مروري بر نقاشيهاي محسن حسينمردي در گالري افرند
دگرگشتِ آگاهي در جهان نقاش
سارا شهرياريراد
اشاره به واژه «مرد مكعبي» در استيتمنت به تنهايي تصويري جاذب و چند بعدي از هويت فردي را به وجود ميآورد. مكعب به عنوان نمادي از فرم و ساختار در كنار محتواي انساني تجربه پيچيدهاي از وجود را به تصوير ميكشد و نشاندهنده تلاشي است براي دركي عميقتر از واقعيتهايي كه در آن به سر ميبريم. اين آثار به وضوح به گفتوگو درباره تجارب انساني و چالشهاي ارتباطي نظر دارند و مخاطب را به بررسي نسبت خود با مفاهيمي همچون هويت، فقدان، حضور و آگاهي ترغيب ميكنند. محسن حسينمردي با بهره بردن از رسانه نقاشي، نگاهي عميق به خودآگاهي و تحول در ادراك شخصي دارد. آگاهي از ارتباط عاطفي، فيزيكي و ويژه هنرمند با «چشم» راست خود و تجارب زيسته او در ارتباط با همزماني فقدان يك عضو از بدن و حضور پروتز آن در 12 سال گذشته، اين امكان را به بيننده ميدهد تا به خوانش متفاوتي از مفهوم آگاهي در نقاشيهاي او دست يابد. چگونه بدني وحدت يافته در پي رخدادي دچار توقف و به واسطه همزماني فقدان و حضور به نيرويي بسيار حياتمندتر مجهز ميشود؛ احساس ماهيتي جسماني مييابد و واقعي ميشود، تجربهاي نادر رخ ميدهد كه بهواسطه آن فرد ميتواند چشم خود را مشاهده كند. اينجا احساس به بدن پيوند ميخورد و آگاهي در او از طريق بدن بيان ميشود. مكعبها براي او استعارهاي از دگرگشت، تغيير يا تخريب و تجربه دگرگونه شدن واقعيت يك عضو از بدن و تلاش براي انطباق با خاطره سوبژكتيو خود است. مهمترين ويژگي در آثار محسن حسينمردي، عدم وجود عمق و فضاي سه بعدي اطراف فيگورهاست كه همنشيني و توالي بصري را دستخوش تغيير كرده است. در وهله اول با مشاهده فضاهاي تخت رنگي به نظر ميرسد كه با آثاري مواجهيم كه احساس بيزماني و حصر را منتقل ميكنند، اما در برخوردهاي هيجاني و پرتنش او با محتواي انساني مورد مطالعهاش در وارياسيونهاي بافت و رنگ فيگورها متوجه ميشويم كه نيروي زيادي از زمان در كار او جريان دارد. در فضاي مابين فيگورها اثري از درگيري و تنش مشاهده نميشود، چراكه بخشهاي زدوده شده و سترده در كار او در خدمت الحاق فضاها با تقاطع سطوح و تقويت مرزها در جهت القاي فضاي سهبعدي عمل ميكنند. خطوط بدنهاي او در مسير بازنمايي همواره مسير خود را تغيير ميدهند و سعي دارند خود را از قيد بازنمايي رها كرده و يك حافظه تصويري از فرمهاي انتزاعي بسازند . فيگورهاي او در موقعيتي يكسان، در كمپوزيسيوني سنجيده و به لحاظ بصري در جايگاهي متفاوت استقرار يافتهاند. فضاي موجود در نقاشيهاي او تداعيگر جغرافياي خاصي از زندگي او است. مفهوم مكان در آثار او فضاي ناشناختهاي را براي مخاطب آشكار ميسازد كه خود او طي اين سالها در حال شناسايي، محاسبه، پذيرش و انطباق با آن بوده است. در كارهاي اخير او بدنها خوشبينانه فرمهاي مكعبي را در كنار خود جاي دادهاند و در برخي كارها اين مختصات هندسي كاملا حل شده است. همه آنچه از تحرك و جنبش به جاي مانده در درون فيگورها اتفاق ميافتد. به نظر ميرسد نيروهاي رويتناپذيري از فشردگي، انقباض يا فشار بر فيگورهاي بيحركتي كه در طبيعيترين حالات بدني هستند، اعمال ميشوند، مرز ايجاد ميكنند، سبب ستردن بخشي از فيگور يا حذف تمام آن ميشوند. اين يادداشت فراخواني است براي بازديد آثار و درك بيشمار تفسيرهاي متعدد از «خود» و «ديگري» كه تنها با مشاهده، تعامل و تجربه حضور در ميان انسانهاي نقاشيهاي او قابل دريافت خواهد بود. اين مساله را با اينكه چندين سال است كه با محسن حسينمردي و فرآيند بصري پديد آمدن آثارش آشنا هستم، نه در يكبار ديدن كه در بازديدن نمايشگاه او دريافتم.