بررسي «علت مرگ نامعلوم» در ميان انبوه آثار سخيف سينماي ايران
هفت نفر به اضافه يك جنازه
فرزانه متين
در سينماي اسفناك اين روزهاي ايران، اكران فيلم «علت مرگ نامعلوم» را بدون هيچگونه تبليغاتي و تنها در سانسهاي محدود و اندك، حتما بايد اتفاق خوبي دانست. حالا كه سينما جولانگاه فيلمهاي ارگاني و كمديهاي سخيف و جوكهاي مبتذل شده، با فيلم شريفي در باب اخلاق و انسانيت روبهرو هستيم. فيلمي كه هم هويت دارد، هم ژانر دارد، هم موضوع دارد، هم تيم بازيگري خوب دارد و هم فيلمنامهاي قوي.
علي زرنگار كه در سينما او را بيشتر به عنوان فيلمنامهنويس ميشناسيم كه دغدغه وجدان و اخلاق در آثار اجتماعي دارد، اينبار هم در مقام كارگردان و هم نويسنده، فيلمي در ژانر درام و اجتماعي با همان دغدغههايش ساخته است. «علت مرگ نامعلوم» پس از سه سال با ايدهاي ناب در خارج از فضاهاي لاكچري و آپارتماني و در فضاي جادهاي به دور از سانتي مانتاليسم كه فراز و فرودهاي بسياري دارد به اكران درآمد. اين اثر به شدت شخصيت محوراست، چراكه اين شخصيتها هستند كه تا انتها ما را درگير خود ميكنند و فضايي تعليقآميز به وجود ميآورند. داستان فيلم تك خطي و روان است، اما لايههاي پيچيده انساني عميقي دارد. داستان در يك ون مسافري در جايي در حوالي كرمان رخ ميدهد. قصه در يك شب اتفاق ميافتد. جايي كه هفت مسافر سوار يك ون خطي ميشوند تا به مقصد برسند. همه چيز عادي است كه ناگهان يكي از مسافران اين ون به طور اتفاقي فوت ميكند، مسافران در جليقههاي وي، كلي دلار پيدا ميكنند و از اينجاست كه سمت و سوي داستان مشخص ميشود.
حالا ما با هفت نفر همراه هستيم؛ شش مسافر به اضافه راننده ون. اثر قصد دارد تا رفتار و واكنش اين هفت نفر را پس از اين اتفاق به تصوير بكشاند شايد در ابتدا فكر كنيم مساله علت مرگ است، اما اين فرمان را نادرست پيش گرفتهايم، چراكه پاي اخلاقيات درميان است. در اينجاست كه ما با هفت وجدان، وسوسه، آرزو و درد رو به رو هستيم.
هفت نفري كه هر كدام با مشكلات خود دست و پنجه نرم ميكنند، اميال دروني كه گاهي ساكتند و گاهي مانند دمل چركين، سر باز ميكنند. در اين فيلم جاندار، شخصيتپردازيها به خوبي شكل گرفته است، از مردي كه از زندان به مرخصي آمده تا پسر دانشجويي كه قصد فرار از ايران دارد و ما ميتوانيم با هر كدام از آنها همذاتپنداري كنيم. هيچكدام از اين شخصيتها در طلب گدايي نيستند، اما همگي محتاج اين دلارها براي زخمهاي زندگيشان هستند.
فقر در لابهلاي سكانسها و ديالوگها موج ميزند؛
از كفش تنگ و پاره يك مسافر تا زنِ مسافري ديگر كه سرطان دارد و براي درمانش، آهي در بساط ندارد.
آنها با هم صادق و رك هستند، كسي براي ديگري زير و رو نميكشد، همه مانند كوه پشت يكديگرند، به صورت يك جماعت همرنگ عمل ميكنند و سكانس تشييع جنازه اين همراهيشان در كنار يكديگر را به خوبي نشان ميدهد. دو نفر از اين مسافران، دودلداده، به دليل پاكدستي و فرار از اين بيوجدانيها كه سرنوشت رو به رويشان قرار داده، ميخواهند فرار كنند و مسير خودشان را در ميانه راه از مسافران ديگر جدا ميكنند، دلداده مرد بيراه نميگويد كه با برداشتن سهمشان از دلارهاي متوفي ميتوانند در خارج بهتر زندگي كنند اما گفتن همين جمله از زبان دختر كافي بود كه شيشه عشق مرد نسبت به او ترك بردارد.
در اين فيلمنامه كلاسيك، ريتم فيلم نه كند است و نه تند، بلكه روان و جذاب است. از آن ريتمهايي كه سالها در سينماي اجتماعي ايران غايب بود. از اين رو پس از تماشاي «علت مرگ نامعلوم» با اينكه غبار غم و اندوه از سر و روي روحمان بالا و پايين ميرود، اما جانمان تازه ميشود كه فيلمي چنين با كيفيت، با جزييات و داستاني ملموس تماشا كردهايم. زرنگار دست منِ مخاطب را ميگيرد و به عنوان نفر هشتم وارد ون ميكند و ميخواهد در تصميمگيري شريك كند، از اين رو، فيلم به شدت مخاطب را درگير ميكند كه سره از ناسره مشخص كند. برگ برنده اين فيلم قابل تامل، استفاده نكردن از سلبريتيهاست هر چند كه بانيپال شومون و عليرضا ثانيفر در كنار ساير بازيگران بسيار خوش درخشيدهاند. در ميميك صورت هر كدام از آنها رنج و درد را ميتوان لمس كرد. فيلم در تله شعار نميافتد. اوج فيلم در پلان آخر است، زماني كه زن باردار متوفي و دخترش در انتظار شوهر بلوچش هستند حالا بايد ديد اين پنج نفر در قبال اين زن چه ميكنند؟ آيا آنها اخلاقمدارند يا فروشنده اخلاق؟