• ۱۴۰۳ جمعه ۱۲ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5969 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ بهمن

پرش زماني

مهتا سيدجوادي

در اين يادداشت سعي كردم از رهگذر يكي از مسائل موجود در ويرايش، به بحث زمان بپردازم. يكي از كاربردهاي زبان، توصيف حالت شخص يا اشخاصي است كه در متن، موضوع توصيفند. مثلا فرض كنيد من قصد دارم سخنان احمد‌نامي را براي شما بازگو كنم، مي‌نويسم «احمد گفت موش آب‌كشيده شده‌اي». اما همين جمله ساده را مي‌توانم با توصيف حالت احمد، پيچيده‌تر كنم و بنويسم «احمد با خنده گفت موش آب‌كشيده شده‌اي». توصيف حالت احمد به خواننده كمك مي‌كند محيط گفت‌وگو و حتي منظور احمد را بهتر درك كند، يعني اينكه منظور احمد توبيخ بوده يا مزاح يا ... اين نوع اشاره به حالت را مي‌توانيم «سرنخ لازم» بناميم يعني سرنخ‌هايي كه كمك مي‌كنند منظور و معناي متن (يا پاره‌اي از متن) فهميده شود. شايد باتوجه به كليت متن مي‌شد حدس زد احمد قصد شوخي دارد يا سر نزاع اما با فرض نبودن چنين امكاني، اين سرنخ، لازم محسوب مي‌شود. 
مساله جايي جالب مي‌شود كه به «سرنخ‌هاي اضافي» مي‌رسيم. اين قبيل سرنخ‌ها هم سعي دارند حالت گوينده را نشان بدهند اما توجه نمي‌كنند كه حالت گوينده، از حرف‌هايش مشخص مي‌شود. به اين گفت‌وگو دقت كنيد: علي واقعا پسر خوبيه. رضا سرش را به تأييد تكان داد: «همين‌طوره. واقعا پسر خوبيه.» 
جمله دوم علاوه بر اينكه سعي داشته سر تكان دادن رضا را نشان‌مان بدهد، سعي كرده جهت تكان خوردن سر را هم براي ما روشن كند. يعني محتوايي فرهنگي را وارد متن كرده تا بر حالت تأكيد كند. منظورم چيست؟ اگر شما عضو اقليت زبان‌بدني متمايزي نباشيد، بايد بدانيد كه تكان خوردن سر در جهت بالا به پايين نشانه تأييد است و تكان خوردن سر از چپ به راست نشانه انكار. بنابراين نويسنده/مترجم با فرض اينكه مخاطب ممكن است نداند سر رضا به چه سمتي تكان خورده و از ترس ايجاد سوءتفاهم، به‌تأييد را وارد متن كرده‌ تا تأكيد كند كه سر از بالا به پايين تكان خورده و مخاطب حواسش باشد كه حالت را درست تصور كند .
در اين ميان اما چند نكته پررنگ مي‌شوند. اولين نكته مربوط به تفاوت‌هاي زباني است كه مسووليت چنين سرنخ اضافي‌اي را بر دوش مترجم‌/ويراستار مي‌اندازد. زبان‌هاي مختلف با توجه به غناي واژگاني‌شان ممكن است براي هر حالتي از بدن، واژه مشخصي داشته باشند، مثلا انگليسي براي سري كه از بالا به پايين تكان مي‌خورد nod و براي سري كه از چپ به راست (يا راست به چپ) تكان مي‌خورد shake را دارد. اما غناي واژگاني يك زبان به معناي الكن بودن زبان ديگر نيست، فقط بايد (باتوجه به سبك در صورت سبك‌دار بودن متن تأليف، يا لحن و مقصود نويسنده) با شناسايي امكانات زبان مقصد، راه‌هاي انتقال چنين غنايي در سطح واژگان را در سطوح ديگر زبان جست‌وجو كنيم.
 در مثالي كه پيش‌تر زدم، نويسنده انگليسي‌زبان از nod استفاده كرده بود كه در ترجمه به «سري به تأييد» تبديل شده است، يعني واژه، تشريح شده اما اين كار اضافي بوده چون نهايتا سخني كه رضا گفته نشان‌دهنده حالت تكان دادن سرش هست. چرا اين را مي‌گويم؟ همانطور كه در جمله دوم ديديد رضا سخني را كه پيش‌تر زده شده تأييد مي‌كند و براي نشان دادن تأييدش از همين‌طوره و تكرار سخن پيشين استفاده مي‌كند. رضا مي‌گويد: «همين‌طوره. علي واقعا پسر خوبيه.» و ما مي‌فهميم كه رضا موافق است و با توجه به كد فرهنگي‌بدني موافقت، تصور مي‌كنيم كه به احتمال زياد رضا حين بيان اين حرف‌ها سرش را از بالا به پايين (به تأييد) تكان داده است. اما اگر قرار است چنين تصوري را بعد از خواندن تمام جمله پيدا كنيم، تكليف بخش اول جمله كه اشاره به تكان دادن سر دارد چه مي‌شود؟ مشخص است كه تكان دادن سر مقدم است بر حرف‌هاي رضا و همان‌جاست كه بايد جهت تكان خوردن را تصور كنيم. اينجاست كه به بحث زمان مي‌رسيم.
نكته دوم مشخصا درباره نحوه تجربه زمان است. مترجم/نويسنده/ويراستار‌(مختصرا‌سه‌گانه‌مي‌نامم‌شان) زمان را به شكل متفاوتي با خواننده تجربه مي‌كنند. براي سه‌گانه، زمان خطي و كند مي‌گذرد، يعني نويسنده كه شخصيت را در ذهنش تصور مي‌كند فرض مي‌گيرد كه چون سرتكان دادن مقدم بر بيان بوده بايد حالت مشخص شود، مترجم كه لغت را مي‌بيند تصور مي‌كند كه چون اين لغت در ابتدا آمده و حالت را مي‌رساند بايد دقيق ترجمه شود و ويراستار هم كه كند و به ‌ترتيب جمله را بررسي مي‌كند، سر تأييد را دقيق‌تر از سر مي‌داند. اما زمان براي خواننده، سريع و پاره‌پاره مي‌گذرد. مثلا جمله «رضا سرش را به تأييد تكان داد» را در نظر بگيريد، اگر سرنخ اضافي را پاك كنيم جمله مي‌شود: «رضا سرش را تكان داد: «همين‌طوره.» در اين صورت مخاطب، جمله را به اين شكل تجربه مي‌كند: رضا سرش را تكان داد «لحظه 1»، همين‌طوره «لحظه 2»، رضا سرش را به تأييد تكان داد «لحظه 3». يعني خواننده با معلق نگه داشتن پرسشش از چگونگي حالت گوينده، ابتدا از گذشته به آينده و سپس دوباره به گذشته بازمي‌گردد تا جواب پرسشش را بدهد. كل اين فرآيند در چندثانيه رخ مي‌دهد و مخاطب بدون مكث، حالت را در ذهنش تصور مي‌كند. به اين ترتيب هرچند در زبان مقصد نتوانستيم از واژه‌اي استفاده كنيم كه عينا حالت را در خودش حمل كند اما با توجه به نحو و فرآيند انتقال معنا در جمله، حالت نمايان شد.
تمايز ميان تجربه سه‌گانه و مخاطب از متن باعث مشكلات ديگري هم مي‌شود. همانطور كه گفتم سه‌گانه متن را ذره‌ذره، كند و خطي تجربه مي‌كنند و به همين دليل همواره سعي دارند پيش از موعد و عجولانه معنا را براي مخاطب آشكار كنند، در حالي كه مخاطب مدام در زمان مي‌پرد و متن را در رفت‌وآمد ميان گذشته و آينده خوانش تفسير مي‌كند. اين موضوع فقط در واحد جمله مصداق ندارد، در هر واحد ديگري هم مي‌توانيم چنين پرشي را ببينيم. مخاطب هيچ ابايي از ايجاد تعليق در ذهنش ندارد، هركجا لازم باشد فرآيند درك متن را معلق نگه مي‌دارد و رفته‌رفته با خواندن بيشتر متن، سعي مي‌كند تعليق را برطرف كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون