اهميت پاسخ وزير فرهنگ به «اعتماد»
از آنجا كه مثل قاطبه مردم ايران از محدوديتها و بازدارندههاي دولت در اجراي ايدههايش مطلعم، از او خواستم و تاكيد كردم كه از موضع شخص عباس صالحي به اين پرسش پاسخ بدهد، نه از موضع رسمي وزيري كه ماموريت دارد بنا به صلاحي -كه افتد و داني- اوضاع درهم و برهمِ و روند قهقرايي به جامانده از وزارتخانه در دولت قبل را اگر نه سر و سامان، دستكم متوقف كند. هدفم از طرح پرسش با اين فرم بياني رها كردن وزير از بازدارندههاي رسمي بود و دعوتش به گفتوگو به مثابه دو شهروند و نه بيشتر. حدسم تا حد زيادي درست از آب درآمد. صالحي صراحتا اعلام كرد كه در «نظام فكرياش، وزارتخانه «ابدا مرشد نيست، بلكه كارگزار قانون» است.
فارغ از اينكه دستگاه دولتي عامل در حوزه فرهنگ تا چه اندازه مطابق با نگرش به بيان درآمده از سوي صالحي عمل خواهد كرد و دستاوردهاي او در اين دوره چه خواهد بود، نكته ديگري در اين گفتوگو نهفته است. كمترين دستاورد پاسخ وزير به پرسش من، همانا پردهبرداري از نگرشي است كه وزارتخانه را -به مثابه مابهازاي دولت در عرصه فرهنگ- ماهيتا مكلف به تقدير و ترسيم مسيري خاص پيش روي هنرمندان نميداند. يعني قائل به اين نيست كه ماموريت دارد به اهل فرهنگ بگويد «سره» اين است كه من قرائت ميكنم و ديگر مسيرها «ناسره»اند و لاغير. روشن است كه سابقه اين دو نگرش به مديريت فرهنگي، نگرش پويا و نگرش ايستا، به بسيار پيشتر از اينها برميگردد. مروري تاريخي به ما ميگويد كه نگاه محافظهكار و قائل به اقتدارگرايي دولت در برابر مردم، همواره فرهنگ را پديدهاي ايستا پنداشته كه حد مقدر پويايي آن را حاكم تعيين ميكند. در حالي كه نگاه قائل به استقلال فرهنگ از «امر قدرت» ميداند كه هر گونه تلاش براي كنترل يا هدايت فرهنگ به سمتي خاص، آب در هاون كوبيدن است، چراكه دولتها و حكومتها اگرچه در تاريخ استبدادي ايران همواره فراتر از قانون عمل كرده و مانع از ارايه توليدات فرهنگي و هنري ناهمسو با ديدگاههاي خود شدهاند، اما هيچ نيروي سلبي و قاهري در هيچ جاي دنيا نتوانسته فرهنگ را به خدمت «امر قدرت» درآورد. دلمان بخواهد يا نخواهد، فرقي ندارد؛ اين ذات فرهنگ است كه فراتر از منويات و سوداهاي «امر قدرت» به راه خود ادامه ميدهد.