افسونزدايي از آموزش و پرورش
محمد ملاكي
در گذشته، آموزش و پرورش به عنوان كليد موفقيت، پيشرفت اجتماعي و حل مشكلات فردي و اجتماعي تلقي ميشد. اما امروزه، با افزايش نرخ بيكاري فارغالتحصيلان، ناكارآمدي نظام آموزشي و تغييرات سريع در بازار كار، اعتماد به آموزش به عنوان يك راهحل تضمين شده كاهش يافته است. اين مقوله تنها در جوامع سنتي اتفاق نميافتد چرا كه نظامهاي آموزشي مدرن نيز اغلب به دليل تمركز بر آموزشهاي تئوري، عدم توجه به نيازهاي فردي دانشآموزان و ايجاد رقابت ناسالم مورد انتقاد قرار ميگيرند. اين انتقادات ميتواند منجر به كاهش انگيزه براي تحصيل و در نتيجه، «افسونزدايی» از آموزش شود. در دنياي امروز، ارزشهايي مانند ثروت، شهرت و قدرت ممكن است در مقايسه با دانش و تحصيلات از اهميت بيشتري برخوردار شوند. اين تغيير در ارزشها ميتواند باعث شود كه افراد تحصيلات را به عنوان يك هدف اصلي در زندگي خود در نظر نگيرند. آنچه نقش سنتي معلمان و نظام آموزشي را تغيير داده ظهور فناوريهاي جديد و دسترسي آسان به اطلاعات است. افسونزدايي از آموزش و پرورش به معناي كاهش اعتماد و ارزش قائل شدن به آموزش به عنوان يك راهحل قطعي براي مشكلات فردي و اجتماعي است. اين فرآيند ميتواند ناشي از عوامل مختلفي مانند ناكارآمدي نظام آموزشي، تغيير ارزشها و تأثير فناوري باشد. مسالهاي كه امروز در حوزه پديدارشناسي به عنوان يك پارادايم باعث فراگير شدن خشونتهاي اجتماعي به خصوص خشونت كلامي در دانشآموزان شده نتيجه سوءمديريت در نظام آموزش و پرورش كشور است كه در آن گردش نخبگاني وجود ندارد.
از توليد محتواي آموزشي كه در رانت و انحصار عدهاي خاص هست گرفته تا انتصاب مديران و از همه مهمتر سايه سنگين محتواي ايدئولوژيك محور همه و همه بستهاي نظام آموزشي را از كار انداخته است و خودگردانان انحصارگرا همواره اين سوال را مطرح ميكنند كه: چرا نسل جديد با ارزشهاي سنتي بيگانه است؟ بيگانگي نسل جديد با ارزشهاي سنتي يك پديده پيچيده است كه دلايل متعددي دارد. همان طوري كه قبلا نيز اشاره شد اگر چه ميتوان گفت كه اين بيگانگي ناشي از تغييرات اساسي در سبك زندگي، فناوري، ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي است كه نسل جديد در آن رشد كرده است. اما تغييرات در ساختار خانواده و روابط اجتماعي به ويژه كاهش اهميت خانواده سنتي ناشي افزايش نرخ طلاق، كاهش ازدواج و افزايش تعداد خانوادههاي تكوالدي باعث شده كه نسل جديد با الگوهاي خانوادگي متفاوتي روبهرو شود و ارزشهاي سنتي مربوط به خانواده را كمتر درك كند. همچنين تغيير در روابط اجتماعي به طوري كه روابط اجتماعي نسل جديد بيشتر از طريق فضاي مجازي شكل ميگيرد. اين نوع روابط ميتواند سطحيتر و كوتاهمدتتر باشد و منجر به كاهش اهميت ارزشهاي سنتي مربوط به تعهد و وفاداري شود. اين موضوع ميتواند باعث شود كه نسل جديد بيشتر به دنبال موفقيت فردي باشد تا ارزشهاي سنتي مربوط به همكاري و همبستگي. لذا آموزش و پرورش به عنوان متولي امر اجتماعي، پيشرفت كشور نيازمند پوستاندازي است و چنانچه در ساختار نظام آموزشي (مديريتي و محتوايي) دست به اصلاح نزند دچار انحطاط علمي خواهد شد. تجارب تاريخي و اجتماعي بيانگر آن است كه نسل جديد آگاهي بيشتري نسبت به مشكلات اجتماعي مانند تبعيض، نابرابري و بيعدالتي دارد. اين آگاهي ميتواند باعث شود كه آنها ارزشهاي سنتي را كه به نظرشان ناعادلانه يا تبعيضآميز هستند، رد كنند. به طور خلاصه، بيگانگي نسل جديد با ارزشهاي سنتي ناشي از تركيبي از تغييرات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، فناوري و آموزشي است. اين تغييرات باعث شده كه نسل جديد با دنيايي متفاوت از نسلهاي قبل روبهرو شود و ارزشهاي جديدي را جستوجو كند كه با نيازها و شرايط زندگي آنها سازگارتر باشد. لذا براي برونرفت از اين بنبست اجتماعي متوليان امر آموزش باید برنامه درس ملي را متناسب با بلوغ فكري دانشآموزان تدوين کنند و براي بهبوديافتگي در گام اول طبق پژوهشهاي بنياديني كه انجام پذيرفته نيازمند كاربست سه رهيافت اساسي است.
1- رهيافت فني - مهارتي
2- رهيافت عملي- تفاهمي
3- رهيافت رهاييبخشي
بياييد با كاربست اين سه رهيافت يا علقه در نظام آموزشي، تلاش كنيم دانشآموزاني آزادمنش و مشاركتجو بار بياوريم، تضارب آرا و مشاركت در سيستم آموزش و پرورش را تقويت كنيم، كتابهاي درسي را بر اساس نظر جامعه و خانوادهها تهيه كنيم، ساختار متمركز در نظام آموزشي را تغيير بدهيم و كاركردهاي پنهان آموزش و پرورش را جدي بگيريم.
پژوهشگر و تحليلگر مسائل ايران