• ۱۴۰۳ شنبه ۲۰ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5977 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۰ بهمن

اسيري فروغ با پياله در كافه!

ابراهيم عمران

در زمانه‌اي كه عاشقيت معاني گوناگوني پيدا كرده و از اين رهگذر دلِ دلدادگي‌ها هم بالمآل تعريفي دگر، زياد سخت نيست فهم اين نكته كه فيلمي از «فروغ» ساخته شود كه به جنبه‌هاي خاصي از زندگي ايشان اشاره داشته باشد! آن‌هم توسط فردي كه عموم مخاطبان ايشان را ژورناليست و تحليلگر ورزشي مي‌شناسند و سويه روزنامه‌نگاري‌شان با همه انتساب‌هاي هنري؛ چربش دارد بر وجوه ديگر احتمالي‌شان!  جهانگير كوثري در فيلم سياه و سفيد فروغ؛ نشان داد با تكيه بر نگاه به گيشه مي‌تواند فيلمي بسازد كه دست‌كم تا اينجاي كار صداهاي زيادي در انتقاد از آن ساطع شود! حال كاري نداريم اين نقدها از سوي روزنامه‌نگاران باشد يا عاشقان دلباخته «زني در آستانه فصلي سرد»! اصولا براي نسلي كه با فروغ عشق را تجربه كرده‌اند؛ ديدن تصويري عصيانگر از او؛ آنچنان تعجب‌آور نيست. حال اگر فيلم به اكران عمومي برسد اين نگره مي‌تواند جنبه‌هاي اثباتي بيشتري به خود گيرد،  ولي براي نسل جديد و آناني كه در دنياي ارتباطات تك شعرهايي از ايشان را ديده يا خوانده‌اند؛ اين پرسش ايجاد مي‌شود كه دليل نشان دادن اين پرسوناژ سوال‌برانگيز از فروغ چيست؟ به حتم سازندگان اثر كنكاشي در دنياي پيرامون شاعر عصيانگر داشته‌اند كه به چنين شخصيتي رسيده‌اند كه مابه‌ازاي امروزي آن در فيلم وجود دارد. (شخصيت فروغ نامي با بازي ستاره پسياني و با دارا بودن فرزندي به نام كامي) حال اين نسل اگر بخواهد فروغ را بعد از ديدن اين كار توصيف كند چه خواهد گفت؟ فروغي با شخصيت متزلزل حسي با رگه‌هايي از خوشي‌هاي زنانه در جمعي مردانه با تلألويي از عشق مستانه؟! نمي‌دانم و هيچ‌وقت هم چون قرابت خاص و سينه چاكانه‌اي نسبت به اشعار و شخصيت ايشان نداشتم، چگونه اين فيلم را تفسير و شرح دهم؟!  با بودن آن همه نامداران همدوره فروغ كه نمايي از آن هم در مراسم وداعش به تصوير در آمد؛ چرا هيچ تم و خرده پيرنگ بهتري براي به تصوير در آوردن در مديوم سينمايي‌اش انتخاب نشد؟ فروغي كه اين همه در ابتداي فيلم دلداده «پرويزش» بود چه شد كه به «ناصر خداياري» رسيد كه مجهولات قبلي مخاطب را نيز دوچندان مي‌كند! بگذريم از اينكه عامدانه شايد از بردن نام «ابراهيم گلستان» هم پرهيز شد! كه نكند وابستگان باقي مانده حرف و حديثي داشته باشند!  آنچه در ساخت چنين فيلم‌هايي موردتوجه نيست، تحقيق و واكاوي همه‌جانبه براساس گفته‌ها و نوشته‌هاي متقن است. هيچ اطلاعات جديدي به مخاطب داده نمي‌شود. همان‌قدري كه تماشاگر مي‌داند و حتي كمتر از آن در چند پلان مبهم به تصوير در مي‌آيد. نمي‌دانم اين همه امساك در بيان نكردن برخي نام‌ها و رويدادهاي دوره فروغ از براي چيست در اين فيلم. داستان موازي‌اي كه هم روايت مي‌شود اين نقيصه را در خود پرورش مي‌دهد كه فروغ دلمشغولي‌هاي ديگري داشت كه به نوعي با برخي روابط عاشقانه امروزي تطابق پيدا مي‌كند! و چه امري از اين بهتر كه سازنده اثر هم در پي اين نگره مشتاقانه امروزين باشد با پرانتزي به نام فروغ...! اگر ساخت فيلم در ژانري كه به شناخت بيشتر كاراكتر اصلي كمك مي‌كند در دنيا؛ سال‌هاست كه امتحانش را پس داده در ايران‌مان تازه در اول راه هستيم. چراغي روشن شد بي‌فروغ البته! باراني باريد و كمي خيس كرد. جهان تازه‌اي بايد خلق شود براي آفرينش شخصيت قابل‌توجهي چون فروغ فرخزاد. گير اين جهان آن نيست كه سر پل ناگفته‌هاي شاعر به دلدارش بيان نشود؛ گير آنجاست آنچه كه مي‌دانيم هم درست گفته نشود يا تكه‌هايي از آن بنا بر برداشت شخصي؛ آن‌هم در پرده نقره‌اي سينما كه مي‌توان معاني گوناگوني از آن استنباط كرد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون