نگاهي به نمايش «آگهي» نوشته ناتاليا گينزبورگ به كارگرداني مهدي ارجمند
سلام به تئاتر مدرن
همايون عليآبادي
ناتاليا گينزبورگ، رماننويس و نمايشنامهنويس معاصر ايتاليايي جملهاي دارد كه در باره رمان صدسال تنهايي اثر گابريل گارسيا ماركز دارد: «اگر همه ميگويند كه رمان مرده است، پس همگي برخيزيم و به اين آخرين رمان مرده سلام كنيم.» اين سطر از گينزبورگ در ادبيات ما حالا ديگر به واقع كلاسيك شده است و به محض اينكه سخن از ماركز و صد سال تنهايي مطرح ميشود، بيدرنگ اين جمله گينزبورگ نيز در پي آن ميآيد. نمايشنامه آگهي در ميان آثار فراوان اين نويسنده ايتاليايي، جايي شاخص دارد و مهدي ارجمند با شناخت درست توانسته نمايشنامهاي زيبا از اين درامنويس را بر صحنه كارگاه نمايش تئاتر شهر اجرا كند. اين اثر به قول قائلش يك متن اتاق پذيراييوار است. يك مرد، دو زن و وقايعي كه ميان اين سه تن روي ميدهد. در نگاه اول زماني كه به صحنه نگاه ميكنيم، آثار هارولد پينتر در ذهنمان تداعي ميشود. آثار اتاق پذيرايي از پينتر شروع ميشود و تا بكت و آداموف و يونسكو ادامه مييابد. آثاري جاودانه كه هر كدامشان در متن جلوات تئاتر مدرن جايي ويژه و يگانه دارند. آگهي فقط يك اثر پرگو نيست. با اينكه ديالوگ زياد دارد و شايد بهتر باشد كه بگوييم كاري ديالوگه است، اما كارگردان با وقوف و دل آگاهي بسيار توانسته از لابهلاي اين متن توانمند، جاودانه خرد دراماتيك خويش را تجلي ببخشد. كار گينزبورگ در عين آنكه شايد رمانهاي متعدد وي را بر صحيفه ذهن بنشاند، يك تلخي و ام الامهات فراواني يك ذهن دراماتيزه را در جاي جاي ذهن به تحفه ميآورد و اين بهترين سبب، اين است كه بزرگترين كار مهدي ارجمند، حسن انتخاب او است. او متني را انتخاب كرده كه در نگاه نخست نمايشي است و همين باعث شده كه يك نمايشنامه زيبا و جزيل ذهني را بر صحنه كارگاه نمايش زنده و ملموس نظارهگر باشيم و همين حسن انتخاب دست مريزادي است به كارگردان اين متن كه با هوشمندي و تلواسههاي دراماتيكش اثري دوست داشتني كه مخاطب را تا لحظه آخر در كنار صحنه به همراه خويش ميكشاند، شاهد باشيم. شايد بتوان نك و نالهاي ناقدانهاي هم در حاشيه اين اجرا نشاند، ازجمله اينكه بازيها چندان كه متن فاخر گينزبورگ اشاره ميكند، گويا و يكدست نيست، اما بايد اين نكته را از ياد نبريم كه هر كه بيهنر افتد نظر به عيب كند. آنچه مهم است اجراي دوست داشتني كارگردان و بازيگران در حال كسب تجربهاش در اين اجراي جمع و جور است كه ميتواند تماشاگر را به شبي خوش و خيالانگيز در كارگاه نمايش تئاتر شهر منادا بشود. به اعتقاد من گينزبورگ توانسته سنت تئاتر پينتر يا همانكه در آغاز اين سطور خوانديد، اجراي اتاق پذيرايي وار را چنان ماهرانه و استادانه زنده كند كه تا آخرين لحظات با طيب خاطر اجرا را از دست ندهيم. گينزبورگ كه در فضاي ترجمههاي آثار فرنگ و مستفرنگ با همان يك جمله معروفش كه درباره ماركز گفته شناختي عميقا زيبا و دلنشين دارد، نمايشنامه و رمان فراوان دارد، اما نمايشنامه آگهي انتخابي خوب و قابل توجه از كارگرداني است كه هم جوان است و جوياي نام و هم اينكه نشاندهنده طبع واسع و سخن به قاعده او در عرصه صحنه تئاتر است. كارگردان كوشيده تا يك اثر ايتاليايي زبان را زنده كند و در اين راه از كوششي دريغ ندارد و با بازيهاي شايد خوب و زيباي بازيگرانش، اجرايي دلنشين را بر صحنه ميآورد. به اعتقاد من اين نمايش در شبهاي سرد زمستان 403 1با همه مضايق جغرافيايي جديد تئاتر شهر، چنان كششي براي تماشاگر پديد ميآورد كه سرماي شبهاي آخر اجرا را به هيچ و پوچ ميگيرد و اين نكته را بر ذهن مينشاند كه اجرا را درياب، تئاتر را درياب و متن و كارگرداني استادانه گينزبورگ و مهدي ارجمند را بر سرير ذهن بنشان.
نمايش جمع و جور آگهي كه عنوانش نميتواند كاربرد كلي اثر را بازبتاباند و بيشتر به يك پروپاگانداي تئاتري شبيه است تا يك عنوان موسع هنري، در واقع يك دراماتورژي كامل نيز هست و ما اين همه را مديون تيم مجرب مهدي ارجمند و بازيگرانش هستيم و همينجا بگوييم كه كارگردان نيز از راهنماييها و شناخت نامه قديمي و آگاهانه ميكاييل شهرستاني نيز فايدتها برگرفته و حس حضور اين پير آگاه، تا ديرباز كارگردان را در كنف حمايتهاي دراماتيزه خود برنشانده است. اين از اين، اما خود كارگردان نيز سهم و حصهاي بسيار در فضاسازي، بازي گرفتنها، نورپردازي و به ويژه ميزانسنهاي تخت و دلرباي اين اجرا دارد و اينها را نبايد از ياد برد، چراكه اينان جملگي چهرههاي تئاتر تجربي روزگار مايند كه توانستهاند با حمايتهاي بيدريغ ميكاييل و اصحاب قلم و قدم چهره كنند.
بازي فرهاد اعتمادي در نقش لورنتسو شايد بيانصافي باشد كه بگوييم كل كار را به زير هيمنه خويش كشانده، اما داد و دهشهاي همين بازيگر با الهام رضايي در نقش ترزا و مهرناز علينژاد در نقش النا، در اين فضاسازي بيتاثير نبوده است و اين هر سه با هماهنگي خوب و دل آشوبه كارگردان دست به دست هم ميدهند و اجرايي كه به تمامت جذاب و فريبا هست را بر صحنه زنده ميكنند و اين تماشاگر است كه به گاه اتمام كار در مييابد كه نمايشي دلفريب و آگاهاننده را چه زيبا چه به زيبايي شاهد بوده و اين همه از سادگيهاي تئاتر ميكاييل شهرستاني است كه به شاگردانش آموخته چگونه متون مدرن و معاصر را بر صحنه زنده كنند. چندان كه پيشتر آمد، اجرا نكث و ضعف دارد اما گفتيم و مكرر ميكنيم كه «نقدها را بود آيا كه عياري گيرند / تا همه صومعهداران پي كاري گيرند» فراموش نكنيم و همه اين عوامل دست به دست هم ميدهند و شبانهاي خوش و خيالانگيز را در سجاف تئاتر ،تئاتر شهر بر صحنه كارگاه نمايش ميآفرينند. از نورپردازي خوب، ايپسها و تناني منعطف بازيگران كه بگذريم، بايد از ميزانسنها ياد كنيم كه در غايت بيريايي و سادگي، تماشاگر را آگاهانه با خويش ميكشانند و من اينجا خود سخن خانم ناتاليا گينزبورگ را كه درباره صدسال تنهايي ماركز گفته است، به گونهاي ديگر باز ميگويم: اگر راست است كه تئاتر مدرن مرده است، پس همه برخيزيم و به اين تئاتر مدرن ايمان بياوريم و بگوييم كه مدرنيته خاصه آنكه از جانب يك شارح هنر مدرن نشات گرفته باشد، هماره زنده و پابرجاست و نه تنها مرده نيست، بلكه مدرن و امروزينه روز نيز هست. كار باقي و يار باقي، در انتظار كارهاي ديگر مهدي ارجمند با رويكرد آگاهانه ميكاييل شهرستاني هستيم و اميدواريم اين گروهها در اين شبهاي سرد همچنان گرمابخش تئاتر ما باشند.