پروژه مدرنيته در حقيقت تلاشي از جانب متفكرانعصر روشنگري مانند فرانسيس بيكن (۱561-۱626)، آگوست كنت (۱798-۱857) بود تا يافتههاي علوم طبيعي منجر به پيدايش علوم اجتماعي واقعي شده و انسان برتعصبات انسانگرايي سنتي غلبه كند. حقيقت در دنياي پيش از آن،منبعمحور بود و فيلسوفان و مذاهب و افراد وابسته به آن، منبع موثق حقيقت بهشمار ميآمدند( Fuller, 2006, p: 2) (1)و (2) . به عبارت بهتر علم سنتي، فهم انسان را منبع معتبري براي دستيابي به حقيقت بهحساب نميآورد. اما درجنبش علمي عصر روشنگري نويسندگاني مانند كندرسه (۱۷94-۱۷43)، آنطور كه دركتاب طرحي براي تصويري تاريخي از پيشرفت ذهن بشرآمده، بر آن شدندكه ذهن بشر ميتواند بهطور روشمند به توليد دانش معتبر و قابل اتكا بپردازد و با دسترسي عموم به حقايق مكشوفه علمي، عقلانيت مبتني برعلم در همه زمينههاي زندگي حاكم خواهد شد.
علم مرتوني
اعتقاد به قابليت ذهن بشر و سنجش اعتبار دانش بر اساس اطلاعات حسي، منطق روشن و روند قابل رصد بهوسيله ديگران در ويژگيهاي مرتوني (3) علم تبلور يافت. يعني ويژگيهاي صداقت فكري (4) (در دانستن و بيان واقعيت)، شك سازمان يافته (5) (كنكاش و تدقيق درمحتواي فرضيات نهفته)، خنثي بودن نسبت به منافع عالم (6)، عامالمنفعه بودن (7) و بيطرفي نسبت به مواضع و علايق عالم (8) به جاي منبع موثق نشست و ضمانتي بر مطابقت يافتههاي علمي با حقيقت محسوب شد (9) . رد پاي اين تغيير نگرش به علم در ايران را ميتوان در آغاز مراودات ميان ايران و اروپا و در تاسيس دارالفنون توسط اميركبير در سال ۱۲۲۸ هجري يافت.
اما همانگونه كه ماكس وبر توضيح داده، انتظارات متفكران عصر روشنگري به خاطر عدم توجه به وابستگي ارزش حقيقت علمي به فرهنگ مردم متوهمانه بود و ايدهآلهاي آنها در نهايت به حاكميت عقلانيتي از نوع ابزاري يا معطوف به سود تحويل شد. ديدگاه ماكسوبر به دليل اينكه پيشرفتهاي علمي را منحصر به فرهنگهاي خاصي ميداند تا حدودي نژادپرستانه تعبير ميشود اما شايد استقبال از رستاخير دوباره پيروان فلسفه خرد جاويدان (10) در مقابله با روند علمگرايي و تجدد در برخي فرهنگهاي شرقي رابتوان تاييدي برنظر او دانست.
خرد جاويدان و سنتگرايي
فلسفه خرد جاويدان در عرفان و فلسفه قبل از اينكه جاي خود را به فلسفه غير ديني درباره تكامل تدريجي تفكر بشري بدهد در همه جاي جهان به نامهاي سنت مقدس در هندو يا حكمت لدنيه در اسلام رواج داشت. بهنظر ميرسد اولين ظهور رسمي فلسفه خرد جاويدان در نقد توليد علم ابزاري را ميتوان در تاسيس دانشگاه انسانگرايانه يا هامبولتنين برلين در ۱۸۱۰ دانست كه به ترويج انديشه ايدهآليستهاي آلماني(11) پرداخت.
منتقدان تجدد و مدرنيسم يا مكتب سنتگرايي(12) اعتبار بيش از اندازه مدرنيسم به عقل انسان و ظهورعقل ابزاري در همه نهادهاي جامعه را علت تغيير رابطه دوستانه ميان انسان و طبيعت به رابطه دشمني دانستند. مكتب سنتگرايي موضوعات ماندگار در سنتهاي فرهنگي و اديان را حقايق جهانشمول درباره واقعيت، انسانيت، اخلاق و آگاهي ميدانستند و بر آن بودند كه تمركز دانش بايد بر روي همان حقايق باشد. گرچه در غرب انديشه علم سنتي شايد به خاطر افول قدرت كليسا و بياعتمادي نسبت به حقايق مندرج در انجيل، مجال توقف عقل ابزاري در توليد علم را نيافت اما در ايران قدرت و نفوذ منتقدان سنتي علوم مدرن با وجود تاسيس دارلفنون و بعدها دانشگاه تهران در سال ۱۹۳۴ هر دو ديدگاه علم سنتي مبتني بر حقايق ديني - فلسفي و علم مبتني بر يافتههاي ذهن بشر و تجربه، درفضاهاي متناقض ادامه حيات داد.
علاوه بر آن قبل از اينكه ايده و اعتبار دانش مدرن در نهادهاي اجتماعي و توليد علم ايران جا بيفتد، ايده غربي نقد آن هم مورد استقبال برخي متفكران دانشگاهي ايران نظير سيد حسين نصر قرارگرفت. نصر استدلال كرد كه علم مدرن ارتباط خود را با امر مقدس در كاربردهاي خود از دست داده است و همهچيز را از دريچه ماترياليسم، علمگرايي و پوزيتيويسم تعبير ميكند و اين وضعيت، انسان را به جنگ با طبيعت كشانده و باعث آشفتگي و بحران روحي او ميشود(13) (25-17Nasr, S.H. 1997).
علم فرامعمولي
به هر صورت روند تاريخي در جهان بيانگر اين است كه سنتگرايان نتوانستند توليد علم را برمحور فرهنگ و عقايد متافيزيكي انسان استوار سازند. بنابراين بعد از جنگ جهاني دوم روند توليد علم با شتاب هرچه تمامتر ماديگرا شد و حتي از پنج ويژگي مرتوني يا معيارهاي ارزيابي اوليه هم گذر كرد. فيلسوفان علم نامهاي جديدي براي توليدات علمي جديد نسبت به توليدات علمي عصر روشنگري پيشنهاد كردهاند تا بيانگر تغييرات آن در هدف، متد و كاركردهاي اجتماعي باشد. برخي آن را علم فرا معمولي (14) خواندهاند زيرا واقعيت امروز نشان ميدهد كه علاوه بر دانشمندان شاخههاي علمي، متخصصان اداري و ذينفعاني هم در ارزيابي توليدات علمي مشاركت دارند. (Ravetz,J.R. 1971, P: x) (15)
برخي مانند سالتر درجه اعتماد به توليدات علمي را مورد سوال قراردادهاند زيرا امروز توليد دانش را در قامت بنگاه اقتصادي ميبينند كه كالايي خاص را براي عدهاي خاص توليد ميكند و از اينرو آن را علم دستوري (16) ناميدهاند (Salter, l. 1989, p: 5-11) (17) كيبونز و همكارانش شكل امروزي توليد علم را چهره دوم علم (18) ناميدهاند زيرا معتقدند بهجاي علايق و عامليت پژوهشگر در توليد علم، يافتن راهحل براي مسائل محيط زندگي موضوعات پژوهش را ديكته ميكند و به آن خصيصه ميان رشتهاي داده است. (Gibbons M et al, p: vii) (19) برخي ديگر با توجه به دخالت بخش صنعت و دولت بر روند توليد علم آن را پديدهاي سه وجهي (20) وحاصل تعامل دانشگاه، صنعت و دولت دانستهاند كه مفهوم نوآوري در توليد و فرآيندهاي توليد علم را هم دگرگون كرده است. (Etzkowitz, H. and Leydesdorff,L,2000) (21) . زيمان با توجه به برجسته بودن نقش حياتي سرمايهگذاري خارج دانشگاهي در توليد محصولات علمي، نام پست آكادميك (22) را براي علم جديد انتخاب كرده است. (Zeman, J. 1996) (23). فراتر از آن نويسندگاني مانند اسلاتر و لزلي در كتابي علم جديد را كاپيتاليزم دانشگاهي (24) ناميدهاند. (Slaughter S.& Leslie L.L, 1997) (25) زيرا به نظر آنها روند جهاني شدن اقتصاد جهان را سياسي كرده و الگوي سنتي كار تخصصي دانشگاهي را در اهداف، ويژگيها و مديريت توليد علم به گونهاي دچار تحول كرده است كه آينده دانشگاه را به بازار جهاني پيوند زده است.
كارخانه آدمسازي
اما انقلاب فرهنگي دهه ۷۰ ميلادي در ايران بر وزن نگرش نقادانه نسبت به علم ماديگرا افزود. غلامعلي حداد عادل نقدهاي نصر بر دانش غربي را با ادبيات ماركسيستي درآميخت و معتقد شد قدرتهاي امپرياليستي توجه ويژهاي به آموزش دارند زيرا آموزش در حقيقت «كارخانه آدمسازي» است . به نظر او سيستم آموزش ايران از حاكميت ارزشهاي غربي (ماديگرايي) رنج ميبرد. (حداد عادل، ۱۳۶۶) (26) . به نظر امام خميني هم دانش بايد منجر به تهذيب روح انسان بشود بهطوريكه انسان بتواند غرايز داخلي خود را كنترل و به سوي خدا هماهنگ شود. ايشان معتقد بودند كه دانش بايد خود را از ارزشهاي غربي و نفوذ آنها پاك كند.بنابراين عقيده عمومي بر آن شد كه هدف از توليد علم تربيت انسان نمونه ديني است كه بتواند انساني خويشتندار باشد. و جمله زير در كتابهاي دبيرستاني دانشآموزان هم نوشته شد (امام خميني ۱۹۷۹) (27) انسان خوب ميتواند كشوري را نجات بدهد در حالي كه انسان بد آن را نابود ميكند بنابراين لازم است كه مدارس از كلاس اول تا دانشگاه بهصورت مراكز تربيت دربيايند. اينها بايد دچار تغيير بشوند تا انسان خوب تربيت بكنند. (امام خميني ۱۹۸۰) (28).
به هرحال با اينكه در ايران موتور ماديگرايانه توليد علم جديد با غربگرايي گره خورد اما امكان حذف توليد علم با ماهيت سودگرايانه وجود نداشت. بهطور مثال در نظرات امام دو نوع فهم ازعلم كاملا مشهود است. ايشان از يكطرف گلايه داشتند كه علومي كه در دانشگاهها تدريس ميشود در ارتباط با حل نيازهاي جامعه نيست (علم پوزيتويستي) ولي از طرف ديگر خواستار تربيت اسلامي (علم سنتي) دانشجويان هم بودند (۱۹۸۱) . (29) گرچه شايد منظور ايشان القاي اين نكته بود كه دانشگاهها به گونهاي طراحي شدهاند كه نيازهاي جوامع غربي را برآورده ميكنند. اما همين كه توليد علم براي نيازهاي مادي به جز شناخت جهان و تهذيب نفس عالم و بقيه باشد ماهيت آن از سنتي جدا ميشود.
معيارهاي دوگان
اين فهم دوگانه از ماهيت علم در اهداف شوراي انقلاب فرهنگي و وظايف آنكه از يكطرف حذف افكار ماديگرايانه از فضاي فرهنگي و علمي جامعه را مد نظر دارد و ازطرف ديگر توسعه اقتصادي و فرهنگي را هم در توليد علم ميبيند متبلور شده است. حتي برخي از وظايفي كه براي شورا معين شده، معيارهاي مندرج در اساسنامه شورا يعني جستوجوي «حقيقت براي حقيقت» و «پژوهشگر محوربودن» توليد علم را به نفع «سود محوري» به محاق برده و بر ناگزيري تعامل ميان گروههاي ذينفع اعم از سياستمداران، بازاريان و منطق بازارصحه گذاشته است.
بازوي رشد اقتصاد و ثروتاندوزي
مثالهاي زيادي از كشورهاي جهان وجود دارد كه نشان ميدهد نگاه جديد به توليد علم به عنوان بازوي رشد اقتصادي و ثروتاندوزي مورد استقبال قرارگرفته و برنامهريزيهايي براي تحديد خود مختاري دانشگاهها به سمت بهره وري اقتصادي انجام ميگيرد. دراين برنامهريزيها منافع ذينفعان تجاري در هستهاصلي سياستهاي جديد قرار گرفته است. (30) (ElzingaAant, 2004) .
به عبارت بهتر بعد از جنگ جهاني دوم به تدريجسرمايهگذاري دولتي نسبت به بخش خصوصيدرتوليدعلم به تدريج كاهش يافته است. (31) (Reider, Sharon 2000) و حتي ميتوان گفت در آستانه قرن حاضر درروندي متفاوت بخش اعظم سرمايهگذاري در توليد علم در اختيار بخش خصوصي است.(32) (Bragesjö Fredrik 2001)
تحول نگاه به علم
بنابر اين سياست علم و تكنولوژي در پروسه تحول بنيادين در جهان است. از يك طرف همكاري و هماهنگي بينالمللي در امر پژوهش ضروري ميشود و كنترل دولتهاي ملي كاهش نشان ميدهد. همچنين شاهد ظهور شكل جديدي از توليد دانش هستيم كه به شدت از سوي عاملان خارج از حوزه دانش هدايت ميشود و روند تجاريسازي و خصوصيسازي پژوهش و فعاليتهاي توسعهاي را پيش ميبرد. خصوصيت مهم شكل جديد توليد دانش اين است كه محدويتهاي ناشي از نظامها و نهادهاي سنتي توليد دانش را درمينوردد.(33) (Gibbons et al. 1994,p: vii) .
يعني به جايي اينكه علم، كالايي عمومي و براي همه باشد كالايي اختصاصي است و به جاي اينكه امري جهانشمول باشد، براي محل خاصي توليد ميشود، و به جاي اينكه علم براي علم باشد، درذات خود براي اقتدارگرايي و رشد اقتصادي است، و به جاي اينكه از طرف عالمان بيتوقع توليد شود، توسط بازار و سرمايهگذاران سفارش داده ميشود، و به جاي اينكه علم كلي و به دنبال هماهنگي با نظم طبيعي جهان يا حتي نگران ارزيابي خود درتطابق با واقعيت باشد، تخصصي، نقادانه و تهاجمي نسبت به وضع موجود طبيعت و جهان است. (34) (Ziman J, 1996)
پژوهشگر انديشه سياسي
منابع و پانوشت ها:
1-2 Fuller, Steve (2006) , The New Sociological Imaginnation, Sage, London,
3- Merton
4- INTELECTUAL ONESTY
5- ORGANIIZED SKEPTICISM
6- INTEGRITY
7- DISINTERSTEDNESS
8- IMPERSONALITY
9- از اين رو دانش علمي در قرن ۱۸ و ۱۹ به عنوان معيار حق و باطل براي جامعه مطرح شد. البته چنين ديدگاه ساده انگارانهاي از علم به عنوان سيستمي خود سامانده بود كه دانشمندان علوم اجتماعي را جذب تئوريهاي چگونگي تغيير مسير علم امثال كوهن (۱۹۷۰) جذب كرد. (Fuller 191)
10- Perennial Philosophy
11- Wilhelm von Humboldt, Johann Fichte and Friedrich Schleiemacher.
12- Traditionalist School
13- Nasr, S.H. (1997) ‘Man and Nature. The Spiritual Critique of Modern Man’. Chicago: ABC International Group, Inc.
14- Post-Normal Science
15- Ravetz, J, (1971) , ‘Scientific Knowledge and its Social Problems’ , (Oxford: Claredon Press,) ,.
16- Mandated science
17- Salter, Liora (1989) . ‘Mandated Science: Science and Scientists in the Making of Standards’ Dordrecht, Holland: Kluwer Academic Publishers, introduction p: 5-11
18- Mode-2 science
19- Gibbons M., Limoges C., Nowonty H., Schwartzman S., Scott,p. (2010) , New Production of Knowledge: Dynamics of Science and Research in Contemporary Societies, Sage. London
20- Triple Helix
21- Etzkowitz H. and LeydesdorffL.. (2000) , ‘ The Dynamics of Innovation: From National Systems andMode 2 to a Triple Helix of University-Industry-Government Relations’, Research Policy, 29, no. 2, pp 109-123.
22- Post-academic science
23- Ziman, John (1996) ‘Post Academic Science: Constructing Knowledge with Networks and Norms’, Science Studies, 9, no. 1: 67-80;
24- Academic Capitalism
25- Slaughter, S., & Leslie, L. L. (1997) . Academic Capitalism: Politics, Policies, and the Entrepreneurial University. Johns Hopkins University Press.
26- حدادعادل، غلامعلي، روزنامه اطلاعات، ۵/۹/۱۳۶۶
27- امام خميني، سخنراني مورخ 10/4/1358، صحيفه نور، جلد ۸، ص ص ۴-۳۶۳.
28- امام خميني، سخنراني مورخ ۳۱/ 01/۱۳۵۹ 1359، صحيفه نور جلد ۱۲ ص ۲۴۸
29- Khomeini Imam, (1981) , Islam and Revolution: writing and declarations of Imam Khomeini, Trans. By Hamed Algar, Berkely: Mizan press, pp295-299.
30- Elzinga, Aant, (2004) , ‘ The New Production of Particularism in Models relating to Research Policy. A critique of Mode 2 and Triple Helix’ Presented in the 4S-EASST Conference , August 26-28. accessible in September 2008
31- Reider, Sharon (2000) ‘Want to Invest in Research? Pure Science does not Make Money’, International Herald Tribune, Feb. 26-27 Citing Harvard Professor of Business Administration, Joshua Lerner
32- Bragesjö Fredrik, (2001) , ‘The Social Contract for Science’. History, Analysis and the Power of Metaphor’,VEST.
33-
Tidskriftförvetenskapsstudier, 14, (2) , 31-64
34- Ziman, John (1996) ‘Post Academic Science: Constructing Knowledge with Networks and Norms’, Science Studies, 9, no. 1: 67-80;