همه چيز از اشتباهات محمدرضا پهلوي آغاز شد
اوضاع را به وضع سابق برميگرداند.پس از كودتا احترام به مجلسي كه با راي واقعي مردم و در يك انتخابات آزاد شكل گرفته باشد به عنوان ركن اصلي مشروطيت ضرورت بيشتري پيدا كرده بود ولي پهلوي دوم مجلس را از حيز انتفاع انداخت و بر همگان ثابت شد كه رژيم سلطنتي تمام قد جلوي جامعه ايستاده است و كوچكترين مخالفت و حتي انتقادي را نميپذيرد.به همين علت حركتهاي مسلحانه آغاز شد و انواع سازمانهاي چريكي يكي پس از ديگري سربرآوردند.اين زنگ خطر را شاه فهميد ولي باز هم راه اشتباه را در پيش گرفت و به جاي درك احوال جامعه به سركوب مخالفان با خشونت هر چه تمامتر پرداخت و موفقيت نسبي به دست آورد. حالا آقاي پهلوي هيچ مانعي جلوي خود نميديد، لذا با كشور و مصالحش به بازي پرداخت! دلارهاي نفتي چنان احساس قدرتي در او به وجود آورده بود كه حتي نظرات كارشناسانه و دلسوزانه رجال دستگاه خويش را نميشنيد و سواد و دانش خود را فوق همه دانشها تلقي ميكرد! او بيوقفه اشتباه ميكرد و كمكم با دين مردم هم درافتاد و نمي دانست كه تا چه حد روي ريل خطر قرار گرفته است؟ ماجراهاي انجمنهاي ايالتي و ولايتي و كاپيتولاسيون و ۱۵ خرداد كافي بود كه شاه كانال خود را عوض كند و با جامعه از در دوستي برآيد و به اصلاحات ساختاري بپردازد. شايد اگر اين اشتباه به خصوص را مرتكب نميشد يا انقلاب نميشد يا هر انقلابي را ميتوانست سركوب كند.اشتباهات محمدرضا پهلوي به حد اشباع رسيده بود كه نشانههاي انقلاب پديدار شد. ولي باز هم او از رويه خود دست برنداشت و باوجود دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي در ابتدا انقلاب را جدي نگرفت. اگر بعد از اولين راهپيمايي سراسري و آرام مردم در روز عيد فطر، وي سخنراني مشهور خود مبني بر شنيدن صداي انقلاب ملت را ارايه ميكرد و با رهبران انقلاب به مذاكره ميپرداخت، احتمالا عدم وقوع انقلاب شدني بود.آخرين تلاش آقاي پهلوي براي خاموش كردن شعلههاي انقلاب در۱۷ شهريور روي داد كه رژيم سلطنتي همه پلهاي پشت سر خود را خراب كرد و ديگر مصالحه با مردم كلا منتفي شد. وي در آخرين ماههاي حكومت خود ميتوانست حداقل به مديريت سقوط بپردازد و مثلا با استعفاي خود هم از خونريزي جلوگيري كند، هم امنيت نسبي براي ياران و حتي خودش به وجود آورد و از همه مهمتر از عوارض يك سقوط جبري براي كشور بكاهد.شاه حتي شاهانه نايستاد و ياران خود را گذاشت و رفت! شايد اين تنها حركت محمدرضا پهلوي بود كه نفع نسبي براي مردم داشت و مقاومت بيفرجام به همراه حمام خون را تمهيد نكرد. در يك نگاه كلي ميتوان مستند اثبات كرد كه ما هنوز در حال پرداخت هزينه اشتباهات شاه هستيم و چه بسا اگر اين خطاها در يك مرحله متوقف ميشد كمتر كسي نياز به جراحي بزرگ انقلاب با همه عوارضش را ضروري مييافت. اگر خطاها از حد نگذرند و راههاي كم هزينه اصلاح وجود داشته باشند حتي در دهه پنجاه كه عصر انقلابها بود ملت داناي ايران به آن جراحي خونين متوسل نميشد. اميدواريم ديگر تا ابد هيچ حاكمي در ايران آن اشتباهات مهلك را تكرار نكند و مردم را همواره عزيز بشمارد و پرونده تقابل دولت با ملت براي هميشه بسته شود و هيچگاه مردم نياز به انقلاب پيدا نكنند.