجيب و مسخرهاي كشانده؛ راه ما همانطور كه در سياست به بمب اتم رسيده، در تئاتر نيز به كمدي ختم ميشود!»
از آثار برجسته او ميتوان به فيزيكدانها، ميداس، عدالت، جستوجو، سوءظن، قاضي و جلادش، و همچنين قول اشاره كرد. لازم به گفتن است كه از روي اين رمان به سال ۲۰۰۱ ميلادي فيلم قول به كارگرداني شاون پن ساخته شد. همچنين رمولوس كبير، فرشتهاي به بابل ميآيد، بازنشسته (داستان پليسي)، شهاب آسماني، غربت، روزهاي آخر پاييز و گفتوگوي شبانه، شماري ديگر از متون نمايشي اين نويسنده هستند. در ايران بسياري از نمايشنامههاي مشهور دورنمات ترجمه و به اجرا درآمدهاند كه بيشتر اين ترجمهها به كوشش حميد سمندريان انجام گرفته است؛ ازدواج آقاي ميسيسيپي، ملاقات بانوي سالخورده و بازي استريندبرگ ازجمله آثار اجرا شده زندهياد سمندريان هستند. ناگفته نماند كه سرودههاي متن نمايشنامه ملاقات بانوي سالخورده با خلاقيت روانشاد فروغ فرخزاد به فارسي برگردانده شد.
رنجنامههاي دورنمات در قالبهاي نمايشي از زاويهاي ديگر هم قابل بررسي است. جايي كه او تاثير قاطعي بر تئاتر حماسي (Epic) ميگذارد و
تجربيات فوق طاقت او از زندگي در متن جنگ جهاني دوم در آثار او به شكل عرياني خود را نشان ميدهد؛ او نيز همچون ديگر هنرمندان اين عصر در اروپا به علت زندگي در توفان جنگ، نگاهي تلخ و در عين حال برنده و تاثيرگذار بر وقايع دارد.
طبيعي است كه دورنمات هم بتواند در ميان همعصرانش مثل بوتولد برشت و حتي هموطن رقيبش در درامنويسي، ماكس فريش بدرخشد. اصولا اين يكي از ويژگي هنرمندان دردمند و ژرفانديش است كه آثارشان به عنوان كار يك هنرمند پيش رو در اثر تلقي خاص و جاري زمانهشان با واژههايي چون هنر آوانگارد، تئاتر مدرن و فلسفه خاص تئاترهاي سياه پيوند بخورد و زبان گوياي دردها شود. دورنمات به عنوان يك نويسنده پويشگر، تمامي گونههاي ادبي رايج آن زمان را تجربه كرد؛ از رمانهاي جنايي پيچيده با بنمايههاي فلسفي تا كمديهاي تلخ اجتماعي.
نگاه خاص او به وضعيت بشري چنان درون مهيبي داشت كه تلاش كرد در شكل جذاب روايت آن را قابل تحمل كند. اين تاثيرات از سبك زندگي نياكانش و همچنين مواجهه با پديده ويرانگر جنگ، راه پرسنگلاخ دورنمات را به عنوان هنرمند مسوول روشن كرد.
اين متفكر صحنه زيستن، سرانجام به سال ۱۹۹۰ ميلادي بر اثر حمله قلبي درگذشت اما پرتو افكار او همچنان تابنده و دنبالهدار، سالنهاي نمايش شهر را در مينوردد.