• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5957 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ دي

جويس، زندگي و تاريخ

مرتضي ميرحسيني

برايش سخت گذشت. هم فقر و انزوا را تجربه كرد و هم آوارگي و جنگ و نااميدي را. مشكلات جسمي و بيماري‌ها هم رهايش نمي‌كردند. گاهي از نوشتن و گاهي هم از تدريس درآمد اندكي داشت، اما در بيشتر سال‌هاي عمرش از اين و آن كمك مي‌گرفت و زندگي‌اش با حمايت‌هاي مالي دوستانش مي‌چرخيد. با همه - از دولت و كليسا گرفته تا حتي خودش - سر جنگ داشت و فقط از هم‌نشيني با كلمات لذت مي‌برد. به قول ويل دورانت «جويس سرمست واژه‌نامه‌ها بود و به سوي آنها يورش مي‌برد تا از آنها كش برود. او شيفته لغات و واژه‌شناسي بود و آرزوي فلسفه هم در سر داشت. از جفت‌گيري لغات با همديگر رنج و لذت مي‌بُرد، در خلسه تخيلات و در خلوت خود با آنها ور مي‌رفت، نوازش‌شان مي‌كرد و مي‌چلاندشان و تمام عصاره آنها را قطره‌قطره درمي‌آورد. به وجد مي‌آمد و حتي كلمه‌اي را به اجزاي تشكيل‌دهنده‌اش تقسيم مي‌كرد تا معاني گوناگوني از آن بگيرد، اين اجزا را به هوا پرت كند و افتادن‌شان را روي هم و ساخته‌شدن تركيبات تازه و نشاط‌انگيز را تماشا كند. او مردي بود با طبعي تند و تيز كه رنج و خشم را بي‌صبرانه تاب مي‌آورد و از زخم‌زدن به بازيگران مغرور و پُرنخوت آن با نيش قلم شيطاني خود، انتقامش را از زندگي مي‌گرفت.» حدود شش دهه عمر كرد و سال‌هاي آخر از رماتيسم و دردهاي سياتيك و ضعف بينايي عذاب كشيد. دخترش لوسيا نيز به جنون مبتلا و در بيمارستاني رواني بستري شد و همسرش نيز  -  آزرده از بدرفتاري‌هايش  -  چند بار او را ترك كرد. زندگي خوشي‌هاي اندكي تقديمش كرده بود و بعد، به مرور چندتايي از اين خوشي‌ها را هم از او گرفت. «با چنين احوالي عجيب نبود كه جويس پس از كار شديد روزانه‌اش، تقريبا هيچ شبي بدون نوشيدن مشروب نمي‌توانست بخوابد. عجيب نبود كه در نوشته‌هاي خويش، به مثابه تنها تسلاي خاطري كه از زندگي داشت، غرق شده بود، خودبين و خودمحور شده بود و بي‌هيچ شرمي با اعانه‌هايي كه از اين و آن مي‌گرفت زندگي مي‌كرد. اطمينان داشت كه هدايايش براي نسل‌هاي آينده، بر اين حواله‌هاي بانكي كه از معاصران دريافت مي‌كرد بسيار مي‌چربد.» آن زمان با «چهره مرد هنرمند در جواني» (1916) و «دوبليني‌ها» (1914) و «شب عزاي فينگان‌ها» (1939) شناخته مي‌شد و «اوليس» را هم  -  كه مي‌گويند شاهكاري ادبي است، اما كمتر كسي آن را مي‌فهمد  -  نوشته بود. اما اين نوشته‌ها  -  شايد جز در مقطعي كوتاه - آن روي خوش زندگي را نشانش نداده بودند. بعد هم كه جنگ دوم جهاني شروع شد. دوباره، مثل جنگ قبلي آواره شد. مدتي در پاريس اقامت كرد و بعد از شكست و اشغال فرانسه به سوييس پناه برد. حوادث آن مقطع تاريخي، كه او با عمق وجود لمسش مي‌كرد آخرين رمق‌هايش را هم گرفتند. جيمز جويس ايرلندي، زمستان 1941 در سوييس از پا درآمد. گويا خسته از همه‌چيز و همه‌كس، كوشش چنداني براي ماندن نكرد. سيزدهم ژانويه از دنيا رفت. نامش در تاريخ ادبيات به عنوان نويسنده‌اي مهم و متفاوت باقي ماند و جايي ميان غول‌هاي ادبي قرن بيستم پيدا كرد. دورانت مي‌نويسد «او هنر ادبي نسبتا نويني ارايه داد، اما نه فلسفه جديدي داشت و نه اعتقاد سياسي روشني. مفهوم دُور ويكو از تاريخ را گرفته بود و سرسختانه نتيجه مي‌گرفت كه آينده تا بي‌نهايت، گذشته را تكرار مي‌كند.» حداقل درباره اروپاي دوران او - كه آتش دو جنگ بزرگ از دل آن شعله كشيد - باورش ريشه در واقعيت‌ها داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون