كارنامهاي براي انقلاب
قادر باستانيتبريزي
در ضرورت سنجش آرمانها
سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، فرصتي براي بازخواني وعدههاي نخستين و ارزيابي كارنامه 45 ساله است. اين مقطع تاريخي، مجال مناسبي براي سنجش ميزان تحقق آرمانهاي انقلاب و بررسي فاصله ميان اهداف اوليه و واقعيتهاي جاري در عرصههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي كشور است. اما اين ارزيابي تا چه اندازه به دركي واقعبينانه و بدون مصلحتانديشي از اين مسير طي شده منجر ميشود؟ پدر من مرد سختگيري بود. فرزند نهم خانواده بودم و خوب درس ميخواندم. زماني كه سال تحصيلي به پايان ميرسيد و كارنامهها را توزيع ميكردند، خانه ما قيامت كبري برپا ميشد و ناله و زاري و التماس مغضوبين به هوا برميخاست. بايد اعتراف كنم، انگيزه من براي تلاش در تحصيل، بيش از هر چيز، هراس از آن روز بازخواست بود. كاش در اين ايام دهه فجر، كسي بود كه كارنامه ميداد و كسي هم مانند پدر خدابيامرزم، مقصرين را بازخواست ميكرد. ظريفي ميگفت، اگر آمارهايي كه مسوولان در 40 سال گذشته، از موفقيتهاي خود هر سال در دهه فجر دادهاند، جمعآوري و گزارش كنند، لابد ما بايد در رديف پيشرفتهترين و موفقترين كشورهاي دنيا بوده باشيم. اما صرفنظر از اين تبليغات سالانه، ما مردم احساس هر سال دريغ از پارسال را داريم. در دوران پهلوي، سه جريان اصلي براي براندازي رژيم مبارزه ميكردند. ماركسيستها كه متاثر از انقلابهاي كمونيستي، سينه سپر كرده بودند و بيشترين زندانيان و اعداميان سياسي را داشتند؛ مصدقيها و مليگراها كه پس از كودتاي ۲۸ مرداد، به دنبال بازگشت به قدرت بودند و مذهبيهاي مبارز كه هر چند در حوزههاي علميه غريب بودند، اما با خيزش امام خميني جان تازهاي گرفتند. زماني كه هر سه جريان، رهبري امام را پذيرفتند و شرايط جهاني و نهضت مردمي به نقطه جوش رسيد، كار دودمان پهلوي يكسره شد. با پيروزي انقلاب، بهرغم كنار گذاشتن تدريجي همه گروههاي چپ و مليگرا، ادبيات ماركسيستي بر فضاي سياسي كشور مسلط ماند؛ مصادره اموال سرمايهداران و تسخير سفارت امريكا، شباهتي آشكار به انقلاب اكتبر داشت. اگر به فرض، در انقلاب 57 ماركسيستها بر ايران حاكم ميشدند، بعد از 40 سال، اكنون در چه حال و روزي بوديم. حدس زدن آن با توجه به تجربه زيسته جوامع كمونيستي، چندان سخت نيست. آنچه از صدر انقلاب به خاطر ميآورم، چشمانداز ما از آينده انقلاب اسلامي، كشوري نمونه مثل سوييس بود، با اين تفاوت كه مردم ما مسلمان و ايثارگر هم بودند؛ كشوري مرفه و پيشرفته با مردماني ديندار و بااخلاق كه روابط حسنه با همه كشورها، مخصوصا ممالك اسلامي داشت و همه دنيا حسرت مسوولان راستگو، بيآلايش، مومن و متقيمان را ميخوردند و الگويي مناسب براي حكومت مردمي در هر كشوري ميشديم. همه كمك حال هم بودند و فقر ريشهكن شده بود. جرم و جنايت هر سال كم و زندانها خاليتر ميشد. آزادي انديشه و جدال احسن برقرار و رسانهها، مكاني براي عرضه نظرات و افكار مختلف بودند. اما اكنون، هر سال كه ميگذرد، از اين تصوير مطلوب دورتر ميشويم.
اكنون كه به گذشته مينگرم، هر سال بيشتر از قبل، از آن تصوير ذهني مطلوب، دور و به آن تصوير ناگوار ديگر نزديك شدهايم. شايد بزرگترين مانع براي رسيدن به جامعه مطلوب اسلامي، همان كه در سال 57 به مردم وعده داديم، گرفتار ماندن در شعارهاي به ارث مانده از ماركسيستها بوده است. البته ما گرفتار شعارزدگي سوسياليستي هستيم، نه خود سوسياليسم. ما راهنما به سمت سوسياليسم زديم و به سمت ليبراليسم و نئوليبراليسم پيچيديم؛ آن هم ناقص. همه الگوهاي مديريتيمان در لاپوشاني و كتمان و بدون صراحت بود. عدالتخواهي تنها در سطح شعار باقي ماند؛ چراكه ما فقط ظاهر ضدامريكايياش را خواستيم، نه خودش را. ما به ترازويي براي سنجيدن شعارها نياز داريم. به سنجيدن شعارهاي اصلي انقلاب؛ استقلال و آزادي. توزيع فقر هم حتي به برابري صورت نگرفت. ما دچار يك التقاط رويكردي يا تشدد سياستگذاري از ابتدا تا امروز هستيم: نه شرقي نه غربي، امر بينالامرين. در 45 سال گذشته، مسوولان همواره خود را پيروز ميدان دانستهاند و ناكاميها را به گردن دشمنان انداختهاند، اما در سالگرد انقلاب، لازم است همه كساني كه دل در گرو سعادت ملت دارند، گذشته را با نگاهي صادقانه بررسي كنند. چرا هر حركت ما، به جاي پيشرفت، به پسرفت منجر شده است؟ چرا مردمي كه منابع غني و استعدادهاي انساني بينظيري دارند، احساس نارضايتي ميكنند؟
براي عبور از وضع كنوني، سه اصل بايد مدنظر قرار گيرد: نخست، مسووليتپذيري. هيچ كس نبايد از پاسخگويي به عملكرد خود شانه خالي كند. دوم، بازگرداندن مردم به صحنه تصميمگيري. مردم نبايد احساس كنند كه راي و نظرشان بياهميت است. سوم، حل بحران مرجعيت اجتماعي. جامعهاي كه مرجع فكري و رسانهاي روشني ندارد، دستخوش سردرگمي و تشتت ميشود. بايد ببينيم كه كجا درست عمل كرديم و كجا اشتباه داشتيم. همه ما خواهان جامعهاي سالم، معنوي، مدرن و مرفه هستيم. ايران، كشوري با تاريخ پرافتخار و تمدني بزرگ است كه همه عناصر يك كشور موفق را در اختيار دارد. اما باوجود همه اين امكانات، چرا اغلب مردم احساس نارضايتي دارند و فكر ميكنند كه شايسته زندگي بهتري هستند؟! رسانهها، به عنوان نمايندگان مردم، بايد پرسشگري و مطالبهگري را در دستور كار خود قرار دهند و دهه فجر را به فرصتي براي بررسي وعدههاي انقلاب تبديل كنند. اين يك ضرورت است، نه يك انتخاب.