• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5961 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ دي

شاه عباس، ترس‌ها و كاميابي‌ها

مرتضي ميرحسيني

قطعا شاه بزرگي بود. اگر به فهرست دستاوردهايش در جنگ و سياست نگاهي بيندازيم و كوشش‌هايش در عمران و آبادي كشور را هم ببينيم و بعد هم اين واقعيت را در نظر بگيريم كه او در چه ايراني - ايراني بحران‌زده و درگير آشوب - به قدرت رسيد، مي‌پذيريم كه فرمانروايي بزرگ و كامياب بود. به قول رويمر «شاه عباس دوشادوش پيروزي‌هايش در مقام سياستمدار، فرمانده و سياست‌پيشه‌اي دورانديش، دستاوردي سترگ در قلمرو شهرسازي و معماري و هواداري از هنرها داشت. تهور، توان و تدبير و درجه‌اي از تسامح كه در آن روزگار چشمگير بود با كنجكاوي فكري و فرهيختگي (كه از علاقه او به صحبت با فقهاي مسلمان و مسيحي و سياستمداران و تاجران غربي پيداست) و احساس زيبايي‌شناختي، ولو، با قيد و بندهايي و توان شناختش در امور هنري در شاه عباس جمع شده بود.»
 البته او كه سال 1007 خورشيدي در چنين روزي از دنيا رفت، فقط همين‌ها نبود. سايه سنگدلي و بي‌اعتمادي بر وجودش سنگيني مي‌كرد و تقريبا به همه ‌چيز و همه ‌كس بدگمان بود. شايد حق داشت. شايد نمي‌شد به اين و آن بدگمان نباشد و از دسيسه‌هاي پنهان مردان دولت و دربار نترسد. مي‌دانست كجا ايستاده است. دربار مركز قدرت بود و قدرت هم - تا جايي كه او مي‌فهميد - از توطئه و خون جدا نمي‌شد. خودش در توطئه جمعي از سران قزلباش به قدرت رسيد و به جاي پدرش - كه مرعوب و تسليم شده بود - به تخت پادشاهي نشست. 
آنهايي كه او را از خراسان به پايتخت بردند، مي‌خواستند بازيچه سياست‌هاي‌شان باشد و از سلطنت جز عنواني تشريفاتي نخواهد. اما همه آنها را سر فرصت، يكي بعد از ديگري كنار زد. زمانش كه رسيد در كشتن آنان نه ترديد نشان داد و نه سست و متزلزل شد. از زير سايه اشرافي كه او را به سلطنت رسانده بودند، بيرون زد و قدرت را - بدون شريك - براي خودش برداشت. 
بعدتر هم براي تضمين بقاي خود، تصميم‌هاي سخت و بي‌رحمانه‌اي گرفت. به نوشته رويمر «شاه عباس نه تنها بر مشكلات برخاسته از شاهزادگان در زمان پيشينيان بلافصل (كه بعضي را خود ناظر بود) و نيز اجداد خود آگاه بود، بلكه خود نيز با راه‌اندازي كودتايي بر سر كار آمده و پدر را كنار زده و او را همراه با دو برادر باقيمانده‌اش (كه بعدا نابيناي‌شان كرد) از پايتخت تبعيد كرده بود. 
بدين‌ها ‌بايد ترس و واهمه شاه از واكنش احتمالي ناراضيان اشرافيت امپراتوري، به‌ويژه منسوبان روساي قبايل را كه خلع‌يد كرده يا فرماندهان قزلباشي را كه از صحنه قدرت رانده بود، افزود. شاه عباس با اين پس‌زمينه، همواره نسبت به اطرافيان خود مظنون و نامطمئن بود و اين حالت را تا پايان عمر با خود داشت. 
او براي اينكه دسيسه‌ها و كودتاها را خنثي و بي‌اثر كند، فرماندهان نظامي و درباريان را تا آنجا كه ازعهده‌اش برمي‌آمد از فرزندانش دور ساخت و آنان را از ارتباط با فرزندانش برحذر مي‌داشت و در صورت عدول از حكم هم آنها را مالشي سخت مي‌داد. بدين صورت شاهزادگان - كاخ‌نشين و عملا - گرفتار حصار حرم شدند، يعني جايي كه رفتار شاهزاده‌خانم‌ها، بانوان حرم و خواجه‌سراها حاكم بود. آنها تربيت نظامي و سياسي نيافتند و حتي از شركت در لشكركشي‌هاي پدرشان محروم شدند.» آن قساوتي كه دوست و دشمن يا به چشم ديده يا چيزهايي از آن شنيده بودند، دامن خانواده‌اش را هم گرفت. 
پسرانش را يا كشت يا كور كرد و هركسي را كه احتمال نافرماني‌اش مي‌رفت از سر راه برداشت. از اين‌رو، ميراثش بعد از مرگ به يكي از نوه‌هايش رسيد. چهل‌ودو سال حكومت كرد و ايراني امن و آباد از خود باقي گذاشت. از ديد عموم مورخان، قساوت‌هايش بزرگ اما كاميابي‌هايش بزرگ‌تر بودند. به قول زرين‌كوب، سال‌هاي شاه عباس «با آنكه از خشونت‌هاي بسيار مخصوصا در رفتار با نزديكان خويش خالي نبود در آنچه مربوط به رفاه و توسعه امنيت مي‌شد، يك دوران استثنايي و بي‌همانند در تمام تاريخ ايران بود.»
رويمر نيز مي‌نويسد: «مورخان ايراني شاه عباس را ملقب به لقب كبير كرده‌اند كه تا به امروز به اين عنوان شهرت دارد. با توجه به دستاوردهاي درخشان و خدماتي كه شاه عباس براي مملكت خود انجام داده، اين لقب به او مي‌برازد و جاي چون و چرا ندارد. شايد با توجه به شرايط موجود زمانه او، بتوان درباره رفتار و كردارش با ملايمت و آسان‌گيري بيشتري داوري كرد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون