درباره كتاب آموزش اخلاق، نوشته اميل دوركيم، ترجمه هوشنگ نايبي و
عقلانيت و اتكا به جمع در آموزش و پرورش
هومن هنرمند
كتاب آموزش اخلاق از دوركيم با عنوان فرعي مطالعهاي در نظريه و كاربرد جامعهشناسي آموزش و پرورش، از كتابهاي جديد موجود در بازار كتاب است. بيشك كمتر مخاطبي بدون آشنايي با نويسندهسراغ آن ميرود. ولي كتاب سبك پردازش و تحليل دقيق و موشكافانهاي دارد كه گرچه كمتر خواننده عام را به خود جذب ميكند ولي دقيقا همان شيوه نوشتاري است كه بهغايت علمي است و ميتوان بهراحتي با آن نظام آموزش و پرورش يك كشور را متحول كرد.
آموزش اخلاق در كشورهاي توسعهنيافته كمتر ماهيت عقلاني دارد و بيشتر متكي به خانواده، دين و نهادهاي وابسته به آن است. آموزش و پرورش سكولاري كه دوركيم پيش ميكشد مشخصا سعي ندارد كاركرد دين در اخلاق را تهي از معنا كند. آنچه او بر آن پافشاري ميكند، اين است كه بايد اين اخلاق را از منظر عقلاني بررسي كرد و هر آنچه از آن ميماند به ارث برد و هرچه لازم است انجام داد تا سويه عقلانيتر و پيشرفتهتري به خود بگيرد. از اين منظر معيار عقل بدل به تعيينگر چيستي و چگونگي آموزش سكولار ميشود.
از ديدگاه دوركيم اين جمع است كه اخلاق را ميسازد و نه فرد. انسان در اجتماع به دنيا ميآيد و قواعد اخلاقي پيش از او وجود داشتهاند. او بهخصوص در سنين كودكي تاثيرپذيري سريعي از جمع دارد و قواعد اخلاقي برايش نهادينه ميشوند. از همينجاست كه دوركيم به اين نتيجه ميرسد كه نهاد آموزشي اهميتي بهمراتب بيشتر از نهاد خانواده دارد، چراكه اينجا محيط آموزشي است كه فرد را آماده ورود به اجتماع ميكند و قواعد اخلاقي عقلاني را بهتر است كودك از مربي و معلم بياموزد تا پدر و مادر.
در جايي از كتاب دوركيم به اين شكل نقل قولي از پاسكال ميآورد: «اگر انسان به خود ببالد او را خوار ميكنم و اگر خود را خوار كند او را مياستايم و مدام با او مخالفت ميكنم تا زماني كه پي ببرد يك هيولاي غير قابل درك است.» در ادامه دوركيم اخلاق را چيزي شبيه به اين ميداند و آن را آميزهاي از انقياد و قدرت و تسليم و خودمختاري برميشمارد.
دوركيم در زمانهاي مينوشت كه جوامع اروپايي پس از سكولار شدن و جدا شدن از قدرت نهادهاي ديني سعي داشتند نظام آموزشي نويي را سر و سامان دهند. دوركيم معتقد است نظامهاي آموزشي كه هنوز اين مرحله را طي نكردهاند در جوامع غيرپيشرفته وجود دارند. او معتقد است اروپا پيش از اينكه به اين مرحله برسد، نظامي سختگيرانه را در حيطه آموزش دنبال ميكرد كه حتي تنبيه بدني در آن مجاز بوده است. او ميگويد شايد بتوان در آن زمان وجود اينگونه از تنبيه را توجيه كرد ولي در زمانه خود و در جوامع پيشرفته قويا با آن به مخالفت ميپردازد. اما اين جامعهشناس بزرگ دلنگران ساقط شدن كليت نظام اخلاقي با خروج نهاد دين در عرصه آموزش است. او ميخواهد همچنان انضباط، هماهنگي، نظم و توالي و تداوم در آموزش حفظ شود. حفظ اين نظام آموزشي نياز به عقلانيتي جديد دارد كه اخلاق پيش از خود را درنظر ميگيرد ولي درعينحال آن را بسنده نميداند، از ديدگاه دوركيم جمعهاي مدرن اخلاقياتي ميسازند كه فرد را به رشد و پيشرفت رهنمون ميكنند، اين جمعها بايد عقلانيت را متر و معيار خود تلقي كنند. اين اخلاقيات فرد را صرفا تسليم و تحت انقياد نميخواهد، اما او را نيز به حال خود رها نميكند، او خودمختار است، تصميم ميگيرد و واجد قدرت انتخاب است، اما اگر ميخواهد عقلانيت را پيشه كند، لازم است به انضباط و نظم هم تن دهد.
دوركيم در اين كتاب به خودمحوري، لذت شخصي و تلاش در جهت بقا و رشد فردي استناد ميكند و اينها را فاقد ماهيت اخلاقي ميداند. او معتقد است آنجايي كه يك فرد اهداف اخلاقي را به منصه ظهور ميرساند، اهدافش غيرشخصي است. گرچه صرف بقا لازم است و فرد بايد زنده بماند تا اخلاقي رفتار كند ولي بههيچوجه كافي نيست كه تلاش جهت زنده ماندن شخصي واجد ارزش اخلاقي شود. آنجايي كه فرد اخلاقي عمل ميكند، اهداف غيرشخصي پيش ميگيرد و به جمع نظر مياندازد. اين كتاب منحصرا به بحث آموزش و پرورش محدود نميشود. دوركيم اخلاق كانتي و فايدهگرايانه را بررسي و نقد ميكند، از علم و هنر سخن به ميان ميآورد و بحثهاي جامعهشناختي مختلفي را پيش ميكشد. اگر بخواهيم با نحوه پيشرفت جوامع مدرن آشنا شويم، راه گريزي از مطالعه اين دست آثار نداريم. بايد شيوه كهنه آموزشي را با نمونههاي موفق جهان جايگزين كرد. نميتوان خود را به دور از هياهو و دغدغه صرفا بهروزمرگي مشغول كرد، بايد دانست چيست كه آنها دارند و ما نداريم؟!