• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۴ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5997 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۴ اسفند

كارت‌هاي فوتبالي؛ جايزه ثابت آخر هفته‌ها

غزل حضرتي

مدتي است سروكله يكسري كارت‌هاي فوتبالي در بازار پيدا شده كه پسربچه‌ها را از خود بي‌خود كرده است. بسته‌هاي دوتايي كارت به همراه شمايل پلاستيك فشرده يك فوتباليست و برچسب پشت و رويش كه داخل همان جعبه قرار دارد. محتواي هر بسته شانسي است و نمي‌دانيم با كدام فوتباليست يا مربي فوتبال مواجه مي‌شويم. وقتي يكي از كارت‌هاي پسر بزرگم مسي شد، سر از پا نمي‌شناخت. پسر كوچك كه عاشق مسي است، خيلي ناراحت شد.
اول بنا را گذاشت بر اينكه مسي را به زور از برادرش بگيرد، وقتي ديدم سر كارت فوتبالي دعوايشان شده، راهي يادشان دادم كه چاره كار باشد؛ مبادله. به پسر كوچك گفتم بايد از برادرت بپرسي آيا حاضر است مسي را در ازاي كارت ديگري كه داري به تو بدهد. اگر قبول كرد ببين كدام كارتت را مي‌خواهد و با هم مبادله كنيد. آنها از اين راه خيلي خوششان آمد و شروع كردند به تبادل كارت‌هايشان و آنهايي كه خيلي دوست داشتند را در ازاي دو، سه فوتباليست نه چندان محبوب با هم معاوضه مي‌كردند. من اما به معضل بعدش فكر نكرده بودم كه ممكن است از اين مبادله پشيمان شوند!
ساعت 6 صبح پنجشنبه كه روز تعطيلي‌مان حساب مي‌شد، پسر كوچكم من را از خواب بيدار كرد. «مامان، ‌به نظرت كارت محمد صلاح رو بدم، در ازاش چي بگيرم از داداش؟» من كه هيچ از حرف‌هاي او نفهميده بودم آنقدر كه غرق خواب بودم، با سر تاييد كردم كه آره بگير. او كه از جواب بي‌ربطم ناراضي به نظر مي‌رسيد باز تكرار كرد: «مي‌گم محمد صلاح خيلي مهمه، اگر بدمش به داداش، چي بگيرم ازش؟» گفتم «نمي‌دونم يه چيز مهم بگير.»
ده دقيقه بعد با صداي داد و بيداد بچه‌ها از تخت پريدم پايين. آنها مبادله‌اي انجام داده بودند و يكي از طرفين معامله، پشيمان شده بود، اما ديگري نمي‌خواست بردي كه كرده بود را از دست بدهد و كارت را پس بدهد. ديگر نمي‌دانستم بايد چه كنم. اگر مي‌گفتم كارت مبادله شده را پس بده، قانوني كه گذاشته بودم از بين مي‌رفت و دوباره زور حاكم مي‌شد، اگر پس نمي‌گرفتم دعوا ادامه پيدا مي‌كرد. مغزم هم ياري نمي‌كرد آن موقع صبح كه بايد چه كنم. به پسر بزرگم گفتم: محمد صلاح را گرفتي تا شب دستت باشد، تو هم كارت ديگري در ازايش گرفتي، تا شب دستت باشد، شب كه شد هر كسي كارت خودش را برمي‌دارد.
وقتي بچه داريد، مشكلات و مسائلتان همين‌قدر كوچك و دم‌دستي مي‌شود، اما اين به آن معني نيست كه همين مشكلات كوچك و دم‌دستي، قابل حل هم باشند، چون داريد آنها را براي آدم‌هايي با ذهن‌هاي كوچك و نابالغ توضيح مي‌دهيد. آنها مي‌فهمند شما چه مي‌گوييد، اما اصلا علاقه‌اي ندارند آن را عملي كنند. آنها دوست دارند در آن لحظه تنها به خواسته خود برسند و هيچ چيز ديگري برايشان مهم نيست. 
مدرسه پسر بزرگم آوردن كارت فوتبالي را ممنوع كرده است. اما اين ممنوعيت باعث نشده پسربچه‌هاي دبستاني كارت‌هايشان را يواشكي به مدرسه نبرند و به هم فخر نفروشند. آنها به قدري غرق جذابيت‌هاي فوتباليست‌ها شده‌اند كه ديگر ميزان اطلاعاتشان درباره تيم‌ها و بازيكن‌ها باعث فخرفروشي‌شان به هم شده است. 
من تنها پرسپوليسي خانه‌مان هستم. پسرها به تبعيت از پدرشان استقلالي شده‌اند. پسر بزرگم جدي‌تر و واقعي‌تر و پسر كوچك كمي حزب باد است و گاهي به خاطر دل من پرسپوليسي هم مي‌شود. فوتبال براي پسر مدرسه‌اي‌ام حيثيتي است، او به اندازه پدرش در حين ديدن فوتبال استرس مي‌گيرد. دوستانش را به دو دسته استقلالي و غيراستقلالي تقسيم كرده است. او دارد اهميت فوتبال را مي‌فهمد. او بعضي شب‌ها از توي گوشي پدرش ويديوهاي كوتاه فوتبال‌هاي خارجي را مي‌بيند و گزارش‌هاي آنها را تقليد مي‌كند. او دارد عاشق فوتبال مي‌شود. او مثل برادرهايم و همه پسربچه‌هايي كه در كودكي و نوجواني ديدم، در حين بازي فوتبال، آن را به سبك گزارشگران تلويزيون گزارش مي‌كند. او همه سه‌شنبه‌ها به عشق فوتبال زنگ ورزش راهي مدرسه مي‌شود و اگر سه‌شنبه‌اي مدرسه آنلاين باشد، حالش گرفته مي‌شود.
قرار گذاشته‌ايم در طول هفته اگر به شكل ميانگين بچه‌هاي خوبي باشند و خيلي اذيت نكنند، آخر هفته‌ها جايزه‌هاي كوچك داشته باشند. چند هفته است كه جايزه‌هاي آخر هفته‌ها فقط كارت‌هاي فوتبالي است و آلبوم‌هايي كه پدرشان براي كارت فوتبالي برايشان خريده دارد پر مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون