تحليلي بر فصل دوم سريال «بازي مركب»
صورتيبازي!
سجاد صداقت
كرهايها مردمان عجيبي هستند. حداقل در زمينه ساخت فيلم و سريال و در قالب دنياي سرگرمي. اين عجيب بودن به چشم ميآيد و اگر بخواهيم از اين منظر به آنان نگاه كنيم شايد بتوان حكم كليتري مانند همين جمله ابتدايي را داد. آنها در ساخت فيلمهاي سينمايي و سريالهاي تلويزيوني بخشي از ذهن انسان را فعال ميكنند كه ميتوان آن را نقطه پايان خشونت ناميد. به همين دليل است كه مسيرهايي ميروند كه نتيجه آنها به سريالهايي مانند «بازي مركب» (Squid Game) ميرسد. سريالي كه وقتي در شهريور سال 1400 (17 سپتامبر 2021) به صورت يكجا از شبكه نتفليكس پخش شد، نشان داد كه كرهايها هميشه چند كارت براي شگفتزده كردن دنيا در جيب دارند.
«بازي مركب» در 9 اپيزود خود در فصل اول با بهرهگيري از سنتهاي مردم كره بر بستر پيچيده مدرنيته، داستاني را فراهم كرده بود كه درباره هر قسمت آن ميشد ساعتها سخن گفت. اين سريال و سازنده خوشفكر آن هوانگ دونگ هيوك چنان به عمق زندگي طبقاتي مدرن نفوذ ميكردند كه هر بينندهاي در دنيا ميتوانست با آن ارتباط برقرار كند. در همان زمان و در حالي كه هنوز سايه كوويد-19 روي سر دنيا حضور داشت، «بازي مركب» نشان داد كه مسير خود را درست انتخاب كرده است.
اين سريال در فصل اول چند نقطه قوت كليدي داشت كه نبض مخاطب خود را به دست ميگرفت: ماجراي فقير و غني، تقابل سنت و مدرنيته، استفاده از بازيهاي سنتي كره جنوبي و در نهايت خشونت افسار گسيخته كه مهمترين نماد براي پيش بردن داستان بود.
اما همه اين نقاط قوت و البته نقاط ضعفي كه ميتوان از آنها عبور كرد، با پايانبندي فصل اول به خطر افتاد، چرا كه معلوم بود شبكه نتفليكس به اين سادگيها دست از سر اين پروژه بر نميدارد و بايد منتظر فصول بعدي هم باشيم. داستاني كه در بهترين حالت ممكن نزديك به پايان شده بود با سكانسي در فرودگاه اين مژده را به مخاطبان ميداد كه باز خواهد گشت. احتمالا براي مخاطبان جديتر دنياي سرگرمي و سريالهاي تلويزيوني اين مژده همچون يك خطر بود. بازگشت يك سريال موفق در حالي كه خط داستاني آن به پايان رسيده، ترس و اميد را درباره فصل دوم زنده نگه ميداشت و از قضا پخش فصل دوم در روز 26 دسامبر 2024 نشان داد كه چندان هم اين نگراني بيدليل نبوده است.
فصل دوم سريال «بازي مركب» در حالي كه در تلاش است داستان پيچيده و درهمتنيده خود را از زاويههاي جديد و گستردهتري به تصوير بكشد، با چالشهاي قابلتوجهي در زمينه ساختار روايي، توسعه شخصيتها و انتقال پيامهاي اجتماعي مواجه شده است. سريال هر چند كه يك افتتاحيه درخشان در اپيزود «نان و لاتاري» دارد، اما نميتواند منطق فصل اول را به درستي در فصل دوم بنا كند. در فصل اول، داستان با يك روايت نسبتا خطي و در عين حال قدرتمند، توانست تمركز مخاطب را به خود جلب كند. اما در فصل دوم، با معرفي چندين خط داستاني فرعي و اضافه شدن المانهاي جديد، روايت اصلي گمشده و پيچيده به نظر ميرسد. تلاش براي پرداختن به ابعاد مختلف اجتماعي، سياسي و روانشناختي، با اضافه شدن جزييات و صحنههاي توضيحي متعدد، موجب كاهش ريتم داستان و پراكندگي تمركز شده است. اين وضعيت باعث شده تا همزمان با تلاش براي غنيسازي داستان، هماهنگي و انسجام آن به چالش كشيده شود.
بر خلاف فصل اول كه پردازش دقيقي در معرفي شخصيتها انجام شده بود و در مسير اپيزودها تكتك بازيكنان بازي و البته در كنار همه آنها شخصيت اصلي به خوبي معرفي ميشد، در فصل دوم معرفي شخصيتهاي جديد و تغيير در برخي شخصيتهاي آشنا به گونهاي صورت گرفته كه عمق روانشناختي و پيچيدگي اخلاقي آنها به اندازه كافي منعكس نشده است. بسياري از كاراكترهاي جديد به ظاهر براي ايجاد تنوع وارد داستان شدهاند، اما عدم پرداخت كافي به پسزمينهها و انگيزههاي آنها سبب شده تا احساس پيوستگي و واقعگرايي در توسعه شخصيتها كاهش يابد. در نتيجه، تماشاگر ممكن است با برخي تصميمات و رفتارهاي شخصيتها دچار سردرگمي و عدم همخواني شود. تصاوير قدرتمند و نمادهايي كه از آغاز سريال برجسته شده بودند، همچنان از ويژگيهاي مثبت بهشمار ميروند. اما در فصل دوم، استفاده بيش از حد از آنها گاهي به صورت سطحي و نمايشي به كار گرفته شده است. تلاش براي بازتاب مسائل عميق اجتماعي و اقتصادي با تصاوير اغراقآميز، به جاي تقويت پيامهاي اصلي، گاه باعث ايجاد فاصله احساسي با مخاطب شده و حس اصالت داستان را تضعيف ميكند. اما گذشته از همه اين موارد شايد مهمترين انتقاد به فصل دوم اجبار سازندگان براي دور شدن از فضاي بازي است. هر چند كه با بازيهاي جديدي روبهرو ميشويم، اما ذات فصل دوم ديگر اجازه نميدهد فقط بازيكنان بازي كنند و مابقي كشته شوند و در نهايت يك نفر از بازي سالم بيرون بيايد. مشخص است كه اين فضا به يك شورش همهجانبه نياز دارد و اين شورش هم برپا ميشود، اما داستان منطق قابل قبولي براي رخدادهاي منجر به شورش ندارد. از سوي ديگر با اينكه شخصيت اصلي به بازي برميگردد، اما او هم نميتواند فضايي را شكل دهد كه كمكي براي پيشبرد قصه باشد.
يكي از انتقادات اصلي فصل دوم، كاهش سرعت و پويايي روايت نسبت به فصل اول است. در حالي كه فصل اول با صحنههاي پرتنش، تعليق بالا و لحظات سرشار از شك و ابهام توانست مخاطب را تا انتها درگير كند، فصل دوم با صحنههاي طولاني و مكالمات پراكنده، ريتم داستان را به كندي كشانده است. همين مسير باعث ميشود كه «بازي مركب 2» چنگ چنداني به دل نزند و حالا ديگر مخاطب براي تماشاي پايان سريال، تنها آن را دنبال كند.
فصل دوم «بازي مركب» به صورت آگاهانه از ذات خشن سريال در فصل اول فاصله ميگيرد. هر چند كه اين فصل هم صحنه خشن و پر از كشتار كم ندارد، اما گويي سريال به يكي از محصولات مبتني بر صنعت سرگرمي در هاليوود تبديل شده و بايد در چارچوبهايي قرار گيرد. اين همنشيني چارچوبهاي هاليوودي روي ذات خشن فصل اول، نمونهاي از «خشونت صورتي» را به نمايش گذاشته كه در مقايسه با فصل اول هيچ ذات خشني ندارد. گويي قرار بوده فصل دومي ساخته شود بدون اينكه راهبردهاي كليدي فصل اول دنبال شود. اين همانجايي است كه بين مخاطب و سريال فاصله مياندازد. سريال در حالي بدون هيچ منطق مشخصي شخصيت اصلي و مخاطب را به درون بازي بر ميگرداند، از ذات خشن خود فاصله ميگيرد، بازي را از مركز پروژه خارج و داستانهاي موازي ميسازد در حالي كه نميتواند قدرت فصل ابتدايي را زنده كند.
«بازي مركب 2» نمونه بارز از دست رفتن روياي پايان درست يك سريال تلويزيوني و قرباني شدن به پاي صنعت سرگرمي است. همينجاست كه ميتوان به حرفهاي هوانگ دونگ هيوك، خالق سريال بازگشت. كارگردان و نويسنده سريال ميگويد با اينكه فصل اول اين سريال به موفقيت جهاني بسيار بزرگي رسيد، او درآمد زيادي بابت توليدش نداشت. ولي براي فصل دوم ميتوانست به گونهاي كه ميخواهد قرارداد ببندد تا پول هنگفتي را كه باور داشت بايد بهخاطر فصل اول ميگرفت، اينگونه به دست بياورد. گويي داستان زنده ماندن يا پول در آوردن براي همه اتفاق ميافتاد. بهترين راه براي پولدار شدن اما اين روزها صورتيبازي در آوردن است. همان كه سريال در فصل دوم به شكلي كاربردي آن را به نمايش ميگذارد. اكنون هم تنها كاري كه از مخاطب بر ميآيد، انتظار براي تماشاي فصل پاياني و خوشحالي از اين است كه سازندگان نخواستهاند بيش از اين ماجرا را كش دهند.
بر خلاف فصل اول كه پردازش دقيقي در معرفي شخصيتها انجام شده بود و در مسير اپيزودها تكتك بازيكنان بازي و البته در كنار همه آنها شخصيت اصلي به خوبي معرفي ميشد، در فصل دوم معرفي شخصيتهاي جديد و تغيير در برخي شخصيتهاي آشنا به گونهاي صورت گرفته كه عمق روانشناختي و پيچيدگي اخلاقي آنها به اندازه كافي منعكس نشده است.
بسياري از كاراكترهاي جديد به ظاهر براي ايجاد تنوع وارد داستان شدهاند، اما عدم پرداخت كافي به پسزمينهها و انگيزههاي آنها سبب شده تا احساس پيوستگي و واقعگرايي در توسعه شخصيتها كاهش يابد. در نتيجه تماشاگر ممكن است با برخي تصميمات و رفتارهاي شخصيتها دچار سردرگمي و عدم همخواني شود.
يكي از انتقادات اصلي فصل دوم، كاهش سرعت و پويايي روايت نسبت به فصل اول است. در حالي كه فصل اول با صحنههاي پرتنش، تعليق بالا و لحظات سرشار از شك و ابهام توانست مخاطب را تا انتها درگير كند، فصل دوم با صحنههاي طولاني و مكالمات پراكنده، ريتم داستان را به كندي كشانده است. همين مسير باعث ميشود كه «بازي مركب 2» چنگ چنداني به دل نزند و حالا ديگر مخاطب براي تماشاي پايان سريال تنها آن را دنبال كند.