جنون سرعت در شهر
مهدي دهقانمنشادي
بشر يك موجود متوهمي است كه تصور ميكند با پيشرفتهاي فناورانه خود روي ريل بُرد افتاده است، اما خوب كه بنگرد، متوجه خواهد شد با سرعت بخشيدن به ناپايداريها و زنده به گور كردن زمان، يك موجود بازنده به معناي تمام تلقي ميشود. مگر مقدار عمر آدمي چقدر است كه بخواهد با سرعت بخشيدن به امور زندگي و زمان حال خود به سپري شدنش سرعت ببخشد. در دهههاي اخير شهرها به جنون سرعت دچار شدهاند و هر چه اندازه آنها و توفيق در به كارگيري فناوريهاي جديدتر در آنها بزرگتر و بيشتر باشد، شهروندانشان ديوانهوارتر به فراسوي نيستي زمان سير خواهند كرد. شايد معناي زندگي در پايداري زمان و با آرامش سپري كردن تجلي يابد و در سايه آرامش و پايداري، تفكر رونق بگيرد و كمال در جامعه انساني شكوفا شود.
در روزگاران نه چندان دور و زماني كه هنوز شهرها به جنون سرعت و فناوري آلوده نشده بودند، هشتاد سال عمر براي مزهمزه كردن زندگي كه معجوني از تلخ و شيرينيهاي هست شدن بود، كفايت ميكرد. صبحِ خروسخوان، آهنگ ناب زندگي در شهرها جاري ميشد و تاريكي غروب و همهمه شغالخوان پاياني بود بر يك روز زندگي و در ميانه اين بام و شام معناي عميق كار و زندگي در جان شهروندان رسوخ ميكرد و خفتن آرام در دل سياهي شب به كشدار شدن يك شبانهروز از عمر آدمي دامن ميزد. از وقتي ماشين بخار و نيروي برق سايه بر زندگي شهرنشينان گستراند و بوق كارخانه و صداي ماشيني شدن جاي آواز خروسها را براي اعلام يك صبح ديگر گرفت، عجله و شتاب به زندگي آدمهاي شهري راه يافت و زندگي برقي با چاشني فناوريهاي جديد و جديدتر سرعت گذران عمر را مانند سرعت جريان برق برابر ساخت. آدمي كه مسيرهاي كوتاه و بلند بين مبدا و مقصد را به مدد پاي پياده يا چهارپايان طي ميكرد، انس بيشتري با محيط زيست و طبيعت داشت و اين ارتباط دوسويه انسان و محيط به زمان قوام ميبخشيد، اما خودروها با سرعت فزاينده خود زمان را به تحليل برده و شهروند را با كمترين ارتباط ممكن با محيط به مقصد رساندند و اين تحليل زمان، از كشدار شدن زندگي و عمر انسان كم كرد. انسان با عطش خود براي آسايش و راحتي بيشتر، ناخواسته به كاهيدن آرامش و پايداري زمان كمك كرد و چنان غرق در وسايل فناورانه تمدن خود شد كه گذشت ساعتها و روزها را احساس نكرد و انباشتن هفتههاي به درستي حس نشده، به سالهاي زود سپري شده منتهي شد و آدمهاي قرباني شده در جنونِ سرعتِ زندگي چون به هفتاد و هشتاد سالگي رسيدند و حيران به پشت سر نگاه كردند از كوتاهي و كم عمقي عمر سپري شده انگشت به دهان ماندند. اين شتاب عمر زماني حسرت به جان شهروندان مياندازد كه بدانيم هر ساله تعداد زيادي از ساكنان شهرها به خاطر جنون سرعت و شتابان راندن خودروهاي خود به تصادفات درون شهري و جادهاي گرفتار شده و عجولانه در دام مرگ غيرطبيعي و زودهنگام اسير ميشوند.
در اين تلاطم شتابان عمر در درياي آشوبناك زندگي شهري، شهرها به كرانههايي محتاجند تا شهروندان را اندكي از شتاب باز دارند. توسعه پيادهراهها و مسيرهاي مخصوص دوچرخهسواري و ميل به وابستگي كمتر به خيابان و اتومبيلهاي بيروح و عجول شناور در آن ميتواند سواحل آرامي را براي پيوند دادن پايدار انسان و محيط فراهم سازد تا با كم كردن سرعت زندگي و كشدار كردن زمان زيستن، از مقدار جنون شتابانه گذر كردن بكاهد و صبحِ شهروندان را آرام به شب آنها پيوند دهد. بهرغم اينكه ساعت بر پشت دست يا روي صفحه تلفنِ همراه اغلب شهروندان وجود دارد، اما غرق شدن در زندگي فناورانه گاهي مانع از توجه كردن آنها به ساعت ميشود، بنابراين نصب ساعت در هر كوي و گذر و خيابان و پيادهروهاي شهر ميتواند مدام گذرِ عمر را به شهروندان گوشزد كرده تا شايد تصميم بگيرند اندكي از شتابِ رفتن كم كنند و با توجه كردن به زمان حال و مكان خود، به كشدار كردن عمر خود ياري رسانند.