بنياد ايرانشناسي و انتخاب شايسته
تاسيس مراكز ايرانشناسي در استانها در چهار زمينه به نظرم توفيق لازم را نداشته است:
يكم: تبيين هويت ايراني به گونهاي كه بتواند قدر مشتركي براي همه ايرانيان باشد. بديهي است كه در زبان مسوولان جمهوري اسلامي ايران وقتي با امت اسلامي سخن گفته ميشود. اين «امت اسلامي» قلمرواش محدودتر از مردمان ايران است. به عنوان مثال هموطنان ما كه از اديان توحيدي كليمي و زردشتي و مسيحي پيروي ميكنند. همه ايرانياند و هويت ايراني دارند؛ اما در ذيل تعريف امت اسلامي نميگنجند .
دوم: ايرانشناسي باید نگاهي به قلمروی ايران تاريخي-تمدني- فرهنگي داشته باشد. اين ايران مرزهايش فراتر از جغرافياي سياسي امروز ايران است. به عنوان مثال باید دانشمندان تاجيك و افغانستاني و آذربايجاني و گرجستاني و ارمنستاني و... در بنياد حضور و بروزي محسوس داشته باشند.
سوم: بخش قابلتوجهي از ايرانيان امروزه در خارج از ايران به ويژه در اروپا و امريكا زندگي ميكنند. بنياد ايرانشناسي باید كانون و حلقه پيوند اين ايرانيان به ويژه نخبگان علمي و فرهنگي ايراني با سرزمين ايران باشد.
چهارم: دانشمندان غير ايراني پرشماري در سراسر جهان دلبسته زبان و تاريخ و فرهنگ و ادبيات و عرفان ايراني هستند. شايسته است در فصلنامه يا فصلنامههاي بنياد از اين دانشمندان استفاده ميشد. به عنوان مثال در آخرين شماره فصلنامه مطالعات ايرانشناسي نويسندگان همه ايراني ساكن ايران و بعضا همان همكاران بنياد هستند. همان داستان معروف علي و حوضش!
عنوان ايرانشناسي فراتر و ستبرتر از اين است كه هست. به نظرم با انتخاب دكتر علياكبر صالحي (متولد ۱۳۲۸) كه دانشمندي ممتاز و زبانداني درجه اول و كمنظير و داراي سابقه مديريت عالي در نظام جمهوري اسلامي هستند، ميتوان گفت بنياد ايرانشناسي ميتواند موقعيت و شأن شايسته خود را بيابد. كانون و محور جذب همه ايرانيان فاقد از گرايش ديني و نژادي و سياسي بوده باشد. دكتر صالحي به دليل اينكه فراتر از گرايشهاي موجود سياسي رفتار كرده است، در بنياد ايرانشناسي درست در جاي خود قرار گرفته است. اين جايگاه به عنوان مثال از جايگاه بنيادها و مراكزي كه در امري محدود و به اشخاص معيني خدمات ميدهند، بسيار متفاوت است.