من در كجاي جهان ايستادهام؟
محمود فاضلي
خسرو گلسرخي در ٢ بهمن ۱۳۲۲ در شهر رشت زاده شد. پدر و مادرش از روشنفكران و آزاديخواهان گيلان بودند. هنگامي كه خسرو هنوز بيش از ۵ سال نداشت، قدير درگذشت و به ناچار همسر جوانش به همراه خسرو و برادر دوسالهاش، فرهاد گلسرخي، به خانه پدرش، محمدوحيد خورگامي در قم رفت. پدربزرگ خسرو، محمدوحيد خورگامي، از ياران ميرزا كوچكخان جنگلي در جنبش جنگل بود و در كنار كوچكخان در برابر نيروهاي انگليس جنگيده بود و اين در سرودههاي خسرو گلسرخي نمود آشكاري دارد؛ بهويژه آنهايي كه به نام مستعار «جنگليها» و «دامون» سروده شدهاند.
خسرو، آموزش ابتدايي را در دبستان حكيم سنايي و آموزش متوسطه را در دبيرستان حكيم نظامي قم به پايان رساند. هنوز بيش از نوزده سال نداشت كه پدربزرگش نيز درگذشت و بار گرداندن چرخ زندگي در خانواده به دوش او افتاد. به همراه برادرش فرهاد، راهي تهران شد و به ناچار كاري پيدا كرد و مشغول شد. او شبها را به آموختن زبانهاي فرانسه و انگليسي و پژوهشهاي فرهنگي ميگذراند.
نوشتهها و سرودهها و بررسيهايش را با نامهايي مانند «دامون»، «خ.گ.»، «بابك رستگار»، «افشين راد» و «خسرو كاتوزيان» به چاپ ميرساند. در سال ۱۳۴۷، هنگامي كه سردبيري بخش هنري روزنامه كيهان را داشت، با عاطفه گرگين، شاعر و نويسنده ازدواج كرد. در سال ۱۳۵۰، نوشتهاي از او در ماهنامه نگين با سرنبشته «گرفتاري شعر در شبهجزيره روشنفكران» به چاپ رسيد كه بسيار گفتوگوبرانگيز بود. گلسرخي در اين نوشته شاعران آن روزگار را سرزنش ميكرد كه ناخواسته و نادانسته زير نفوذ سياست هنري روزگارشان قرار گرفتهاند.
در مردادماه همان سال، بخش نخست نوشته ديگري از او با عنوان «سياست هنر، سياست شعر» در نگين به چاپ رسيد. او در اين نوشته گروهي از شاعران از فرنگ برگشته آن دوران را «سوداگران هنر و عروسكهاي كوكي» خواند. بخش ديگر اين نوشته در شهريور ماه در نگين چاپ شد. اين مقاله سپس در كتابچهاي از سوي انتشارات (كتاب نمونه) چاپ شد كه سپس ساواك از چاپ آن در نگين جلوگيري كرد. دو مجموعه به نامهاي «دستي ميان دشنه و دل» و «من در كجاي جهان ايستادهام» را كاوه گوهرين پس از كشته شدن او منتشر كرد.
در نيمه نخست دهه ۱۳۵۰، جنبش چريكي در ايران پا به عرصه وجود نهاد و اعضاي اين گروهها به مبارزه مسلحانه با حكومت شاه معتقد بودند، يكي از آنها سازمان چريكهاي فدايي خلق بود كه توانسته بودند، نظر بسياري از افراد انقلابي را به خود جلب كنند. مشهورترين هستهاي كه برخي اعضاي آن به فداييان گرايش داشتند، اما ارتباط مستقيم و آشكاري با آنان نداشتند، گروهي بودند كه با دو چهره مركزي خود، گلسرخي و كرامت دانشيان شناخته ميشدند. اين گروه ۱۲ نفر بودند كه همگي به اتهام توطئه براي آسيب رساندن به خانواده سلطنتي در سال ۱۳۵۱، بازداشت شدند. دستگيري افراد به دنبال لو رفتن كرامت دانشيان توسط «اميرحسين فطانت» صورت گرفت.
«فطانت» بدون آنكه كرامت دانشيان از آن آگاهي داشته باشد، در هنگام گذراندن دوران زندان، با ساواك همكاري ميكرد و عملا به يكي از مهرههاي آنان تبديل شده بود. «فطانت» پس از آگاهياش از قضيه گروگانگيري، اطلاعات لازم را در اختيار ساواك ميگذاشت.
كتاب «يك فنجان چاي بيموقع - ردپاي يك انقلاب» علاوه بر زندگي پر نشيب و فراز «فطانت» به شرح جزييات اين ماجراي تاريخي ميپردازد. اوخود را «خائن» نميداند و از هيچ چيز پشيمان نبود و تصور نميكرده اين دستگيري منجر به اعدام كسي شود.
محاكمه اين افراد در يك دادگاه نظامي در اواخر سال ۱۳۵۲، برگزار شد كه از تلويزيون ملي پخش و به يك جنجال تبديل شد. تعدادي از اعضاي گروه به اتهامات خود كه مدارك ناچيزي براي آن وجود داشت، اعتراف و از شاه طلب بخشش كردند. اما ۵ تن شامل گلسرخي، دانشيان، طيفور بطحايي، رضا علامهزاده و عباسعلي سماكار حتي پس از شكنجه شديد، حاضر به اعتراف نشدند.
گلسرخي و دانشيان از اين واقعيت كه جريان دادگاه در زمستان از تلويزيون پخش ميشد، استفاده و به جاي اعتراف به اتهام مورد نظر، رژيم را محاكمه كرده و از عقايد خود مبني بر ماركسيسم و انقلاب دفاع كردند. دفاع هر دو نفر موجب تهييج شور انقلابي مردم ايران شد و تاثير عميقي برجاي گذاشت. آنها حاضر به طلب بخشش از شاه نشدند و اعدام شدند. سخنان گلسرخي در فضاي استبدادزده آن روزها و نهايتا اعدام او محبوبيت بسياري در سطح جامعه برايش، به ارمغان آورد.
دفاعيات حماسي گلسرخي در دادگاه و اظهار ارادتش به اميرالمومنين (ع) و امام حسين (ع) باعث شد آن دادگاه و حتي آن گروه به گروه گلسرخي معروف شود. گلسرخي در دفاعيات خود در دادگاه گفت: «من كه يك ماركسيست- لنينيست هستم براي نخستينبار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. زندگي مولا حسين نمودار زندگي اكنوني ماست كه جان بر كف، براي خلقهاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاكمه ميشويم. او در اقليت بود و يزيد، بارگاه، قشون، حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد. هر چند يزيد گوشهاي از تاريخ را اشغال كرد، ولي آنچه در تداوم تاريخ تكرار شد، راه مولا حسين و پايداري او بود، نه حكومت يزيد. آنچه خلقها تكرار كردند و ميكنند راه مولا حسين است. بدين گونه است كه در يك جامعه ماركسيستي، اسلام حقيقي به عنوان يك روبنا قابل توجيه است و ما نيز چنين اسلامي را اسلام حسيني و اسلام علي تاييد ميكنيم.»
گلسرخي در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در ميدان چيتگر تهران تيرباران و در قطعه 33 بهشت زهرا به خاك سپرده شد.