• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۳ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5979 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۳ بهمن

قتل راننده تاكسي توسط همسر سومش با آبميوه سمي

زن جوان كه با همدستي خواستگار سابقش شوهر خود را كشته بود، دستگير شد.  اسفند سال گذشته، مردي جوان به پليس تهران مراجعه كرد و از ناپديد شدن پدرش خبر داد. او توضيح داد كه پدرش راننده تاكسي است و با همسر سوم خود كه زني جوان بود، زندگي مي‌كرد، با اين حال، چند روزي است كه از پدرش هيچ خبري ندارد. همسر پدرش ادعا مي‌كند كه از محل او اطلاعي ندارد، اما خودروي پدرش در پاركينگ خانه پيدا شده و تلفن همراه او نيز خاموش است. پس از ثبت شكايت و تشكيل پرونده، تحقيقات جنايي آغاز شد، اما ردي از مرد ميانسال به دست نيامد. درحالي كه تحقيقات براي يافتن مرد گمشده ادامه داشت، چوپاني در بيابان‌هاي قم جسد مردي را پيدا كرد و با پليس تماس گرفت. از آنجا كه هيچ مدرك هويتي همراه جسد نبود او به عنوان ناشناس به پزشكي قانوني منتقل شد. در ادامه از خانواده راننده تاكسي گمشده خواسته شد براي شناسايي جسد به پزشكي قانوني بروند كه آنها به‌محض مشاهده جسد، اعلام كردند كه او همان پدر گمشده آنهاست. باتوجه به نظريه پزشكي قانوني، مرد ميانسال بر اثر مسموميت با متادون جان باخته بود و از آنجايي كه جسد از تهران به بيابان‌هاي قم منتقل شده و از سويي لباس راحتي خانه به تن داشته بود، فرضيه قتل قوت گرفت.
بدين‌ ترتيب تحقيقات كارآگاهان براي رازگشايي از قتل مرد ميانسال ادامه يافت. در بررسي‌هاي بعدي مشخص شد كه او با همسر سومش اختلاف داشته است و زن جوان چند ماه بعد از ناپديد شدن شوهرش، با مرد ديگري به ‌نام اردشير ازدواج كرده و به كاشان رفته است. تحقيقات نشان داد همسر مقتول از زماني كه شوهرش زنده بوده، با اين مرد ارتباط داشته است،بنابراين زن جوان و اردشير بازداشت شدند. زن جوان وقتي در برابر مدارك و شواهد پليسي قرار گرفت به قتل شوهرش با همدستي اردشير اعتراف كرد. متهم ماجرا را اين‌طور توضيح داد: «از دست شوهرم خسته شده بودم، او مدام مرا كتك مي‌زد و بي‌احترامي مي‌كرد. من همسر سوم او بودم. همسر اولش طلاق گرفته بود و همسر دومش هم سرطان داشت و فوت كرد از سال 94 با او ازدواج كردم، اما زندگي خوبي نداشتيم. او خواستگار سابقم بود، اما خانواده‌ام با ازدواج ما موافقت نكردند، مي‌گفتند كه اردشير وضع مالي خوبي ندارد و تو را خوشبخت نمي‌كند. در‌ عوض مرا مجبور كردند با مردي ازدواج كنم كه اخلاق خوبي نداشت و زندگي را به كامم تلخ كرده بود.
من خيلي اتفاقي اردشير را در اينستاگرام پيدا كردم به او گفتم كه شوهرم سرطان دارد و رابطه‌مان هم خوب نيست و مي‌خواهم او را به قتل برسانم. او هم برايم قرص متادون از عطاري گرفت و من هم قرص‌ها را داخل آبميوه ريختم و به شوهرم دادم، وقتي مطمئن شدم مرده است به اردشير زنگ زدم و خبر دادم. بعد هم جسد را داخل پتو گذاشته در صندوق عقب خودرو قرار داديم و در بيابان‌هاي اطراف قم انداختيم.
ما مدتي صبر كرديم و بعد با هم ازدواج كرديم و براي اينكه جلوي چشم فرزندان همسرم نباشم با هم به كاشان رفتيم و در آنجا زندگي مشترك‌مان را آغاز كرديم، تصور مي‌كردم آب‌ها از آسياب افتاده است و راز اين قتل هرگز برملا نمي‌شود.»
به دستور بازپرس جنايي، متهمان دراختيار پليس قرار گرفتند و تحقيقات در اين خصوص ادامه دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون