نگاهي به نمايش «تارتف» به كارگرداني مهرداد كورشنيا
يك نمايش تاريخي و زنانه
اين نمايش به شكلي خلاقانه و موجز، مدرنيزاسيون ناموزون پهلوي اول را دستمايه روايت قرار داده است
محمدحسن خدايي
نمايش «تارتف» مهرداد كورشنيا به تاريخ معاصر ايران ميپردازد و خلاقانه و موجز، مدرنيزاسيون قناس پهلوي اول را روايت ميكند. دوراني پرآشوب و متناقض از تغييرات رضاشاهي براي مدرن كردن چهره مردمان ايران با لحني آمرانه و از بالا كه يكي از مظاهر مهم اين مدرنشدن را در تغيير پوشش زنان ميداند. توگويي حكومت اقتدارگراي پهلوي بعد از پايان دادن به سلطنت بيرمق احمدشاه قاجار، قسمت عمدهاي از مشكلات مملكت را در سبك زندگي ايرانيان ميديده و به قولي «بحران دستاورد» خويش را در رابطه با پيشرفت جامعه با برداشتن حجاب از سر زنان يا استفاده اجباري از كلاهپهلوي براي مردان جبران كرده است. پس جاي تعجب نخواهد بود كه بعد از سفر رضا شاه به خارج از ايران و ملاقات با رهبران پاكستان و تركيه و همچنين مشاهده موج تغييرات در فرهنگ و ساختار سياسي اين كشورها، شاه ايران به اين صرافت افتاده باشد كه براي فاصلهگرفتن از سنتگرايي ريشهدار ايرانيان و با اعمال تغييرات در پوشش آحاد جامعه، ژست پيشرفت به خود گرفته و از امكان نوگرايي در ايران قرن بيستم سخن به ميان آورد. نمايش «تارتف» مهرداد كورشنيا به اين دوره مهم تاريخي ميپردازد و تلاش دارد روايتي مبتني بر اسناد تاريخي از آن دوره ارايه كند. روايتي دراماتيك و صد البته تراژيك از ملاقات پنهاني يك كارمند دولتي با زني جوان كه ميتوان او را يك كارگر جنسي دانست. نمايش «تارتف» به وضعيت متناقضنماي تغييرات دستوري در نوع پوشش ايرانيان ميپردازد و هوشمندانه از نتايج تاسفبار اين شكل از تجددسازي آمرانه سخن ميگويد. به لحاظ فرمي، ميتوان اين شكل از اجرا كردن را يك درام درباره تاريخ دانست. لوكاچ در فصل دوم از كتاب «رمان تاريخي» به خصوصيات فرمي و جامعهشناختي «درام تاريخي» ميپردازد و آن را با ژانر ادبي «نوولا» يا داستان بلند تمايز ميبخشد. از نظر لوكاچ درام تاريخي به مانند نوولا چندان گفتوگومحور نيست و فضاها و مكانهاي متعددي را شامل ميشود تا يك كليت تاريخي بازتاب داده شود. از اين منظر و با نگاهي به نظرگاه لوكاچ ميتوان نمايش «تارتف» را در رابطه با تاريخ معاصر دانست و نه الزاما يك درام تاريخي. به هر حال و با توجه به مناسبات توليد تئاتر در ايران اين روزها گرفتار ركود تورمي و همچنين محدوديتهايي كه بر صحنه آوردن يك درام تاريخي دارد شايد يكي از بهترين مواجهات با تاريخ معاصر، روشي باشد كه نمايش «تارتف» انتخاب كرده و از يك منظر محدود و جزئي، نقبي به كليت تاريخ نزديك ما زده است. به ديگر سخن، نويسنده و كارگردان از طريق نمايش دادن ملاقاتي كوتاه مابين دو غريبه، تلاش دارد حال و هواي حاكم بر يك دوره حساس تاريخي را رويتپذير كرده و امكان مواجهه انتقادي با آن را فراهم كند. رئاليسمي كه بر صحنه بازنمايي ميشود به زن و مرد نمايش اين فرصت را ميدهد كه از زندگي خود بگويند و وضعيت اين روزهايشان را در آستانه تغييرات آمرانه حكومت در رابطه با سبك زندگي ايرانيان بيان كنند. جالب آنكه هر دوي اين افراد با ساختار قدرت در دوران سلطنت قاجار نسبت هرچند محدودي داشته و كيفيت زندگيشان در دوران رضاشاهي تحت تاثير اصلاحات آمرانه، دچار دگرگوني شده است. زن روسپي نمايش، فرزند يكي از بزرگان قاجار بوده و همچنانكه مرد كارمند فرزند يكي از نوكران همان خاندان بزرگ. بنابراين ملاقات اين دو نفر ميتواند واجد معنايي استعاري در رابطه با بهمحاقرفتن ارزشهاي قديم و پديداري لرزان ارزشهاي تازه محسوب شود. بار ديگر شاهد تضاد عامليت و ساختار در اين روايت دراماتيك هستيم و سرنوشت آدمهايي را به تماشا مينشينيم كه مجبور شدهاند در مقابل زور بيمنطق قانون تمكين كرده و براي حفظ جايگاه نمادينشان در بروكراسي نوين دولتي، نقاب بر چهره زده و به تزوير و ريا پناه برند. فيالواقع در وضعيتهاي نامتعين سياسي و ميل حكومتها به سيطره يافتن بر تمامي اركان زندگي شهروندان، اين قبيل بازنمايي كردنهاي خويش در عرصه عمومي محتمل به نظر ميآيد. در نمايش «تارتف» كارمندي را مشاهده ميكنيم كه مجبور است در مراسم دولتي شركت كند و به اجبار حجاب از سر همسرش بردارد. با آنكه مرد كارمند، كتوشلواري شده و كروات ميبندد اما به لحاظ فرهنگي نتوانسته تغييرات فرهنگي دوران پهلوي را هضم كند. پناه بردنش به خانه زن روسپي و استخدام يك روزهاش از براي همراهي در ضيافت شاهي و نقش همسر مدرن را بازي كردن، نشان از مدرنيزاسيون شتابان اما بدقواره حكومتهاي اقتدارگرايي چون خاندان پهلوي دارد كه نسبت به فرهنگ غالب مردمانش بيتوجه است.
يكي از مضامين مهم اجرا مساله «منزلت اجتماعي» است. اينكه زن روسپي با مرد كارمند به ضيافت رسمي سلطنتي رفته و به ياد منزلت به محاق رفته زنانهاش بيفتد اشاره بر اين نكته مهم دارد كه چگونه تغييرات عظيم سياسي همچون انقلاب و براندازي، ميتواند منزلت و كرامت انساني قشرهاي بالايي جامعه را به مخاطره افكنده و منابع كمياب «قدرت، ثروت و منزلت» را از نو باز توزيع كند. از دل اين تغييرات سياسي، طبقات برخوردار تازهاي سر برآورده و صورتبندي نيروهاي جامعه از نو تعريف ميشود. زن روسپي بعد از شركت در ضيافت شاهي، تصميم خود را در انتقامگيري از مسببان نكبت اين روزهايش كنار گذاشته و ميل آن دارد حتي براي يك شب هم كه شده، همچون يك زن با وقار با مردي متشخص هم كلام شود كه بهجاي «مشتري» نقش «معشوق» را براي او بازي كند. امتناع مرد از اين درخواست نابهنگام و احساسي، نشانهاي است از پايان يك دوره سياسي و سرآغاز دوراني متفاوت كه قانون و عرفش را حكومت پهلوي از طريق تغييرات بنيادين در سبك زندگي و توزيع منابع مادي سامان ميدهد.
براي مهرداد كورشنيا كه در اين سالها تجربه نويسندگي و كارگرداني در حوزههاي مختلف را تجربه كرده، نمايش «تارتف» به واقع يك قدم مثبت و رو به جلو محسوب ميشود. از ياد نبريم كه سوژه دشواري چون زندگي فرويد چگونه براي اجراييشدن به مثابه يك اثر خودبسنده تئاتري، مقاومت ميكند و حتي براي شارحان زندگي فرويد اين مواجهه روايي امر دشواري محسوب ميشود. بنابراين در قياس با نمايش «زيگموند» ميتوان با «تارتف» احساس قرابت بيشتري كرد و با طرح مسالهاش در صدا دادن به زنان بيصدا همدل بود. بازي هر دو بازيگر نمايش «تارتف» به واقع اندازه و حرفهاي است. سحر آقاسي با مهارت توانسته تركيبي از لمپنيسم يك زن روسپي در ابتدا و وقار فراموششده يك زن اشرافي را در پايان به اجرا گذارد. حضور او در تقابل با مرد مأخوذ به حيايي كه گاهي از خود در مقابل اغواگراي زنانه ضعف نشان ميدهد و گاهي به مثابه يك انسان مردسالار با تحكم فرياد ميكشد از نقاط خوب بازيگري سحر آقاسي است. نقش مرد كارمند را منصور صوفي بر عهده دارد كه توانسته بهتزدگي و شرمساري يك مرد متاهل ايراني را در يك موقعيت اضطراري به خوبي بازي كند.
در نهايت ميتوان از تماشاي نمايش «تارتف» لذت برد و نسبت به برهه مهمي از تاريخ مدرن اين سرزمين به آگاهي تازهاي نائل آمد. روايتي از مدرن شدن قناس ما ايرانيان در گوشهاي پر حادثه از جغرافياي جهان كه هميشه مشحون خشونتها و بيعدالتيها بوده. مهرداد كورشنيا با يك فضاسازي كمينهگرايانه، توانسته مختصر و مفيد، نمايشي به اندازه توليد كند كه ملال نميافزايد و با تمام شدن اجرا، همچنان در ذهن تماشاگران به حيات خود ادامه ميدهد. اين مسيري است مبارك براي نويسنده و كارگرداني كه سالها در عرصه نمادين حضور داشته و از توليد تئاتر خسته نشده است.